اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چه باروني مياد

#1
چه باروني مياد. چترمو آوردم بالای سرت...نميخوام خيس بشي ...
درسته كه به رفاقتمون پشت پا زدي اما------------ كه هستي ..! 
هنوز يادمه كه ميگفتی مثله گربه ها از آب بدت مياد....
 آره من هم چترمو گرفتم روي سنگ روي اين سنگ سفيد كه درشت وسياه اسمتو روش نوشتن ...
 و تو چقدر رنگ سياه رو دوست داشتي....اه از اين چتر هم كه آب رد ميشه ...ولش كن ! 
تو كه يكسال اين سوراخ تنگ و تاريك رو تحمل كردي ، خيسي بارون رو هم تحمل كن !
 ..آخرين بار كه ديدمت وقتي بود كه داشتن ميذاشتنت توي خاك .. نه ...تو هم خوشگل بودی!
 يادته اون روزی كه واسه اولين بار بهت گفتم كه چشمات قشنگه..خنديدی!
 مسخرم كردی!
 بهم گفتی ديوونه!!
خدا كنه به اون كرمهايی هم كه تو چشمهات لونه كردند اينو نگفته باشي..
هر چی باشه بايد باهاشون يه عمر زندگی كنی..اينا ديگه من نيستن كه ولم كنی بری! 
نه عزيز دلم!
اين كرم های نازنازی واسه هميشه مهمونتن، مهمون چشات!
 راستی به نظر تو اونا هم ميتونن بفهمن رنگ چشات سياه بوده يا..نه؟
 فكر نكنم آخه به نظرم اونجا خيلی تاريكه!
 ... ای بابا ! آقا چرا واستادی ؟ روضه ات رو بخون و برو ديگه! نمی بينی مردم خيس شدن؟
 چرا لفتش ميدی؟ زود تمومش كن ديگه! فكر ما نيستی لااقل به فكر بقيه باش كه دارند از سرما ميلرزند...
 راستی نميدوني رنگ سفيد چقده بهت مياد !
 آخرين بار پارسال قبل از اينكه بذارنت تو خاك با اين لباس ديدمت ولی حيف كه هميشه رنگای تيره ميپوشيدی.
حرف من رو هم گوش نميدادی... 
غير از اون روز آخر كه همه همينجا مشكي پوشيدن و تو سفيد ...
قبلش چقدر بهت گفته بودم اون روسری سفيده رو كه واسه تولدت خريده بودم سرت كن..
باز ديدم كار خودت رو كردی:همش روسری مشكی سرت بود.... 
ميدونی امروز كه ديدم همه بخاطر تو مشكی پوشيدن به اين نتيجه رسيدم تو راست ميگفتی كه:
 مشكی رنگ عشقه!!
 ببين همه مشكی پوشن .قشنگه نه ...؟
 آره همه مشكي پوشيدن الا من ....!
 مثل پارسال كه هممون مشكي پوشيده بوديم و تو سفيد ....بالاخره نوبت من هم شد .
 يادته گفتم بمون..التماس كردم....گريه كردم..مگه گوش دادی؟
 باز هم مثل هميشه با من لجبازی كردی و رفتی..!
 رفتي و من رو تنها گذاشتي .. اين دفعه هم نوبت منه! حالا اومدم پيشت !... 
بيشتر از يكسال نتونستم تحمل كنم... آخرش يه عالمه قرص خوردم ..
.قرص سفيد ... سفيد كه تو دوست نداشتي ولي آخرش باز هم به نفع تو شد ...
حالا كه همه فاميل برگردن خونه وقتي من رو ببيند لباس مشكي هاشون رو در نميارن !
...مشكي ، همون رنگي كه تو دوست داشتي ....
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
چه باروني مياد - marjan74 - 27-04-2014، 15:10
RE: چه باروني مياد - Titiw - 27-04-2014، 15:25

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Star رمان بسياااااااااااار زيباي روزاي باروني

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان