05-07-2012، 12:26
یاد داری که شبُ روز به من میـــــــــدادی !
درسِ انسانیتُ معرفتُ مِهرُ وفا
همه کردند تورا ، از چه سبب من نکنم ؟!
گاهُ بیگاه ، شبُ روز ، به هر وقت ، دعا
عاقبت تا به سره دسته فـــرو خواهم کرد !
نوک خنجر به دلِ خویش از آن نازه نگاه
هیچ دانی که اگر خم نشوی ، تو نرود ؟!
قامتِ راستُ رعنای تو از این درگاه
مَنه بیچاره به جز تو ، نــــدادم به کسی !
دلِ دیوانه ی خود ، ای بتِ زیبایِ چو ماه
هر زمان کآمدُ جاری شُـــــدُ ریــــــــــخت !
اشک از چشم تََرَم ، شانه ی تو بود پناه
بارها لطف نمودیُ نــهادی ، دوباره بگذار !
پای خود بر سره این چشم حقیرم ، گهگاه
کاش من جای تو بودم ، در آن دم که شدی !
در دلِ این همه مخلوق خدا ، سَرورُ شاه
اندکــــــی چشم بگردانُ ببین زیــــــره تو اَم !
زیر آن سایه ی تو ، سایه ی گیسوی سیاه
خوب در خاطر من هست که تو میــخوردی !
خون دل ، چون که نبودی ، ز حالم آگاه
ای دریغا ، تو ندانی که چه تنگ است هنوز !
دلم از دوریِ تو ، لیک چه دور است این راه
شَرم را دور بیاندازُ نشانــــــــم دِه ، دوست !
معنیِ عاشقیُ دوستیُ لطفُ صفا
در بیـــــاوَر که بــــــدانم ، تو جــــداً مَـردی !
اشکِ هر ظالمُ فاسد ، و مرا شاد نما
درسِ انسانیتُ معرفتُ مِهرُ وفا
همه کردند تورا ، از چه سبب من نکنم ؟!
گاهُ بیگاه ، شبُ روز ، به هر وقت ، دعا
عاقبت تا به سره دسته فـــرو خواهم کرد !
نوک خنجر به دلِ خویش از آن نازه نگاه
هیچ دانی که اگر خم نشوی ، تو نرود ؟!
قامتِ راستُ رعنای تو از این درگاه
مَنه بیچاره به جز تو ، نــــدادم به کسی !
دلِ دیوانه ی خود ، ای بتِ زیبایِ چو ماه
هر زمان کآمدُ جاری شُـــــدُ ریــــــــــخت !
اشک از چشم تََرَم ، شانه ی تو بود پناه
بارها لطف نمودیُ نــهادی ، دوباره بگذار !
پای خود بر سره این چشم حقیرم ، گهگاه
کاش من جای تو بودم ، در آن دم که شدی !
در دلِ این همه مخلوق خدا ، سَرورُ شاه
اندکــــــی چشم بگردانُ ببین زیــــــره تو اَم !
زیر آن سایه ی تو ، سایه ی گیسوی سیاه
خوب در خاطر من هست که تو میــخوردی !
خون دل ، چون که نبودی ، ز حالم آگاه
ای دریغا ، تو ندانی که چه تنگ است هنوز !
دلم از دوریِ تو ، لیک چه دور است این راه
شَرم را دور بیاندازُ نشانــــــــم دِه ، دوست !
معنیِ عاشقیُ دوستیُ لطفُ صفا
در بیـــــاوَر که بــــــدانم ، تو جــــداً مَـردی !
اشکِ هر ظالمُ فاسد ، و مرا شاد نما