08-04-2014، 19:25
بی هیچ حرف دیگه ای میریم سراغ داستان هه 9
..................................................
امروز هیچی درس نخوانده و پا به عرصه دبیرستان گذاشتم
یکم دیر رسیدم ههههه همیشه دیر میرسم
وارد کلاس شدم
یهو یه چیزی دیدم ما با یکه کلاس دیگه ادغام شده بودیم:w14:
تو یه کلاس 12 متری 70 دانش آموز را به زور روی هم چپپانده بودند
:moi::moi::moi:
یاده این افغانی هایی افتادم که پلیس راه میگیره! همگی متوجه منظورم میشن دیگه!
:ey1::ey1:
هیچی دیگه دیدم سیمین و شکوفه این دو دوست وفادار و فوق العاده از خود گذشته کنار هم نشستن و دارن با نیش باز به من نگاه میکنن:hje::hje::hje:
چه میشه کرد همیشه اینجورین !
عجب! این دو امروز به خودشون یه تکون ندادن واسه منم جا بگیرن
نامردا
منم رفتم از کلاس کناری یه صندلی آوردم:am4::am4:
ولی مگه زورم میرسید:::rum::rum:
اه برم بمیرم با این بدن ضعیف بهتره
خلاصه رفتم صندلی آورم مریم جوگیر:vil::vil: که دید من دارم با تلاش فراوان و همت توصیف نشدنی صندلی میارم به من کمک کرد:84::84:
و بعد از اینکه این صندلی تو سر چند نفر خورد موفق شدم یه جا بنشینم:306::306:
دوباره هم با این دهباشی احمق داشتیم
ناراحت نشین توهین نمیکنم ولی وقتی میبینم بعد 6 ماه مغزم از نفهمیدن فیزیک شده اندازه یه گردو خوب حق دارم دیگه :
خلاصه باز این 70 نفر هیچی از فیزیک نفهمیدن و بااااز دست از پا دراز تر به امید فرج نشستیم:ggr::ggr:
خلاصه زنگ بعد با آقای امین کاظمی داشتیم دیروز دوستان میگفتن بو بدو بیاین ببینین امین کاظمی کت پوشیده چه خوشتیپ شده::ag54::N56::N56::N56:
ما هم فکر کردیم الآن با یه برد پیتی و کاپریویی و تیمبرلیکی چیزی رودرو میشیم
ولی وقتی اومد با یه چوب شوره صنعنی مواجه شدیم:9lp:
شروع کرد به درس دادن و مسخره بازی در آوردن
مثه همیشه
بعدش زنگ بعدم با پورکیخایی داشتیم اونم اومد یه 30 ساعتی وقت داد و بعدش املاء گرفت عجب املائی ایندفعه پیشرفت کردم و برعکس دفعه قبل3 نمره اومدم بالا
شدم 10.30
سیمین شد 16.30
ماله شکوفه هم که اصلا صحیح نشد یعنی وقت نشد
هههههه
املاء رو خیلی دوس دارم نمرات املاء من سوژه خنده بچه هاس
اینم رفت زنگ بعد هم با دهباشی داشتیم ولی ایندفعه ادغامی نبودیم
جلسه قبل گفته بود فصل 3 رو بخونین میپرسم
ولی مثه اینکه علاوه بر آرتوز آلزایمر هم گرفته بدبخت!:tnp::tnp:
شکوفه و سیمین اصلا انگار نه انگار که ما هیچی از فیزیک نمیدونیم جوری میزدنو میخندیدنو میرقصیدن که آأم واسه 1 ثانیه به تمام حرفایی که درباره بلد نبودن فیزیک میزدن شک میکرد!:492:
چند روزه شکوفه شدیدا افسردگی گرفته از فلشخورم رفته کسی میدونه چرا؟
من و سیمین هم دیگه نمیایم
البته دلم واسه فلشخور و دوستام تنگ میشه ولی خوب!
بعدازظهرم با امین کاظمی داشتیم بازم دیر رسیدم و ایندفعه گفت:
خانومههههههههه ...................
مردک بوققققققققققق برو اول فامیلیمو یادبگیر بعد خانومههههههههههه خانومههههههههه کن:viki::viki:wrdft:wrdft:
_ امین کاظمی:اگه یه بار دیگه دیربیای رات نمیدم:97:
_من:به جهنم از دستت راحت میشم (این تو دلم بود)
موقع برگشت به خونه هم با سیمین و شکوفه خندیدیم و شکوفه کلی شاکیه که همسترشو دسته من سپرده بود چون میگه شکل موشای تو فاضلاب شده و یه گوشش هم نصف شده فک کنم جوجم اینکارو کرده:297::297::
129f:
دمش گرم
البته الآن که جوجم مرده
فک کنم همسترش یه مرضی چیزی داشته
خدا میدونه:4chs::4chs::4chs:
خب این بود هه 9 شاد باشید
..................................................
امروز هیچی درس نخوانده و پا به عرصه دبیرستان گذاشتم
یکم دیر رسیدم ههههه همیشه دیر میرسم
وارد کلاس شدم
یهو یه چیزی دیدم ما با یکه کلاس دیگه ادغام شده بودیم:w14:
تو یه کلاس 12 متری 70 دانش آموز را به زور روی هم چپپانده بودند
:moi::moi::moi:
یاده این افغانی هایی افتادم که پلیس راه میگیره! همگی متوجه منظورم میشن دیگه!
:ey1::ey1:
هیچی دیگه دیدم سیمین و شکوفه این دو دوست وفادار و فوق العاده از خود گذشته کنار هم نشستن و دارن با نیش باز به من نگاه میکنن:hje::hje::hje:
چه میشه کرد همیشه اینجورین !
عجب! این دو امروز به خودشون یه تکون ندادن واسه منم جا بگیرن
نامردا
منم رفتم از کلاس کناری یه صندلی آوردم:am4::am4:
ولی مگه زورم میرسید:::rum::rum:
اه برم بمیرم با این بدن ضعیف بهتره
خلاصه رفتم صندلی آورم مریم جوگیر:vil::vil: که دید من دارم با تلاش فراوان و همت توصیف نشدنی صندلی میارم به من کمک کرد:84::84:
و بعد از اینکه این صندلی تو سر چند نفر خورد موفق شدم یه جا بنشینم:306::306:
دوباره هم با این دهباشی احمق داشتیم
ناراحت نشین توهین نمیکنم ولی وقتی میبینم بعد 6 ماه مغزم از نفهمیدن فیزیک شده اندازه یه گردو خوب حق دارم دیگه :
خلاصه باز این 70 نفر هیچی از فیزیک نفهمیدن و بااااز دست از پا دراز تر به امید فرج نشستیم:ggr::ggr:
خلاصه زنگ بعد با آقای امین کاظمی داشتیم دیروز دوستان میگفتن بو بدو بیاین ببینین امین کاظمی کت پوشیده چه خوشتیپ شده::ag54::N56::N56::N56:
ما هم فکر کردیم الآن با یه برد پیتی و کاپریویی و تیمبرلیکی چیزی رودرو میشیم
ولی وقتی اومد با یه چوب شوره صنعنی مواجه شدیم:9lp:
شروع کرد به درس دادن و مسخره بازی در آوردن
مثه همیشه
بعدش زنگ بعدم با پورکیخایی داشتیم اونم اومد یه 30 ساعتی وقت داد و بعدش املاء گرفت عجب املائی ایندفعه پیشرفت کردم و برعکس دفعه قبل3 نمره اومدم بالا
شدم 10.30
سیمین شد 16.30
ماله شکوفه هم که اصلا صحیح نشد یعنی وقت نشد
هههههه
املاء رو خیلی دوس دارم نمرات املاء من سوژه خنده بچه هاس
اینم رفت زنگ بعد هم با دهباشی داشتیم ولی ایندفعه ادغامی نبودیم
جلسه قبل گفته بود فصل 3 رو بخونین میپرسم
ولی مثه اینکه علاوه بر آرتوز آلزایمر هم گرفته بدبخت!:tnp::tnp:
شکوفه و سیمین اصلا انگار نه انگار که ما هیچی از فیزیک نمیدونیم جوری میزدنو میخندیدنو میرقصیدن که آأم واسه 1 ثانیه به تمام حرفایی که درباره بلد نبودن فیزیک میزدن شک میکرد!:492:
چند روزه شکوفه شدیدا افسردگی گرفته از فلشخورم رفته کسی میدونه چرا؟
من و سیمین هم دیگه نمیایم
البته دلم واسه فلشخور و دوستام تنگ میشه ولی خوب!
بعدازظهرم با امین کاظمی داشتیم بازم دیر رسیدم و ایندفعه گفت:
خانومههههههههه ...................
مردک بوققققققققققق برو اول فامیلیمو یادبگیر بعد خانومههههههههههه خانومههههههههه کن:viki::viki:wrdft:wrdft:
_ امین کاظمی:اگه یه بار دیگه دیربیای رات نمیدم:97:
_من:به جهنم از دستت راحت میشم (این تو دلم بود)
موقع برگشت به خونه هم با سیمین و شکوفه خندیدیم و شکوفه کلی شاکیه که همسترشو دسته من سپرده بود چون میگه شکل موشای تو فاضلاب شده و یه گوشش هم نصف شده فک کنم جوجم اینکارو کرده:297::297::
129f:
دمش گرم
البته الآن که جوجم مرده
فک کنم همسترش یه مرضی چیزی داشته
خدا میدونه:4chs::4chs::4chs:
خب این بود هه 9 شاد باشید