11-02-2014، 15:04
و رفتم و رفتم، نه به جائي، که نمي دانستم به کجا؟
رفتم و رفتم تا اينجا نباشم که هرگاه مي بينم طلوع امروز
را در همان جايي هستم که ديروز نيز بودم
از زبوني و بيهودگي خويش بيزار مي شوم.
وقتي نيستي چنان به توفکرمي کنم
که مغزم به نبودنت پي نمي برد
چه رنجيست لذت ها را تنها بردن و چه زشت است
زيباييها را تنها ديدن و چه بدبختي آزاردهنده ايست
تنها خوشبخت بودن
اگر مرگ نبود ؛ همه کافر بودن
و زندگی بی ارزشترین کالا یود ترس نبود
زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید
برايت دعا مي کنم، خدا از تو بگيرد
آنچه را که، خدا را از تو مي گير
پيش از آنكه بينديشي تا چه بگويي
بينديش كه چه ميگويم
حتا خدا هم دوست دارد که بشناسندش
تواناترين مترجم کسي است که سکوت
ديگران را ترجمه کند
شايد سکوتي تلخ گوياي دوست داشتني
شيرين باشد
اگر نمي خواهي بدست هيچ ديکتاتوري گرفتار شوي
فقط يک کار کن
بخوان و بخوان و بخوان
رفتم و رفتم تا اينجا نباشم که هرگاه مي بينم طلوع امروز
را در همان جايي هستم که ديروز نيز بودم
از زبوني و بيهودگي خويش بيزار مي شوم.
وقتي نيستي چنان به توفکرمي کنم
که مغزم به نبودنت پي نمي برد
چه رنجيست لذت ها را تنها بردن و چه زشت است
زيباييها را تنها ديدن و چه بدبختي آزاردهنده ايست
تنها خوشبخت بودن
اگر مرگ نبود ؛ همه کافر بودن
و زندگی بی ارزشترین کالا یود ترس نبود
زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید
برايت دعا مي کنم، خدا از تو بگيرد
آنچه را که، خدا را از تو مي گير
پيش از آنكه بينديشي تا چه بگويي
بينديش كه چه ميگويم
حتا خدا هم دوست دارد که بشناسندش
تواناترين مترجم کسي است که سکوت
ديگران را ترجمه کند
شايد سکوتي تلخ گوياي دوست داشتني
شيرين باشد
اگر نمي خواهي بدست هيچ ديکتاتوري گرفتار شوي
فقط يک کار کن
بخوان و بخوان و بخوان