ஜ۩۩ஜ گـُـفـتـُـــگـوےِ آزاد 【115】 ஜ۩۩ஜ

[[ niki ]]

چی مسخره اقا نویسنده؟

رفتیـم با دوستام پـارکـــ تا بـا دخـتره تلفنی صحبت کنم ..

همزمان که داشتیم حرف میزدم یکی اومـد نآزِ ناز . دیدم یه پسره دورش میچرخه . رفتیم شمـاره بدیم یه داستـانی شد ک . دعـوا افتـادیم دمـاغ پسره رو اوردن پـایین .

من که رفتم باش صحبـت کنم دیدم دوستام مثه وحشی ها دارن داداشه رو کتک میزنن .

منم خجـالت کشیدم جلو دختره بدون دوستام مـوتورو گرفتم اومدم خـونه . . .

زنـگ زدن فک کردیم داره تو رو دعوا میکنه زدیمش . منم گفتم اون خاطر بخوره تو سرتون و قطع کردم .

خدایی تو سرت مغز داری ¿؟ .-.

ارع ولـی قلبم بزرگ تر از مغزمه . بالای 10 نفرم ظرفیـت داره .. جون تو .

نَ بـآوو مـَغز خـَر خـورده جــون تُ |:

میشه جون منو قسم نخورین؟
مگه علف خرسه؟ >__<