اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان در آرزوی شهرت(وان دایرکشن)4

#1
بعد از اجرای افتضاحی که داشتم، جلوی آینه آرایش اتاق گریم سالن نشسته بودم و مشغول پاک کردن گریم از روی صورتم بودم...
- حالت خوبه؟؟ رنگت پریده!
یه لبخند زدم و رو به سارا گفتم:
- آره، فقط یکم گشنمه...
یه بسته شکلات از کیفش در آورد و جلوم گرفت .
- یادم نبود پیش نایل بودی...
خنده ی خوشگلی کرد و شکلات رو ازش گرفتم . از شکستن و آب شدن شکلات توی دهنم خوشم میومد ، حس خیلی خوبی بهم می داد...
همینطور که قسمت چهارم شکلات رو با دستم می شکوندم رو به سارا گفتم:
- راستی ! قرارت با نایل چطور بود؟
چشماش برق زد و باهیجان مشغول تعریف کردن ریز به ریز قرارش شد... تا خود هتل داشت حرف می زد، کم کم داشتم از سوالم پشیمون می شدم!ولی خداییش در باره ی چه چیزای بی خودی حرف زده بودنا ! همچین هم ذوق کرده بود ، منم با زور جلوی خندمو گرفته بودم و فقط نگاهش می کردم!
- آره اینطوری...
- همن؟؟
با تعجب نگاهم کرد و گفت:
- انتظار چی رو داشتی؟
یدونه زدم تو کَلَش و گفتم:
- اح/م/ق جون الان باید با قلب نایل برمی گشتی...
سه تا تیکه کاغذ از کیفش بیرون آورد و با یه لبخند شیطانی گفت:
- اینم قلب نایل!
روی کاغذای توی دستش زوم کردم... کاغذارو از دستش قاپیدم.. بلیط کنسرت وان دی بود ، با خنده دستم رو روی شونش گذاشتم و گفتم:
- همچین خُل و چِلَم نیستا...
چشماش رو ریز کرد و با ناز گفت:
- پس چی؟!؟
همینطور که داشتم به قیافه ی سارا می خندیدم گوشیم زنگ زد، پانیذ بود. گفت که رسیدن فرودگاه منم داشتم از خجالت آب می شدم... به کل یادم رفته بود قرار بود امروز برسن... حداقل یه زنگ هم نزدم! نمی دونم من با این حافظه ، چطوری دیالوگام یادم نمی ره.... خلاصه هر جوری بود با سارا و آسنا رفتیم فرودگاه.
چشمم که به فرودگاه افتاد خاطرهی اولین روزی که پامونو تو لندن گذاشتیم برام زنده شد...
" وقتی پام به زمین لندن رسید از خوشحالی بازوی سارا رو محکم فشار دادم که دادش رفت هوا! هی دلم می خواست جیغ بزنم ولی اصلا موقعیتش نبودواسه همین هی دست سارا رو فشار می دادم و تو گوشش زمزمه می کردم: این جا لندنه... وریز ریز می خندیدم... از بس ذوق کرده بودم نفهمیدم چطوری از فرودگاه بیرون اومدیم...
انتظار یه روز آفتابی خوشگل با یه هوای خوب و یه نسیم خنک داشتم ولی با دیدن بارون که مرتب روی سرو صورتم می کوبید ضدحال شدیدی خوردم...
زیر لبی غر می زدم که اینجام که عین شهر خودمونه... همش بارون! ای بابا نشد ما یه جا بریم این بارون دست از سر ما برداره...
نه این که از بارون متنفر باشما... نه! ولی خب خوشمم نمیاد، یعنی دقتی بارون میباره دلم می گیره... ولی از برف متنفرم چون همیشه وقتی برف می باره یه سرمای حسابی می خورم و تا چند هفته تو تب می سوزم ...
همینطور که غر می زدم یه دفعه صدای پارس یه سگو از پشت سرم شنیدم...
آب دهنم رو قورت دادم و یواش یواش سرم رو برگردوندم عقب و با گوشه ی چشم پشت رو نگاه کردم...
قلبم یه لحظه از حرکت وایستاد ... وااااااااااااای یه جیغ بنفش کشیدم و عقب عقب رفتم... اونم زل زده بود تو چشمای منو داشت با هر قدم من به عقب یه قدم میومد جلو...
سارا و نگین داد زدن : ندو... ندو... الینا ندو....
ولی اون موقع این چیزا حالیم نیود، داشتم از ترس سکته می کردم... یه لحظه مرگ رو جلوی شمام دید...
یه سگ سیاه خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی وحشتناک ( یه چیزی می گم یه چیزی می شنویدا)و بزگ که به سرعت باد داشت می اومد سمت من...
هرچی دعا بلد بودم رو 10 بار خوندم و با آخرین سرعتم دویدم... اون سگه هم که انگار تازه داشت گرم می شد... یا خدا!!!

فقط می دویدم و جیغ می کشدم هیچکی هم به دادم نمی رسید.......................

-------------------------------

ادمه داره ...

امیدوارم که خوشتون اومده باشه

نظریادتون نره
HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart
رمان در آرزوی شهرت(وان دایرکشن)4
پاسخ
 سپاس شده توسط Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، DiReCtIoNeR GiRl ، -Nᴇɢᴀʀ- ، _Ovver_ ، مرضیه 79 ، ✘PETER✘ ، mobina81
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان در آرزوی شهرت(وان دایرکشن)4 - سوپرمغز - 19-02-2014، 21:53

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  کدوم عضو وان دایرکشن رو بیشتر دوس داری ؟
Heart آپارتمان وان دی ها(داستان درباره وان دایرکشن)
  فن فیکشن "خاطرات مـُـرده نـآیل" وان دایرکشن (خیلی غم انگیزه)
Heart رابطه های اجباری و دروغی اعضای وان دایرکشن
Star فکت های وان دایرکشن
Music با کدوم آهنگ وان دایرکشن تو عروسیتون می رقصید ؟ ( + کیس آیفون نایل ♥ )
Music پنج چهره خبرساز موسیقی ۹۷/ وقتی شهرت با حاشیه همراه می‌شود
Music آرزوی خواننده‌ی شناخته شده محقق شد
Heart قسمت4 فن فیکشن وان دایرکشن ور شکسته میشود؟؟!!
  تاریخ انتشار آلبوم جدید سلنا گومز، دمی لواتو، آریانا گرنده، جاستین بیبر و وان دایرکشن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان