06-03-2014، 21:01
ساعت 2 نیمه شب بود و من تازه از پشت کامپیوترم بلند شدم و روی تخت خوابیدم . پنجره اتاقم نیمه باز بود و کرکره رو هم انداخته بودم . کم کم چشمام داشت گرم میشد که یهو صدای تق تق آرومی رو ازسمت پنجره شنیدم . انگارکسی داشت با انگشت به شیشه میزد . سرم رو بلند کردم و پنجره رو نگاه کردم . هیچی ندیدم و فقط تاریکی بود . دوباره سرم رو روی بالش گذاشتم و خوابیدم . بعد از چند دقیقه دوباره صدای تق تق اما اینباربلندتر اومد . یهو بلند شدم و توی تخت نشستم و به پنجره نیمه بازاتاق نگاه کردم . کرکره بخاطروزش باد تکون می خورد و کمی اینورو اونور میشد . همون لحظه با خودم تصورکردم الان یک نفراز پشت کرکره میاد بیرون . وووووو. موهای تنم راست شد . لحظه خاصی بود هم یخورده ترسیده بودم و هم هیجان انگیز بود . بلند شدم برق اتاق رو روشن کردم اما چیزی نبود
و دوباره برق رو خاموش کردم و خوابیدم . بعد از کمی اینور و اونور شدن خوابم برد که بعد تقریبا یک ساعت حس کردم باد ملایمی به صورتم خورد بیدارشدم اما چشمام رو باز نکردم . حس کردم یک نفردقیقا بالای سرم وایستاده و داره منو نگاه میکنه . انگار صدای نفس هاش رو می شنیدم . دهنم خشک شده بود و نمیدونستم چکار کنم . هی میخواستم چشمام رو باز کنم اما راستشو بخواین میترسیدم که اگه چشمام رو باز کنم با چه چیزی روبرو میشم . هی با خودم میگفتم خب هرکی که هست چرا چیزی نمیگه ؟ چرا کاری نمیکنه ؟ هیچ صدایی نمی یومد اما حس میکردم یکی بالای سرم وایستاده و صورتش به سمت منه . پتو تا نیمه روی بدنم بود و عرق سردی کرده بودم . خلاصه بعد کلی دو دل بودن آروم چشمام رو آروم و با ترس و لرز باز کردم . اتاق تاریک بود و هیچ صدایی نمی یومد . توی همین اوضاع بود که یهو موبایلم زنگ زد و منم یک متر پریدم هوا . باطریش شارژ نداشت برای همین زنگ زده بود . همچین از صدای موبایل ترسیدم که یک لحظه چشمام کلا سیاه شد و هیچ جا رو ندیدم . خیس عرق بودم . چراغ خواب رو روشن کردم و موبایل رو به شارژر وصل کردم و دوباره در حالی که چراغ خواب رو همینطورروشن گذاشته بودم دراز کشیدم همونطور که موبایل توی شارژ بود با دوربینش ور میرفتم که یهو از سمت پنجره صدای قیژژژژژ اومد و پنجره یخورده باز شد . سرم رو آروم ازروی بالش برداشتم و با ترس پنجره رو نگاه کردم که یهو دیدم یک چیزی شبیه دست داره ازپنجره وارد اتاق میشه . یا خدا این دیگه چیه . نمیتونست دزد باشه . ارتفاع پنجره تا زمین حدود 9 متره . چی میتونست باشه ؟ خیلی ترسیده بودم توی همین اوضاع با موبایل ازش عکس گرفتم که یهو پنجره باز شد و منم ناخوداگاه ساعت رومیزی رو پرت کردم به سمت پنجره و از اتاق بیرون دویدم . بعد خانواده همه بیدار شدن و با هم به اتاق اومدیم و هیچ چیزی خاصی ندیدیم جز ساعت و پنجره اتاق که هر دو شکسته بودند . خلاصه اینکه شب خیلی ترسناکی بود و هیچوقت هم معلوم نشد که اون موجود چی بود . عکسی که با موبایل از پنجره برداشتم رو اینجا میذارم تا شما هم ببینید :
عکسو دوباره برق رو خاموش کردم و خوابیدم . بعد از کمی اینور و اونور شدن خوابم برد که بعد تقریبا یک ساعت حس کردم باد ملایمی به صورتم خورد بیدارشدم اما چشمام رو باز نکردم . حس کردم یک نفردقیقا بالای سرم وایستاده و داره منو نگاه میکنه . انگار صدای نفس هاش رو می شنیدم . دهنم خشک شده بود و نمیدونستم چکار کنم . هی میخواستم چشمام رو باز کنم اما راستشو بخواین میترسیدم که اگه چشمام رو باز کنم با چه چیزی روبرو میشم . هی با خودم میگفتم خب هرکی که هست چرا چیزی نمیگه ؟ چرا کاری نمیکنه ؟ هیچ صدایی نمی یومد اما حس میکردم یکی بالای سرم وایستاده و صورتش به سمت منه . پتو تا نیمه روی بدنم بود و عرق سردی کرده بودم . خلاصه بعد کلی دو دل بودن آروم چشمام رو آروم و با ترس و لرز باز کردم . اتاق تاریک بود و هیچ صدایی نمی یومد . توی همین اوضاع بود که یهو موبایلم زنگ زد و منم یک متر پریدم هوا . باطریش شارژ نداشت برای همین زنگ زده بود . همچین از صدای موبایل ترسیدم که یک لحظه چشمام کلا سیاه شد و هیچ جا رو ندیدم . خیس عرق بودم . چراغ خواب رو روشن کردم و موبایل رو به شارژر وصل کردم و دوباره در حالی که چراغ خواب رو همینطورروشن گذاشته بودم دراز کشیدم همونطور که موبایل توی شارژ بود با دوربینش ور میرفتم که یهو از سمت پنجره صدای قیژژژژژ اومد و پنجره یخورده باز شد . سرم رو آروم ازروی بالش برداشتم و با ترس پنجره رو نگاه کردم که یهو دیدم یک چیزی شبیه دست داره ازپنجره وارد اتاق میشه . یا خدا این دیگه چیه . نمیتونست دزد باشه . ارتفاع پنجره تا زمین حدود 9 متره . چی میتونست باشه ؟ خیلی ترسیده بودم توی همین اوضاع با موبایل ازش عکس گرفتم که یهو پنجره باز شد و منم ناخوداگاه ساعت رومیزی رو پرت کردم به سمت پنجره و از اتاق بیرون دویدم . بعد خانواده همه بیدار شدن و با هم به اتاق اومدیم و هیچ چیزی خاصی ندیدیم جز ساعت و پنجره اتاق که هر دو شکسته بودند . خلاصه اینکه شب خیلی ترسناکی بود و هیچوقت هم معلوم نشد که اون موجود چی بود . عکسی که با موبایل از پنجره برداشتم رو اینجا میذارم تا شما هم ببینید :
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://8pic.ir/images/74207946206078417363.jpg