امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گــفـتگـوے آزاد 【86】

ساعت 2 نیمه شب بود و من تازه از پشت کامپیوترم بلند شدم و روی تخت خوابیدم . پنجره اتاقم نیمه باز بود و کرکره رو هم انداخته بودم . کم کم چشمام داشت گرم میشد که یهو صدای تق تق آرومی رو ازسمت پنجره شنیدم . انگارکسی داشت با انگشت به شیشه میزد . سرم رو بلند کردم و پنجره رو نگاه کردم . هیچی ندیدم و فقط تاریکی بود . دوباره سرم رو روی بالش گذاشتم و خوابیدم . بعد از چند دقیقه دوباره صدای تق تق اما اینباربلندتر اومد . یهو بلند شدم و توی تخت نشستم و به پنجره نیمه بازاتاق نگاه کردم . کرکره بخاطروزش باد تکون می خورد و کمی اینورو اونور میشد . همون لحظه با خودم تصورکردم الان یک نفراز پشت کرکره میاد بیرون . وووووو. موهای تنم راست شد . لحظه خاصی بود هم یخورده ترسیده بودم و هم هیجان انگیز بود . بلند شدم برق اتاق رو روشن کردم اما چیزی نبود 
و دوباره برق رو خاموش کردم و خوابیدم . بعد از کمی اینور و اونور شدن خوابم برد که بعد تقریبا یک ساعت حس کردم باد ملایمی به صورتم خورد بیدارشدم اما چشمام رو باز نکردم . حس کردم یک نفردقیقا بالای سرم وایستاده و داره منو نگاه میکنه . انگار صدای نفس هاش رو می شنیدم . دهنم خشک شده بود و نمیدونستم چکار کنم . هی میخواستم چشمام رو باز کنم اما راستشو بخواین میترسیدم که اگه چشمام رو باز کنم با چه چیزی روبرو میشم . هی با خودم میگفتم خب هرکی که هست چرا چیزی نمیگه ؟ چرا کاری نمیکنه ؟ هیچ صدایی نمی یومد اما حس میکردم یکی بالای سرم وایستاده و صورتش به سمت منه . پتو تا نیمه روی بدنم بود و عرق سردی کرده بودم . خلاصه بعد کلی دو دل بودن آروم چشمام رو آروم و با ترس و لرز باز کردم . اتاق تاریک بود و هیچ صدایی نمی یومد . توی همین اوضاع بود که یهو موبایلم زنگ زد و منم یک متر پریدم هوا . باطریش شارژ نداشت برای همین زنگ زده بود . همچین از صدای موبایل ترسیدم که یک لحظه چشمام کلا سیاه شد و هیچ جا رو ندیدم . خیس عرق بودم . چراغ خواب رو روشن کردم و موبایل رو به شارژر وصل کردم و دوباره در حالی که چراغ خواب رو همینطورروشن گذاشته بودم دراز کشیدم همونطور که موبایل توی شارژ بود با دوربینش ور میرفتم که یهو از سمت پنجره صدای قیژژژژژ اومد و پنجره یخورده باز شد . سرم رو آروم ازروی بالش برداشتم و با ترس پنجره رو نگاه کردم که یهو دیدم یک چیزی شبیه دست داره ازپنجره وارد اتاق میشه . یا خدا این دیگه چیه . نمیتونست دزد باشه . ارتفاع پنجره تا زمین حدود 9 متره . چی میتونست باشه ؟ خیلی ترسیده بودم توی همین اوضاع با موبایل ازش عکس گرفتم که یهو پنجره باز شد و منم ناخوداگاه ساعت رومیزی رو پرت کردم به سمت پنجره و از اتاق بیرون دویدم . بعد خانواده همه بیدار شدن و با هم به اتاق اومدیم و هیچ چیزی خاصی ندیدیم جز ساعت و پنجره اتاق که هر دو شکسته بودند . خلاصه اینکه شب خیلی ترسناکی بود و هیچوقت هم معلوم نشد که اون موجود چی بود . عکسی که با موبایل از پنجره برداشتم رو اینجا میذارم تا شما هم ببینید :
عکس
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://8pic.ir/images/74207946206078417363.jpg
 سپاس شده توسط Dɪʀᴇᴄᴛɪᴏɴᴇʀ~Gɪʀʟ ، T A R A ، Mr.Robot ، இFATEMEHஇ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: گــفـتگـوے آزاد 【86】 - Mason - 06-03-2014، 21:01


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان