واما گفتید که کشورهای کمونیسم وضعیتشون بهتر از ایرانه . کمونیسم اصلا میدونی چیه؟!
کمونیسم جامعه ای به اصطلاح بی طبقه است:
واژه كمونيسم (commuonism) از ريشه لاتين (commons) به معنى اشتراك گرفته شده است كمونيسم از قديمىترين مكاتب سياسى دنيا است.
از آنجا که در قرن هجدهم و نوزدهم در اروپا يکی از مسائل مورد توجه روشنفکران و فيلسوفان، مکانيزم حرکت تاريخ و به اصطلاح فلسفه تاريخ بود، اين موضوع در فلسفه هگل به طور خاص مورد توجه قرار گرفت و يکی از دغدغه های فکری او را تشکيل می داد. مارکس که شاگرد هگل بود موضوع حرکت تاريخ و موتور محرک آن را مورد بحث قرار داده و حرکت تاريخ را بر اساس اختلافات طبقاتی می دانست و منشأ اختلاف طبقاتی را تفاوت ابزار توليد برمی شمرد. «كارل ماركس» و «فردريك انگلس» در آلمان در سال 1848 با انتشار مانيفست كمونيست حركت تازهاى در نهضت كمونيسم جهانى به وجود آوردند. از نظر فلسفى و اقتصادى كمونيسم و سوسياليسم داراى ريشه واحدى هستند و هر دو بر مالكيت عمومى وسائل توليد تكيه مىكنند، با اين تفاوت كه كمونيسم مرحله پيشرفت يا مرحله نهايى سوسياليسم به شمارمىآيد. ماركس در آثار مختلف خود از «مانيفست» كمونيست گرفته تا كتاب «كاپيتال» تاريخ تحولات جهان را بر مبناى ماترياليسم تاريخى، يا فلسفه مادى ديالكتيكى بيان مىكند. وی تكامل وسايل توليد و نحوه تملك و بهرهبردارى از اين وسايل را زير بناى تحولات اجتماعى دانسته و تاريخ بشر را به صورت تاريخ جنگهاى طبقاتى و منازعه بين ظالم و مظلوم و استثمار كننده و استثمار شونده بررسى و تجزيه و تحليل مىنمايد. از نظر او تاريخ را بايد بر اساس تفاوت ابزار توليد تقسيم بندی نمود که به نظریه ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی مشهور می باشد. این نظریه قائل است که انسان ها در دوره ی کمون اولیه هیچگونه مالکیتی بر ابزار تولید نداشته و همه انسان ها به یک اندازه از مواهب طبیعی برخوردار بوده اند. تفصیل رمانتیک این نظریه را می توانید در کتاب جمهوری افلاطون، کتاب سوم در نقل قول از سوفسطاییان (پروتوگوراس و گرگیاس) و آثار روسو بیابید. برای مثال روسو در جزوه گفتاری درباره منشأ نابرابری انسان ها به تفصیل به موضوع دوره اولیه تاریخ پرداخته است. از نظر ماتریالیست ها در دوره ی اشتراکی حتی زنان و کودکان نیز مشترک بوده اند. و با قبول مالکیت فردی دوره ی نابرابری انسان ها آغاز گردیده است، که در این مرحله بر اساس نوع ابزار تولیدی چهار دوره وجود دارد: 1 ـ بردهدارى2ـ فئودالية 3ـ بورژوازى و سرمايهدارى 4ـ سوسياليسم. با برقراری سوسیالیسم که مقدمه ای خواهد بود بر مالکیت عمومی ابزار تولید، دوره کمون ثانویه آغاز می گردد که به اشتراکی بودن همه چیز منجر می گردد. لنین در کتابی به موضوع دین و دولت در جامعه کمونیستی پرداخته و به موضوع اشتراکی بودن همه چیز و از بین رفتن خانواده در جامعه کمونیستی تصریح کرده است. در واقع برقراری سوسياليسم مقدمه ای خواهد بود بر پايان تاريخ که بر خلاف ادعای آنان مبنی بر پويايی و ديالکتيک تاريخی، نتيجه آن جامعه ای ايستا خواهد بود.
به طور مختصر مىتوان اساس تفكر ماركسيستى را در موارد ذيل خلاصه نمود: الف ) اقتصاد تعيين كننده مسير تاريخ است و تاريخ جز جنگهاى طبقاتى و مبارزه بين گروههایی كه منافع اقتصادى آنها با هم متعارض است چيز ديگرى نيست. بر اساس اين تعبير جنگهاى طبقاتى در مراحل مختلف تاريخى ابتدا بين بردگان و بردهداران، سپس ميان فئودالها و «سرفها» يا دهقانان فقير و بىزمين و بالاخره بين كارگران و سرمايهداران در مىگيرد و سرانجام به پيروزى طبقه كارگر يا پرولتار يا و نفى كامل طبقات اجتماعى منتهى مىگردد. ب ) دولتها نقشى جز تأمين طبقه حاكم ندارند و در جوامع سرمايهدارى دولت حافظ منافع صاحبان سرمايهها و استثمار طبقه كارگر است اين فشار و استعمار فقط هنگامى خاتمه خواهد يافت كه مالكيت خصوصى، به ويژه مالكيت ابزار توليد از ميان برداشته شود و طبقه كارگرحكومت را به دست خود بگيرد. و...، (محمود طلوعى، فرهنگ جامع سياسى، ص 703 و 779). ماترياليسم تاريخى: يا تفسير تاريخ از نظر فلسفه مادى نيز، سير تحولات تاريخى را از نظر مادى بررسى مىنمايد و براى تمامى تحولات جهان در طول تاريخ حتى پيدايش اديان ريشههاى اقتصادى و مادى جست و جو مىكند. سير و روند تاريخ به سوى اشتراكيت و برابرى و مساوات و نفى طبقات و حتى نفى دولت يعني تحقق كمون ثانويه است از اين ديدگاه ماركسيسم تحقق اين مسأله امرى حتمى و جبرى مىباشد وآينده تاريخ جز اين نخواهد بود. اين نگرش و مبانى آن داراى اشكالات متعددى است. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: 1ـ جعفر سبحانى، فلسفه اسلامى و اصول ديالكتيك 2ـ سيد محمدباقر صدر، اقتصاد ما، ج 1 3ـ سيد محمدباقر صدر، انسان معاصر و مشكلات اجتماعى 4ـ سيد محمدباقر صدر، فلسفه تاريخ در قرآن 5ـ شهيد مطهرى، جامعه و تاريخ 6ـ شهيد مطهرى، نقدى بر ماركسيسم 7ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قران
واما
حزب توده و شوروی کمونیستی از دیدگاه روزنامۀ مردم ایران/ محمدحسن پورقنبر
این مقاله به دیدگاه های روزنامۀ مردم ایران، ارگان جمعیت آزادی مردم ایران در سالهای 1331-1332 ه. ش در مورد حزب کمونیستی توده و شوروی میپردازد.
بدین ترتیب که به رویکرد روزنامۀ مذکور، در دو بخش جداگانه سیاسی و فکری اعتقادی توجه نموده و به بررسی این روزنامه از این دو زاویه میپردازد، بهطوریکه در بخش سیاسی به انتقاد از فقدان آزادی سیاسی در شوروی، گرایش امپریالیستی کشور مذکور و همچنین عد م حب ّوطن در حزب توده اشاره میرود و در قسمت اعتقادی نیز به دو جنبۀ بیدینی در مرام کمونیستی و همچنین جبرگرایی میپردازد.
روزنامۀ مردم ایران در یکی از حساس ترین و مهم ترین دوره های تاریخ معاصر ایران؛ یعنی سال های 1331-1332شمسی منتشر می شد. مدیرمسئول آن معین الدین مرجائی بود و ارگان جمعیت آزادی مردم ایران1 به شمار می آمد. اولین شمارۀ آن در 14 شهریور 1331 و آخرین شماره در 26 مرداد 1332 انتشار یافت. این روزنامه، که به ندای مردم ایران نیز شناخته می شد، فقط در پنجاه و هفت شماره منتشر گردید،زیرا علی رغم این که نام روزنامه را به یدک می کشید، تا اواخر خرداد 1332؛ یعنی به مدت ده ماه، هفتگی منتشر می شد. سپس به صورت دو روزنامه و فقط در یک ماه پایانی فعالیتش به صورت روزنامه انتشار یافت. با وقوع کودتای 28 مرداد 1332،انتشار این روزنامه نیز، همانند بسیاری از روزنامه های مخالف حکومت، متوقف گردید.از آن جایی که توجه عمدۀ دست اندرکاران این روزنامه بر روی مسائل اجتماعی و حمایت از طبقات پایین متمرکز بوده و جهت گیری مطالب روزنامۀ مذکور کاملاً صبغۀ ضدکاپیتالیستی و مردم گرایی داشته، و با توجه به وجه تشابه آن در این زمینه با حزب کمونیستی توده و حامی قدرتمند خارجی این حزب یعنی شوروی2، در این مقاله سعی شده است به این سوال پاسخ داده شود که انعکاس مطالب روزنامۀ مردم ایران در مورد حزب توده و شوروی (به عبارتی مکتب کمونیسم) در آن مقطع زمانی چگونه بوده است؟
برای ارائۀ بهتر این مقاله و تفهیم دقیق مطالب موجود، مطالب روزنامۀ مردم ایران، نسبت به موضوع موردنظر، در دو بخش سیاسی و فکری ـ اعتقادی مورد واکاوی و تحلیل قرار می گیرد.
سیاسی
روزنامۀ موردنظر از جنبۀ سیاسی روی دو نکته متمرکز می شود که در ادامه خواهد آمد.
روزنامۀ مردم ایران در همان اولین شماره، که در 14 شهریور 1331 انتشار یافت، تحت عنوان «مارکسیسم نمی تواند تئوری فلسفی و اجتماعی نیروهای آزاد و مستقل جهان باشد» از دیدگاه دموکراسی و مارکسیسم در مورد حق حاکمیت مردم به بحث می پردازد. مسئولان این روزنامه از فضای کاملاً بسته در حکومت های کمونیستی، به خصوص شوروی، سخن به میان می آورند: «رژیمی که در آن سرنیزه و زور حاکمیت یافته... رژیمی که به ظاهر آزادی اجتماعی را عملی ساخته ولی درواقع حق حاکمیت را از ملت سلب نموده،آزادی عقیده و فکر را، که رکن اصلی پیشرفت و ترقی اجتماع است، فدای ابقاء حکومت هیئت حاکمۀ شوروی ساخت3» و این گونه رژیم ها را با چنین خط مشی ای شدیداً مورد نکوهش قرار می دهند. هم چنین در شمارۀ دیگری از این روزنامه حاکمان شوروی بدین خاطر که با برقراری رژیم غیردموکراتیک و عدم آزادی مجبور هستند با توسل به دستگاه پلیسی و جاسوسی، خشونت و سرکوب، از حکومت خود حفاظت کنند مورد انتقاد شدید قرار گرفته اند4. به علاوه، مقاله ای با عنوان «راستی، مظهر درخشان رژیم شوروی است؛ تقدیم به شیفتگان بهشت کرملین» درمورد بازداشت عده ای از پزشکان این کشور، که البته منتسب به ساختار دولتی این کشور بوده اند، در روزنامۀ مردم ایران آورده شده است. مسئولان روزنامه با آوردن این مورد، نبود هرگونه آزادی و سانسور شدید تبلیغاتی را که بر فضای شوروی حاکم است، مورد تمسخر و انتقاد قرار داده اند. جرمی که این پزشکان مرتکب شدند انجام شیوه های تحقیقاتی غیرمجاز در زمینۀ پزشکی روایت گردید، که قوانین شوروی آن را منع نموده بودند.5 در شماره ای به سانسور شدید خبری در فضای سیاسی کاملاً بستۀ شوروی کمونیست با تیتر «در بهشت کمونیسم!! چه می گذرد» اشاره می کند. مورد دیگری از خشونت شوروی کمونیست و سانسور خبری رسانه های وابسته به آن، که در روزنامۀ مردم ایران به آن پرداخته شده، سرکوب بیرحمانۀ مخالفان کمونیسم در آلمان شرقی بود که به دستگیری پنجاه هزار نفر مخالف منجر شد و این که رسانه های کمونیستی این افراد را جنایتکاران حرفه ای و اوباشی خوانده که گرایش فاشیستی داشته اند.6
در یکی از شماره های این روزنامه، که در مرداد 1332 انتشار یافت، در یکی از سرمقاله هایش با عنوان «ما برعلیه دو رژیم منحط اجتماعی کاپیتالیزم و کمونیزم قیام کرده ایم»، به بررسی جوامع کاپیتالیستی و کمونیستی و معایب آن ها پرداخته شد. در مورد حکومت های کمونیست این طور نوشته شد که حاکمان کمونیست به بهانۀ حمایت از کارگران آنان را استثمار کرده و هیچ ارزشی برای حق انتخاب، نظرات و آزادی آنان قائل نیستند و در صورت کوچک ترین مخالفت و انتقاد، از طریق قوۀ قهریه به سرکوب متوسل می شوند. درواقع در این جوامع مردم فقط یک ماشین متحرّک به شمار می روند و هیچ اختیار و اراده ای ندارند. نوشته شده که این حکومت ها، که شوروی در رأس آن قرار دارد، به دروغ خود را مردم گرا (سوسیالیست) می نامند، زیرا در نظام سوسیالیستی، آزادی انتخاب و حق اظهارنظر به مردم داده شده و به اراده و خواست آنان احترام گذاشته می شود، اما حکومت های کمونیستی: «دیکتاتوری پرولتاریا را بهانه قرار داده، با دردست داشتن زندان و پلیس و سرنیزه، عیناً مانند دولت های استعماری به غلط سوسیالیست می خوانند... تا کی می توان بیست میلیون زندانی را در سیبری نگه داشت... تا کی می توانند ندای آزادی خواهی را در گلو خفه کنند.»7
اما غیر از عدم وجود هرگونه آزادی و فضای غیردموکراتیک در حکومت های کمونیستی، به خصوص شوروی، نکتۀ دیگری نیز که در ارتباط با زمینۀ سیاسی است و روزنامۀ مردم ایران بر آن تأکید خاصی داشته است، مسئلۀ ملی گرایی بود. در روزنامۀ موردنظر،این طور آمده است که اگرچه ایده آل اجتماعی حزب متبوع روزنامه (جمعیت آزادی مردم ایران) استقرار حکومت کار به جای حکومت سرمایه، برانداختن سیستم فئودال ـ بورژوازی، تأمین نان و فرهنگ و بهداشت برای همه است و در این زمینه ها نقاط مشترکی با کمونیست ها دارند، تفاوت های اساسی میان دو طرف وجود دارد. یکی از مهم ترین این نقاط افتراق این بود که «ما از کمینفرم (اتحادیۀ کشورهای کمونیستی) و کرملین اطاعت نمی کنیم و فعالیت ما بر اساس منافع ملت ایران است نه بر اساس دفاع بی چون وچرا از یک مرکزیت جهانی». مسئولان روزنامه به دیدگاه جهان وطنی مورد اعتقاد حزب توده که ملهم از افکار ضدملی گرایی8 کمونیست های شوروی بود متمرکز شده و آن را غیرقابل قبول دانستند. در این مورد نویسندۀ مقاله ضمن این که اعتقاد دارد از نظر اخلاقی باید به فکر طبقات محروم و کارگر در همۀ قسمت های جهان بود، به این نکته اشاره می کند که قبل از آن باید به اقشار رنجدیدۀ کشور خود توجه نمود و آنان را در اولویت قرار داد: «من می پرسم کدام جمعیت و کدام فردی بیش از برهنگان خوزستان که از شدت گرما تن سوخته دارند... و از جوانان کرمان که برای علفخوارگی به چرا و برای خوردن خون ذبایح به کشتارگاه می روند استحقاق دارند من و تو برای آن ها کار کنیم و در فکر نجات و رهایی آن ها باشیم؟»9
از دلایل اصلی (و شاید مهم ترین دلیل) حملات پی درپی روزنامۀ مذبور به حزب توده، ملی گرایی؛ یعنی وابستگی کامل حزب توده به شوروی و تضاد این حزب با ناسیونالیسم بود. برای نمونه، این روزنامه در شمارۀ ویژه اش که در اول ماه مه (یازدهم اردیبهشت، روز جهانی کارگر) منتشر نمود، در مبحثی دربارۀ حزب توده به این مورد اشاره کرده که حزب مورد بحث در دوران فعالیت خود در ایران علی رغم شعارهایش مبنی-بر حمایت از رنجبران و سعادت تودۀ مردم، هیچ کاری در این زمینه انجام نداده: «ده سال مبارزۀ پی گیر برای سود شخصی چند رهبر قلابی، ده ها میتینگ برای منافع ارباب بیرونی.»10
روزنامۀ مردم ایران در یکی دیگر از شماره هایش با عنوان «چگونه مزدوران چپ نما برای فریب کارگران تلاش می کنند»، بار دیگر بیگانه پرستی و عدم وجود احساسات ملی گرایی در اعضای حزب توده را مورد نکوهش شدید قرار می دهد: «...آن هایی که هر روز به نوعی و هر زمان به نامی برای خوش خدمتی به اربابان خارجی خود سعی می کنند از طبقۀ محروم و رنجبر کارگر دست آویزی ساخته و با تبلیغات شوم خود افکار ملی و ناسیونالیستی را در آن ها از بین برده... نجات کارگران را تنها در سایۀ سرنیزۀ ارتش سرخ و کرملین میسر می دانند و این دایه های مهربان تر از مادر نه تنها به مردم ایران خیانت می کنند، بلکه به واسطه جلوگیری از رشد فکری و اخلاقی و درک صحیح مسائل اجتماعی از طرف کارگران جنایت غیرقابل بخششی را مرتکب می شوند.»11
مسئولان روزنامه چنان از عدم وجود گرایش حبّ وطن در سران حزب توده ناراحت بودند که این گناه آن ها را به هیچ وجه قابل گذشت نمی دانستند. چنان که وقتی در ماه های پایانی دولت دکتر مصدق شایعاتی مبنی بر سیاست تسامح و نرمش نخست وزیر نسبت به سران حزب توده برای جلب توجه این حزب به دولت منتشر گردید، روزنامۀ مردم ایران این طور نوشت: «شایع کرده اند که دکتر مصدق برای استفاده از توده ای ها در نظر دارد توده ای های محکوم و خائن را که خیانت شان به وطن در وقایع آذربایجان و میتینگ برای دادن نفت به روسیه و جریان مبارزۀ ملی شدن نفت ثابت شده از زندان رها سازد و سران فراری و بیگانه پرستش را، که در کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست روسیه افتخار به پیروی از دستورات استالین کردند...، تبرئه کند. با اطلاعاتی که مردم ایران از نفاق افکنی و خیانت های حزب توده دارند و آگاهی دکتر مصدق به تحقیق این امر محال به نظر می رسد.»12 یکی دیگر از نمونه های میزان گرایش روزنامۀ مردم ایران به ملی گرایی و دشمنی آنان نسبت به کمونیست ها را در تیتر «وحشیگری توده ای ها در کارخانۀ سیمان» که در یکی از شماره های روزنامۀ مربوطه نوشته شده است می توان به وضوح دریافت. در این مقاله به درگیری شدید میان ملیون و توده ای ها در انتخابات داخلی کارگران کارخانۀ سیمان اشاره شده و رویکردی کاملاً جانبدارنه نسبت به ملیون و ضد توده های دارد.»13
روزنامۀ مورد بررسی، دربارۀ عدم همراهی حزب توده با نهضت ملی نفت و عدم حمایت نسبت به دولت ملی مصدق14 نیز به ارائه مطالبی می پردازد. مسئولان این روزنامه قرارگرفتن حزب توده در مقابل نهضت ملی را، برای ممانعت از ملی شدن نفت ایران، که درواقع به نفع حامیان آن سوی مرزهای حزب مذکور؛ یعنی شوروی کمونیست، بوده است مورد نکوهش قر ار داد و حزب توده را به دلیل این که ارگان های این حزب، به خصوص نشریات آینده و شهباز، دکتر مصدق را (در نیمۀ اول نخست وزیری اش، قبل از قیام 30 تیر 1331) که نماد ملی گرایی در آن مقطع زمانی بود، به عنوان عامل امپریالیست آمریکا و دیکتاتور خونخوار قلمداد کرده بودند، به شدت سرزنش نمود، و به علاوه، تغییر موضع آن ها در حمایت از مصدق (در نیمۀ دوم نخست وزیری اش) را ناشی از ویژگی عدم صداقت و فرصت طلبی رهبران این حزب دانست.15
نکتۀ دیگری که دست اندرکاران روزنامۀ مردم ایران در مورد موضوع مورد بحث به آن توجه نمودند، که به مسئلۀ ملی گرایی نیز مرتبط است ــ البته از دیدگاه احترام به حقوق دیگر ملت هاــ گرایش امپریالیستی کمونیست های شوروی بوده که در شماره های متعددی از نشریۀ مذکور به آن اشاره شده است.
در آن مقطع زمانی، بعد از جنگ دوم جهانی (دهۀ 1950 م)، شوروی کاملاً بر کشورهای اروپای شرقی مسلط بود و این تسلط نه تنها از طریق سیاسی (ایجاد احزاب کمونیستی قدرتمند) بود، بلکه در مواقعی که گروه های ملی گرا در صدد به دست آوردن قدرت یا در پی براندازی دولت های وابسته به کمونیسم در کشورشان برمی آمدند، بلافاصله شوروی نیروهای نظامی خود را، بدون توجه به حقوق بین الملل، به سوی آن کشورها روانه کرده و مخالفان را سرکوب می نمود.
از آنجا که مسئولان این روزنامه، علی رغم تمرکز ویژه بر روی سوسیالیست و دفاع از حقوق تودۀ مردم، برای حبّ وطن نیز ارزش فراوانی قائل بودند، سلطۀ حکومت کمونیستی شوروی بر دیگر کشورهای کمونیست و سرکوب نیروهای ملی گرا در آن کشورها را به وسیلۀ حکومت مذکور به شدت محکوم نموده و حمایت خود را از استقلال طلبان اعلام می کردند، چنان که وقتی برخی از اهالی چکسلواکی در مخالفت با نفوذ شوروی در کشورشان تظاهرات نمودند، روزنامۀ مردم ایران این طور نوشت: «درود بر کارگران شجاع چکسلواکی که علیه مظالم دولت قلدر کمونیستِ به اصطلاح طرفدار کارگر چکسلواکی اعتصاب عمومی کردند و چند نفر شهید دادند»16 و در عنوانی دیگر آورده: «کین و نفرت به سوسیالیست نمایان بین المللی، که کارگران آلمان شرقی و چکسلواکی را به خاک و خون کشیدند.»17 مسئولان روزنامه در اشاره به نارضایتی شدید کارگران در کشورهای تحت سلطۀ شوروی (درحالی که شوروی مدعی حمایت از طبقات پایین جامعه بود)، با یک تیتر درشت در صفحۀ اول روزنامۀ خود، که در اول تیر 1332ش منتشر گردید، این طور آوردند: «قیام ساکنین بهشت کمونیسم (کارگران آلمان ـ چکسلواکی ـ اطریش) نشانۀ مرگ کمونیسم است».18
در شماره ای دیگر با اشاره به لشگرکشی کمونیست ها به لهستان، برای سرکوب قیام کنندگان، به صورت طنز می نویسد: «... موجب شد که تانک های روسی از برلن به سمت لهستان برای ایجاد بهشت کمونیسم حرکت کنند».19
اعتصاب چهل هزار کارگر آلمان شرقی20، و سرایت این اعتصاب به لهستان، چکسلواکی و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی، و سرکوب شدید این اعتراض ها توسط نظامیان شوروی کمونیست مطلب دیگری است که در روزنامۀ مردم ایران در مورد مکتب کمونیست و طرفدارانش به آن اشاره شد و در مورد آزادی-خواهان کشورهای مذکور می نویسد: «برای دفاع از آزادی و حیات خود، تیرباران و زجر و زندان را ناچیز گرفته و فریاد نارضایتی را بلند و آشکار ساخته اند».21
و در نهایت با توجه به این حوادث که در قلمرو کمونیست، مبنی بر نارضایتی شدید از این مرام سیاسی ـ اعتقادی روی داد، روزنامۀ مردم ایران به تلطیف نسبی سیاستِ خشن شوروی، و به عبارتی بهتر، عقب نشینی اجباری حکومت مزبور از سیاست زور و سرنیزه، در یکی از شماره هایش در تیرماه 1332 در مبحثی با عنوان «دیوار آهنین شوروی به سرعت شکسته می شود» اشاره می کند و به این مطلب می پردازد که رئیس حزب کمونیست مجارستان از سِمَت نخست وزیری این کشور به وسیلۀ شوروی کنار گذاشته شد تا از این طریق خشم مخالفان کمونیست در آن کشور فرو نشیند.22
فکری- اعتقادی
بررسی مطالب روزنامۀ مردم ایران در مورد کمونیسم و پیروان این مکتب از دیدگاه فکری ـ اعتقادی را می توان در دو قسمت بررسی نمود: یکی از دیدگاه دینی و دیگر از بُعد فلسفی. تشابه بسیار نزدیکی که میان این دو گروه در زمینۀ حمایت از طبقات پایین جامعه و مخالفت با سرمایه داری وجود داشت، گویا برخی افراد را در آن مقطع زمانی به این فکر انداخت که جمعیت آزادی منتسب و وابسته به حزب توده است یا حداقل تفاوت جمعیت مذکور را با آن حزب کمونیستی نمی دانستند. ازاین رو روزنامۀ مردم ایران در بحثی مفصل، با تیتر «ما و حزب توده»، در یکی از شماره های این روزنامه که در اول فروردین 1332 منتشر شد، به وجوه افتراق حزب متبوع خود (جمعیت آزادی مردم ایران) با حزب کمونیستی توده پرداختند. در آن جا علاوه بر تفاوت دیدگاه طرفین نسبت به ملی گرایی، به نگرش عقیدتی دو طرف نیز پرداخته شد. هم چنین به این مسئله اشاره شد که اگرچه حزب توده در این مقطع زمانی سعی در کاهش سیاستِ ضددینی شدیدی داشته که در آغاز فعالیت هایش نشان می داد، این اقدامات آنان از روی اعتقاد نبوده بلکه برای نفوذ در جامعۀ مذهبی ایران برنامه ریزی شده است. اما از طرف دیگر، مسئولان روزنامه اظهار نمودند که ماتریالیسم را طرز فکری متناسب با اصول سوسیالیسم ندانسته و آن را برای استقرار حکومت سوسیالیستی و برقراری عدالت زیان بخش می دانند: «تکیه گاه ما به جای ماتریالیسم طرز فکر خداپرستی است: خداپرستی به معنای واقعی خود، به معنایی که زندگی را بی ارزش و بی هدف نشمارد و برای انسان ها اراده و اختیار قائل شود.»23
هم چنین در یکی دیگر از شماره های روزنامه به نقل از محمد نخشب (شخص اول جمعیت آزادی مردم ایران در آن مقطع زمانی) آورده شده: «آن هایی که می خواهند نجات مردم ایران را متکی به فلسفه مادی و ماتریالیسم بدانند به مردم مسلمان ایران خیانت می کنند.»24
مطلب دیگری که روزنامۀ مردم ایران با نکته سنجی و ظرافت خاصی در مورد موضوع موردنظر، به آن اشاره نموده و در حوزه مسائل عقیدتی می باشد، نقض نظریه ماتریالیستی مارکسیست25، به وسیلۀ خودِ حاکمان کمونیست شوروی بود. گویا حکایت از این قرار بود که استالین (رهبر وقتِ شوروی کمونیست) در همان مقطع زمانی دچار بیماری شد، ازاین رو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست از مردم شوروی خواست تا برای بهبود وضعیتش به کلیساها و مساجد رفته و دعا کنند. او بعد از مدتی که در بستر بیماری بود درگذشت و با مرگش فریاد درود بر روان تابناک استالین از طرف پیروانش بلند شد. این در حالی بود که کمونیسم غیر از وجود مادی برای هیچ نیروی روحی و معنوی ای ارزشی قایل نبود و روزنامۀ مردم ایران با دقت آن را ابراز نمود.26 هم چنین در شماره ای دیگر با مطلبی تحت عنوان «آن جا که خدا نیست استالین خدا می شود» به شعری که در ستایش استالین در شوروی سروده شده می پردازد و این بزرگ نمایی در مورد یک شخصیت را در جامعه ای سوسیالیستی مورد نکوهش قرار می دهد: «متأسفانه پایه های ماتریالیستی تاریخی که ریشۀ حق پرستی را خشک و فضیلت و تقوی و سایر اصول اخلاقی را ریشه کن می ساخت، بت پرستی عجیب و بهت آوری در سرزمین به اصطلاح کشور شوراها به وجود آورد که در هیچ یک از ادوار گذشته و اجتماعات عقب افتاده سابقه نداشت.»27 زیرا این نوع طرز فکر در توجه بیش از حد و اغراق آمیز به یک شخص، با دیدگاه سوسیالیست که مبتنی بر مردم گرایی و برابری همۀ مردم جامعه با یکدیگر می باشد (و شوروی مدعی آن بود) در تناقض محض است.28
در برخی از شماره های مردم ایران اطلاعیه هایی در مورد جدایی برخی از اعضای حزب توده (که از طبقات کارگری جامعۀ ایران بودند) و عضویت آنان در جمعیت آزادی مردم ایران منتشر شده و بر این نکته تأکید می نماید که این افراد دلیل جدایی خود را عدم تعلقات ملی گرایی و مذهب گرایی در سران کمونیست حزب توده ذکر کرده اند، زیرا این گونه افکار با اعتقادات آنان سازگار نبود.29
روزنامۀ مردم ایران در یکی از شماره هایش تحت عنوان «انگیزۀ دگرگونی توده ها چیست؟ راه اشتباهی که مارکسیسم پیموده است»،از دیدگاه فلسفی به انتقاد از مرام کمونیست و طرفدارانش می پردازد: «احزاب کمونیست جهان از آن جا که به تئوری مطرود و زنگ زده مارکسیسم متکی هستند و جهان بینی صحیحی ندارند با توجیه ماتریالیستی تحولات اجتماعی، ارادۀ ملت ها و جوامع را در سرنوشت خود بی تأثیر تلقی می کنند. آن ها سبب دگرگونی یک جامعه را تکامل جبری وسایل تولید می دانند؛30 یعنی مستقل از خواست مردم و بدون درنظرداشتن تمایلات انسان هایی که جامعه را به وجود می آورد.»31 در ادامه سعی شده تا با نمونه هایی تاریخی از انقلابات بزرگ ملل جهان، مثل انقلاب کبیر فرانسه،انقلاب تمدنی ژاپن و حتی پیشرفتی که در جامعۀ عقب ماندۀ عربستان با ظهور حضرت محمد(ص) روی داد، اثبات شود که این دیدگاه اشتباه است، چراکه وسایل تولید آن ها در آن مقطع زمانی که این وقایع سرنوشت ساز روی داد، تغییری نسبت به گذشتۀ آن نداشته و منشأ اصلی این تحولات را باید در زمینه های فکری و غیرمادی جست وجو نمود، و این که خواست و ارادۀ مردم در وقایع مذکور بسیار تاثیرگذار و قابل توجه بوده است.32
در شمارۀ دیگری از نشریۀ مردم ایران، که در تیرماه 1332 انتشار یافت، در مطلبی با تیتر «کارگران و زحمت کشان جهان از کرملین و افکار مارکسیستی، که ستایشگر کرملین بود، روی برمی تابند»، به بحث فکری و اعتقادی برای رد مارکسیست پرداخته شده و به این نکته توجه گردیده که اگرچه دیالکتیک مارکس و انگلس با نظریۀ «هیچ چیز ثابت نیست و همه چیز در معرض نابودی است»، برای انقلاب و دگرگونی اساسی کاربرد دارد و سران کمونیست شوروی با اعتقاد به این تز و برجسته کردن آن طبقۀ کارگر را علیه سرمایه دارن تحریک نموده33و در نهایت نیز موفق به واژگونی رژیم تزاری در روسیه شدند، ولی این منطق در برپایی یک ساختار جدید و استقرار یک نظم نوین ناتوان است: «منطقی که اعتقاد به حقیقت ثابتی را که می توانست تکیه گاه معتقدین به حق و شیفتگان عدالت از یوغ ظلم و ستم باشد مسخره و خرافی و کفرآمیز می دانست. منطقی که همۀ ارزش های اخلاقی را به دست انکار سپرد.34 در ادامه می نویسد، همین موضوع یکی از ریشه های استبداد و خفقان در جوامع کمونیستی می باشد، زیرا با چنین رویکرد فکری و اعتقادی حکومت کمونیستی شوروی نمی تواند با افراد جامعۀ خود رابطۀ نزدیک و دوستانه برقرار سازد و با این اوصاف تعلّق خاطری نیز نسبت به سردمدارن شوروی و حکومت کمونیستی در بین مردم قلمروشان وجود نخواهد داشت. بنابراین، حاکمان کمونیست مجبورند برای استمرار نظام سیاسی خود از دستگاه جاسوسی و پلیسی استفاده نمایند و با برقراری جوّ اختناق، کوچک ترین مخالفتی به شدت سرکوب خواهد شد: «برای جوابگویی به انتقاد خلق، زندان ها و تبعیدگاه های فراوان فراهم آوردند و چوبه های اعدام برپا ساختند.»35
نتیجه
در مجموع می توان این طور عنوان نمود که اگرچه روزنامۀ مردم ایران (که بیانگر دیدگاه های جمعیت آزادی مردم ایران بود) از یک جنبۀ بسیار مهم؛ یعنی گرایش سوسیالیستی، همانند حزب توده و الگوی خارجی اش؛ یعنی شوروی بود، و مانند آن ها بر حمایت کامل خود نسبت به اقشار رنج کشیده و طبقات پایین اجتماع اصرار می ورزید (چنان که با نگاهی به مطالب موجود در شماره های انتشاریافته از روزنامۀ مردم ایران، این مسئله به وضوح دیده می شود) و مردمگرایی در صدر اهداف و آرمان های دست اندرکاران روزنامۀ مذکور قرار داشت، ولی نقاط افتراقی که میان طرفین وجود داشت مانع از هرگونه رویکرد مثبت در روزنامۀ مردم ایران نسبت به حزب توده و شوروی می گردید، و نه تنها رویکرد مثبت، بلکه حتی مطلبی که نشان دهندۀ بی طرفی نسبت به حزب کمونیستی توده و حکومت کمونیستی شوروی در روزنامۀ مورد بحث وجود داشته باشد نمی توان مشاهده کرد و این نشانگر چیزی جز عمق اختلاف این روزنامه نسبت به آن دو (حزب و حکومت کمونیستی) نیست. (برخلاف عنوان روزنامه که شاید افراد زیادی را به اشتباه بیندازد.)
وحید جان اتفاقا همینجا باید این بحث را ادامه داد شما مگر خودتان آدم انتقادپذیری نیستید پس انتقادهای دیگران را بپذیر
بعدهم بهتره این بحث علنی باشه تاهمه مشکلات رفع بشه وهمه نظرشون رو بگن . منم که عالم دهرنیستم شاید جایی اشتباه کنم که بهم بگن
کمونیسم جامعه ای به اصطلاح بی طبقه است:
واژه كمونيسم (commuonism) از ريشه لاتين (commons) به معنى اشتراك گرفته شده است كمونيسم از قديمىترين مكاتب سياسى دنيا است.
از آنجا که در قرن هجدهم و نوزدهم در اروپا يکی از مسائل مورد توجه روشنفکران و فيلسوفان، مکانيزم حرکت تاريخ و به اصطلاح فلسفه تاريخ بود، اين موضوع در فلسفه هگل به طور خاص مورد توجه قرار گرفت و يکی از دغدغه های فکری او را تشکيل می داد. مارکس که شاگرد هگل بود موضوع حرکت تاريخ و موتور محرک آن را مورد بحث قرار داده و حرکت تاريخ را بر اساس اختلافات طبقاتی می دانست و منشأ اختلاف طبقاتی را تفاوت ابزار توليد برمی شمرد. «كارل ماركس» و «فردريك انگلس» در آلمان در سال 1848 با انتشار مانيفست كمونيست حركت تازهاى در نهضت كمونيسم جهانى به وجود آوردند. از نظر فلسفى و اقتصادى كمونيسم و سوسياليسم داراى ريشه واحدى هستند و هر دو بر مالكيت عمومى وسائل توليد تكيه مىكنند، با اين تفاوت كه كمونيسم مرحله پيشرفت يا مرحله نهايى سوسياليسم به شمارمىآيد. ماركس در آثار مختلف خود از «مانيفست» كمونيست گرفته تا كتاب «كاپيتال» تاريخ تحولات جهان را بر مبناى ماترياليسم تاريخى، يا فلسفه مادى ديالكتيكى بيان مىكند. وی تكامل وسايل توليد و نحوه تملك و بهرهبردارى از اين وسايل را زير بناى تحولات اجتماعى دانسته و تاريخ بشر را به صورت تاريخ جنگهاى طبقاتى و منازعه بين ظالم و مظلوم و استثمار كننده و استثمار شونده بررسى و تجزيه و تحليل مىنمايد. از نظر او تاريخ را بايد بر اساس تفاوت ابزار توليد تقسيم بندی نمود که به نظریه ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی مشهور می باشد. این نظریه قائل است که انسان ها در دوره ی کمون اولیه هیچگونه مالکیتی بر ابزار تولید نداشته و همه انسان ها به یک اندازه از مواهب طبیعی برخوردار بوده اند. تفصیل رمانتیک این نظریه را می توانید در کتاب جمهوری افلاطون، کتاب سوم در نقل قول از سوفسطاییان (پروتوگوراس و گرگیاس) و آثار روسو بیابید. برای مثال روسو در جزوه گفتاری درباره منشأ نابرابری انسان ها به تفصیل به موضوع دوره اولیه تاریخ پرداخته است. از نظر ماتریالیست ها در دوره ی اشتراکی حتی زنان و کودکان نیز مشترک بوده اند. و با قبول مالکیت فردی دوره ی نابرابری انسان ها آغاز گردیده است، که در این مرحله بر اساس نوع ابزار تولیدی چهار دوره وجود دارد: 1 ـ بردهدارى2ـ فئودالية 3ـ بورژوازى و سرمايهدارى 4ـ سوسياليسم. با برقراری سوسیالیسم که مقدمه ای خواهد بود بر مالکیت عمومی ابزار تولید، دوره کمون ثانویه آغاز می گردد که به اشتراکی بودن همه چیز منجر می گردد. لنین در کتابی به موضوع دین و دولت در جامعه کمونیستی پرداخته و به موضوع اشتراکی بودن همه چیز و از بین رفتن خانواده در جامعه کمونیستی تصریح کرده است. در واقع برقراری سوسياليسم مقدمه ای خواهد بود بر پايان تاريخ که بر خلاف ادعای آنان مبنی بر پويايی و ديالکتيک تاريخی، نتيجه آن جامعه ای ايستا خواهد بود.
به طور مختصر مىتوان اساس تفكر ماركسيستى را در موارد ذيل خلاصه نمود: الف ) اقتصاد تعيين كننده مسير تاريخ است و تاريخ جز جنگهاى طبقاتى و مبارزه بين گروههایی كه منافع اقتصادى آنها با هم متعارض است چيز ديگرى نيست. بر اساس اين تعبير جنگهاى طبقاتى در مراحل مختلف تاريخى ابتدا بين بردگان و بردهداران، سپس ميان فئودالها و «سرفها» يا دهقانان فقير و بىزمين و بالاخره بين كارگران و سرمايهداران در مىگيرد و سرانجام به پيروزى طبقه كارگر يا پرولتار يا و نفى كامل طبقات اجتماعى منتهى مىگردد. ب ) دولتها نقشى جز تأمين طبقه حاكم ندارند و در جوامع سرمايهدارى دولت حافظ منافع صاحبان سرمايهها و استثمار طبقه كارگر است اين فشار و استعمار فقط هنگامى خاتمه خواهد يافت كه مالكيت خصوصى، به ويژه مالكيت ابزار توليد از ميان برداشته شود و طبقه كارگرحكومت را به دست خود بگيرد. و...، (محمود طلوعى، فرهنگ جامع سياسى، ص 703 و 779). ماترياليسم تاريخى: يا تفسير تاريخ از نظر فلسفه مادى نيز، سير تحولات تاريخى را از نظر مادى بررسى مىنمايد و براى تمامى تحولات جهان در طول تاريخ حتى پيدايش اديان ريشههاى اقتصادى و مادى جست و جو مىكند. سير و روند تاريخ به سوى اشتراكيت و برابرى و مساوات و نفى طبقات و حتى نفى دولت يعني تحقق كمون ثانويه است از اين ديدگاه ماركسيسم تحقق اين مسأله امرى حتمى و جبرى مىباشد وآينده تاريخ جز اين نخواهد بود. اين نگرش و مبانى آن داراى اشكالات متعددى است. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: 1ـ جعفر سبحانى، فلسفه اسلامى و اصول ديالكتيك 2ـ سيد محمدباقر صدر، اقتصاد ما، ج 1 3ـ سيد محمدباقر صدر، انسان معاصر و مشكلات اجتماعى 4ـ سيد محمدباقر صدر، فلسفه تاريخ در قرآن 5ـ شهيد مطهرى، جامعه و تاريخ 6ـ شهيد مطهرى، نقدى بر ماركسيسم 7ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قران
واما
حزب توده و شوروی کمونیستی از دیدگاه روزنامۀ مردم ایران/ محمدحسن پورقنبر
این مقاله به دیدگاه های روزنامۀ مردم ایران، ارگان جمعیت آزادی مردم ایران در سالهای 1331-1332 ه. ش در مورد حزب کمونیستی توده و شوروی میپردازد.
بدین ترتیب که به رویکرد روزنامۀ مذکور، در دو بخش جداگانه سیاسی و فکری اعتقادی توجه نموده و به بررسی این روزنامه از این دو زاویه میپردازد، بهطوریکه در بخش سیاسی به انتقاد از فقدان آزادی سیاسی در شوروی، گرایش امپریالیستی کشور مذکور و همچنین عد م حب ّوطن در حزب توده اشاره میرود و در قسمت اعتقادی نیز به دو جنبۀ بیدینی در مرام کمونیستی و همچنین جبرگرایی میپردازد.
روزنامۀ مردم ایران در یکی از حساس ترین و مهم ترین دوره های تاریخ معاصر ایران؛ یعنی سال های 1331-1332شمسی منتشر می شد. مدیرمسئول آن معین الدین مرجائی بود و ارگان جمعیت آزادی مردم ایران1 به شمار می آمد. اولین شمارۀ آن در 14 شهریور 1331 و آخرین شماره در 26 مرداد 1332 انتشار یافت. این روزنامه، که به ندای مردم ایران نیز شناخته می شد، فقط در پنجاه و هفت شماره منتشر گردید،زیرا علی رغم این که نام روزنامه را به یدک می کشید، تا اواخر خرداد 1332؛ یعنی به مدت ده ماه، هفتگی منتشر می شد. سپس به صورت دو روزنامه و فقط در یک ماه پایانی فعالیتش به صورت روزنامه انتشار یافت. با وقوع کودتای 28 مرداد 1332،انتشار این روزنامه نیز، همانند بسیاری از روزنامه های مخالف حکومت، متوقف گردید.از آن جایی که توجه عمدۀ دست اندرکاران این روزنامه بر روی مسائل اجتماعی و حمایت از طبقات پایین متمرکز بوده و جهت گیری مطالب روزنامۀ مذکور کاملاً صبغۀ ضدکاپیتالیستی و مردم گرایی داشته، و با توجه به وجه تشابه آن در این زمینه با حزب کمونیستی توده و حامی قدرتمند خارجی این حزب یعنی شوروی2، در این مقاله سعی شده است به این سوال پاسخ داده شود که انعکاس مطالب روزنامۀ مردم ایران در مورد حزب توده و شوروی (به عبارتی مکتب کمونیسم) در آن مقطع زمانی چگونه بوده است؟
برای ارائۀ بهتر این مقاله و تفهیم دقیق مطالب موجود، مطالب روزنامۀ مردم ایران، نسبت به موضوع موردنظر، در دو بخش سیاسی و فکری ـ اعتقادی مورد واکاوی و تحلیل قرار می گیرد.
سیاسی
روزنامۀ موردنظر از جنبۀ سیاسی روی دو نکته متمرکز می شود که در ادامه خواهد آمد.
روزنامۀ مردم ایران در همان اولین شماره، که در 14 شهریور 1331 انتشار یافت، تحت عنوان «مارکسیسم نمی تواند تئوری فلسفی و اجتماعی نیروهای آزاد و مستقل جهان باشد» از دیدگاه دموکراسی و مارکسیسم در مورد حق حاکمیت مردم به بحث می پردازد. مسئولان این روزنامه از فضای کاملاً بسته در حکومت های کمونیستی، به خصوص شوروی، سخن به میان می آورند: «رژیمی که در آن سرنیزه و زور حاکمیت یافته... رژیمی که به ظاهر آزادی اجتماعی را عملی ساخته ولی درواقع حق حاکمیت را از ملت سلب نموده،آزادی عقیده و فکر را، که رکن اصلی پیشرفت و ترقی اجتماع است، فدای ابقاء حکومت هیئت حاکمۀ شوروی ساخت3» و این گونه رژیم ها را با چنین خط مشی ای شدیداً مورد نکوهش قرار می دهند. هم چنین در شمارۀ دیگری از این روزنامه حاکمان شوروی بدین خاطر که با برقراری رژیم غیردموکراتیک و عدم آزادی مجبور هستند با توسل به دستگاه پلیسی و جاسوسی، خشونت و سرکوب، از حکومت خود حفاظت کنند مورد انتقاد شدید قرار گرفته اند4. به علاوه، مقاله ای با عنوان «راستی، مظهر درخشان رژیم شوروی است؛ تقدیم به شیفتگان بهشت کرملین» درمورد بازداشت عده ای از پزشکان این کشور، که البته منتسب به ساختار دولتی این کشور بوده اند، در روزنامۀ مردم ایران آورده شده است. مسئولان روزنامه با آوردن این مورد، نبود هرگونه آزادی و سانسور شدید تبلیغاتی را که بر فضای شوروی حاکم است، مورد تمسخر و انتقاد قرار داده اند. جرمی که این پزشکان مرتکب شدند انجام شیوه های تحقیقاتی غیرمجاز در زمینۀ پزشکی روایت گردید، که قوانین شوروی آن را منع نموده بودند.5 در شماره ای به سانسور شدید خبری در فضای سیاسی کاملاً بستۀ شوروی کمونیست با تیتر «در بهشت کمونیسم!! چه می گذرد» اشاره می کند. مورد دیگری از خشونت شوروی کمونیست و سانسور خبری رسانه های وابسته به آن، که در روزنامۀ مردم ایران به آن پرداخته شده، سرکوب بیرحمانۀ مخالفان کمونیسم در آلمان شرقی بود که به دستگیری پنجاه هزار نفر مخالف منجر شد و این که رسانه های کمونیستی این افراد را جنایتکاران حرفه ای و اوباشی خوانده که گرایش فاشیستی داشته اند.6
در یکی از شماره های این روزنامه، که در مرداد 1332 انتشار یافت، در یکی از سرمقاله هایش با عنوان «ما برعلیه دو رژیم منحط اجتماعی کاپیتالیزم و کمونیزم قیام کرده ایم»، به بررسی جوامع کاپیتالیستی و کمونیستی و معایب آن ها پرداخته شد. در مورد حکومت های کمونیست این طور نوشته شد که حاکمان کمونیست به بهانۀ حمایت از کارگران آنان را استثمار کرده و هیچ ارزشی برای حق انتخاب، نظرات و آزادی آنان قائل نیستند و در صورت کوچک ترین مخالفت و انتقاد، از طریق قوۀ قهریه به سرکوب متوسل می شوند. درواقع در این جوامع مردم فقط یک ماشین متحرّک به شمار می روند و هیچ اختیار و اراده ای ندارند. نوشته شده که این حکومت ها، که شوروی در رأس آن قرار دارد، به دروغ خود را مردم گرا (سوسیالیست) می نامند، زیرا در نظام سوسیالیستی، آزادی انتخاب و حق اظهارنظر به مردم داده شده و به اراده و خواست آنان احترام گذاشته می شود، اما حکومت های کمونیستی: «دیکتاتوری پرولتاریا را بهانه قرار داده، با دردست داشتن زندان و پلیس و سرنیزه، عیناً مانند دولت های استعماری به غلط سوسیالیست می خوانند... تا کی می توان بیست میلیون زندانی را در سیبری نگه داشت... تا کی می توانند ندای آزادی خواهی را در گلو خفه کنند.»7
اما غیر از عدم وجود هرگونه آزادی و فضای غیردموکراتیک در حکومت های کمونیستی، به خصوص شوروی، نکتۀ دیگری نیز که در ارتباط با زمینۀ سیاسی است و روزنامۀ مردم ایران بر آن تأکید خاصی داشته است، مسئلۀ ملی گرایی بود. در روزنامۀ موردنظر،این طور آمده است که اگرچه ایده آل اجتماعی حزب متبوع روزنامه (جمعیت آزادی مردم ایران) استقرار حکومت کار به جای حکومت سرمایه، برانداختن سیستم فئودال ـ بورژوازی، تأمین نان و فرهنگ و بهداشت برای همه است و در این زمینه ها نقاط مشترکی با کمونیست ها دارند، تفاوت های اساسی میان دو طرف وجود دارد. یکی از مهم ترین این نقاط افتراق این بود که «ما از کمینفرم (اتحادیۀ کشورهای کمونیستی) و کرملین اطاعت نمی کنیم و فعالیت ما بر اساس منافع ملت ایران است نه بر اساس دفاع بی چون وچرا از یک مرکزیت جهانی». مسئولان روزنامه به دیدگاه جهان وطنی مورد اعتقاد حزب توده که ملهم از افکار ضدملی گرایی8 کمونیست های شوروی بود متمرکز شده و آن را غیرقابل قبول دانستند. در این مورد نویسندۀ مقاله ضمن این که اعتقاد دارد از نظر اخلاقی باید به فکر طبقات محروم و کارگر در همۀ قسمت های جهان بود، به این نکته اشاره می کند که قبل از آن باید به اقشار رنجدیدۀ کشور خود توجه نمود و آنان را در اولویت قرار داد: «من می پرسم کدام جمعیت و کدام فردی بیش از برهنگان خوزستان که از شدت گرما تن سوخته دارند... و از جوانان کرمان که برای علفخوارگی به چرا و برای خوردن خون ذبایح به کشتارگاه می روند استحقاق دارند من و تو برای آن ها کار کنیم و در فکر نجات و رهایی آن ها باشیم؟»9
از دلایل اصلی (و شاید مهم ترین دلیل) حملات پی درپی روزنامۀ مذبور به حزب توده، ملی گرایی؛ یعنی وابستگی کامل حزب توده به شوروی و تضاد این حزب با ناسیونالیسم بود. برای نمونه، این روزنامه در شمارۀ ویژه اش که در اول ماه مه (یازدهم اردیبهشت، روز جهانی کارگر) منتشر نمود، در مبحثی دربارۀ حزب توده به این مورد اشاره کرده که حزب مورد بحث در دوران فعالیت خود در ایران علی رغم شعارهایش مبنی-بر حمایت از رنجبران و سعادت تودۀ مردم، هیچ کاری در این زمینه انجام نداده: «ده سال مبارزۀ پی گیر برای سود شخصی چند رهبر قلابی، ده ها میتینگ برای منافع ارباب بیرونی.»10
روزنامۀ مردم ایران در یکی دیگر از شماره هایش با عنوان «چگونه مزدوران چپ نما برای فریب کارگران تلاش می کنند»، بار دیگر بیگانه پرستی و عدم وجود احساسات ملی گرایی در اعضای حزب توده را مورد نکوهش شدید قرار می دهد: «...آن هایی که هر روز به نوعی و هر زمان به نامی برای خوش خدمتی به اربابان خارجی خود سعی می کنند از طبقۀ محروم و رنجبر کارگر دست آویزی ساخته و با تبلیغات شوم خود افکار ملی و ناسیونالیستی را در آن ها از بین برده... نجات کارگران را تنها در سایۀ سرنیزۀ ارتش سرخ و کرملین میسر می دانند و این دایه های مهربان تر از مادر نه تنها به مردم ایران خیانت می کنند، بلکه به واسطه جلوگیری از رشد فکری و اخلاقی و درک صحیح مسائل اجتماعی از طرف کارگران جنایت غیرقابل بخششی را مرتکب می شوند.»11
مسئولان روزنامه چنان از عدم وجود گرایش حبّ وطن در سران حزب توده ناراحت بودند که این گناه آن ها را به هیچ وجه قابل گذشت نمی دانستند. چنان که وقتی در ماه های پایانی دولت دکتر مصدق شایعاتی مبنی بر سیاست تسامح و نرمش نخست وزیر نسبت به سران حزب توده برای جلب توجه این حزب به دولت منتشر گردید، روزنامۀ مردم ایران این طور نوشت: «شایع کرده اند که دکتر مصدق برای استفاده از توده ای ها در نظر دارد توده ای های محکوم و خائن را که خیانت شان به وطن در وقایع آذربایجان و میتینگ برای دادن نفت به روسیه و جریان مبارزۀ ملی شدن نفت ثابت شده از زندان رها سازد و سران فراری و بیگانه پرستش را، که در کنگرۀ نوزدهم حزب کمونیست روسیه افتخار به پیروی از دستورات استالین کردند...، تبرئه کند. با اطلاعاتی که مردم ایران از نفاق افکنی و خیانت های حزب توده دارند و آگاهی دکتر مصدق به تحقیق این امر محال به نظر می رسد.»12 یکی دیگر از نمونه های میزان گرایش روزنامۀ مردم ایران به ملی گرایی و دشمنی آنان نسبت به کمونیست ها را در تیتر «وحشیگری توده ای ها در کارخانۀ سیمان» که در یکی از شماره های روزنامۀ مربوطه نوشته شده است می توان به وضوح دریافت. در این مقاله به درگیری شدید میان ملیون و توده ای ها در انتخابات داخلی کارگران کارخانۀ سیمان اشاره شده و رویکردی کاملاً جانبدارنه نسبت به ملیون و ضد توده های دارد.»13
روزنامۀ مورد بررسی، دربارۀ عدم همراهی حزب توده با نهضت ملی نفت و عدم حمایت نسبت به دولت ملی مصدق14 نیز به ارائه مطالبی می پردازد. مسئولان این روزنامه قرارگرفتن حزب توده در مقابل نهضت ملی را، برای ممانعت از ملی شدن نفت ایران، که درواقع به نفع حامیان آن سوی مرزهای حزب مذکور؛ یعنی شوروی کمونیست، بوده است مورد نکوهش قر ار داد و حزب توده را به دلیل این که ارگان های این حزب، به خصوص نشریات آینده و شهباز، دکتر مصدق را (در نیمۀ اول نخست وزیری اش، قبل از قیام 30 تیر 1331) که نماد ملی گرایی در آن مقطع زمانی بود، به عنوان عامل امپریالیست آمریکا و دیکتاتور خونخوار قلمداد کرده بودند، به شدت سرزنش نمود، و به علاوه، تغییر موضع آن ها در حمایت از مصدق (در نیمۀ دوم نخست وزیری اش) را ناشی از ویژگی عدم صداقت و فرصت طلبی رهبران این حزب دانست.15
نکتۀ دیگری که دست اندرکاران روزنامۀ مردم ایران در مورد موضوع مورد بحث به آن توجه نمودند، که به مسئلۀ ملی گرایی نیز مرتبط است ــ البته از دیدگاه احترام به حقوق دیگر ملت هاــ گرایش امپریالیستی کمونیست های شوروی بوده که در شماره های متعددی از نشریۀ مذکور به آن اشاره شده است.
در آن مقطع زمانی، بعد از جنگ دوم جهانی (دهۀ 1950 م)، شوروی کاملاً بر کشورهای اروپای شرقی مسلط بود و این تسلط نه تنها از طریق سیاسی (ایجاد احزاب کمونیستی قدرتمند) بود، بلکه در مواقعی که گروه های ملی گرا در صدد به دست آوردن قدرت یا در پی براندازی دولت های وابسته به کمونیسم در کشورشان برمی آمدند، بلافاصله شوروی نیروهای نظامی خود را، بدون توجه به حقوق بین الملل، به سوی آن کشورها روانه کرده و مخالفان را سرکوب می نمود.
از آنجا که مسئولان این روزنامه، علی رغم تمرکز ویژه بر روی سوسیالیست و دفاع از حقوق تودۀ مردم، برای حبّ وطن نیز ارزش فراوانی قائل بودند، سلطۀ حکومت کمونیستی شوروی بر دیگر کشورهای کمونیست و سرکوب نیروهای ملی گرا در آن کشورها را به وسیلۀ حکومت مذکور به شدت محکوم نموده و حمایت خود را از استقلال طلبان اعلام می کردند، چنان که وقتی برخی از اهالی چکسلواکی در مخالفت با نفوذ شوروی در کشورشان تظاهرات نمودند، روزنامۀ مردم ایران این طور نوشت: «درود بر کارگران شجاع چکسلواکی که علیه مظالم دولت قلدر کمونیستِ به اصطلاح طرفدار کارگر چکسلواکی اعتصاب عمومی کردند و چند نفر شهید دادند»16 و در عنوانی دیگر آورده: «کین و نفرت به سوسیالیست نمایان بین المللی، که کارگران آلمان شرقی و چکسلواکی را به خاک و خون کشیدند.»17 مسئولان روزنامه در اشاره به نارضایتی شدید کارگران در کشورهای تحت سلطۀ شوروی (درحالی که شوروی مدعی حمایت از طبقات پایین جامعه بود)، با یک تیتر درشت در صفحۀ اول روزنامۀ خود، که در اول تیر 1332ش منتشر گردید، این طور آوردند: «قیام ساکنین بهشت کمونیسم (کارگران آلمان ـ چکسلواکی ـ اطریش) نشانۀ مرگ کمونیسم است».18
در شماره ای دیگر با اشاره به لشگرکشی کمونیست ها به لهستان، برای سرکوب قیام کنندگان، به صورت طنز می نویسد: «... موجب شد که تانک های روسی از برلن به سمت لهستان برای ایجاد بهشت کمونیسم حرکت کنند».19
اعتصاب چهل هزار کارگر آلمان شرقی20، و سرایت این اعتصاب به لهستان، چکسلواکی و برخی دیگر از کشورهای اروپای شرقی، و سرکوب شدید این اعتراض ها توسط نظامیان شوروی کمونیست مطلب دیگری است که در روزنامۀ مردم ایران در مورد مکتب کمونیست و طرفدارانش به آن اشاره شد و در مورد آزادی-خواهان کشورهای مذکور می نویسد: «برای دفاع از آزادی و حیات خود، تیرباران و زجر و زندان را ناچیز گرفته و فریاد نارضایتی را بلند و آشکار ساخته اند».21
و در نهایت با توجه به این حوادث که در قلمرو کمونیست، مبنی بر نارضایتی شدید از این مرام سیاسی ـ اعتقادی روی داد، روزنامۀ مردم ایران به تلطیف نسبی سیاستِ خشن شوروی، و به عبارتی بهتر، عقب نشینی اجباری حکومت مزبور از سیاست زور و سرنیزه، در یکی از شماره هایش در تیرماه 1332 در مبحثی با عنوان «دیوار آهنین شوروی به سرعت شکسته می شود» اشاره می کند و به این مطلب می پردازد که رئیس حزب کمونیست مجارستان از سِمَت نخست وزیری این کشور به وسیلۀ شوروی کنار گذاشته شد تا از این طریق خشم مخالفان کمونیست در آن کشور فرو نشیند.22
فکری- اعتقادی
بررسی مطالب روزنامۀ مردم ایران در مورد کمونیسم و پیروان این مکتب از دیدگاه فکری ـ اعتقادی را می توان در دو قسمت بررسی نمود: یکی از دیدگاه دینی و دیگر از بُعد فلسفی. تشابه بسیار نزدیکی که میان این دو گروه در زمینۀ حمایت از طبقات پایین جامعه و مخالفت با سرمایه داری وجود داشت، گویا برخی افراد را در آن مقطع زمانی به این فکر انداخت که جمعیت آزادی منتسب و وابسته به حزب توده است یا حداقل تفاوت جمعیت مذکور را با آن حزب کمونیستی نمی دانستند. ازاین رو روزنامۀ مردم ایران در بحثی مفصل، با تیتر «ما و حزب توده»، در یکی از شماره های این روزنامه که در اول فروردین 1332 منتشر شد، به وجوه افتراق حزب متبوع خود (جمعیت آزادی مردم ایران) با حزب کمونیستی توده پرداختند. در آن جا علاوه بر تفاوت دیدگاه طرفین نسبت به ملی گرایی، به نگرش عقیدتی دو طرف نیز پرداخته شد. هم چنین به این مسئله اشاره شد که اگرچه حزب توده در این مقطع زمانی سعی در کاهش سیاستِ ضددینی شدیدی داشته که در آغاز فعالیت هایش نشان می داد، این اقدامات آنان از روی اعتقاد نبوده بلکه برای نفوذ در جامعۀ مذهبی ایران برنامه ریزی شده است. اما از طرف دیگر، مسئولان روزنامه اظهار نمودند که ماتریالیسم را طرز فکری متناسب با اصول سوسیالیسم ندانسته و آن را برای استقرار حکومت سوسیالیستی و برقراری عدالت زیان بخش می دانند: «تکیه گاه ما به جای ماتریالیسم طرز فکر خداپرستی است: خداپرستی به معنای واقعی خود، به معنایی که زندگی را بی ارزش و بی هدف نشمارد و برای انسان ها اراده و اختیار قائل شود.»23
هم چنین در یکی دیگر از شماره های روزنامه به نقل از محمد نخشب (شخص اول جمعیت آزادی مردم ایران در آن مقطع زمانی) آورده شده: «آن هایی که می خواهند نجات مردم ایران را متکی به فلسفه مادی و ماتریالیسم بدانند به مردم مسلمان ایران خیانت می کنند.»24
مطلب دیگری که روزنامۀ مردم ایران با نکته سنجی و ظرافت خاصی در مورد موضوع موردنظر، به آن اشاره نموده و در حوزه مسائل عقیدتی می باشد، نقض نظریه ماتریالیستی مارکسیست25، به وسیلۀ خودِ حاکمان کمونیست شوروی بود. گویا حکایت از این قرار بود که استالین (رهبر وقتِ شوروی کمونیست) در همان مقطع زمانی دچار بیماری شد، ازاین رو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست از مردم شوروی خواست تا برای بهبود وضعیتش به کلیساها و مساجد رفته و دعا کنند. او بعد از مدتی که در بستر بیماری بود درگذشت و با مرگش فریاد درود بر روان تابناک استالین از طرف پیروانش بلند شد. این در حالی بود که کمونیسم غیر از وجود مادی برای هیچ نیروی روحی و معنوی ای ارزشی قایل نبود و روزنامۀ مردم ایران با دقت آن را ابراز نمود.26 هم چنین در شماره ای دیگر با مطلبی تحت عنوان «آن جا که خدا نیست استالین خدا می شود» به شعری که در ستایش استالین در شوروی سروده شده می پردازد و این بزرگ نمایی در مورد یک شخصیت را در جامعه ای سوسیالیستی مورد نکوهش قرار می دهد: «متأسفانه پایه های ماتریالیستی تاریخی که ریشۀ حق پرستی را خشک و فضیلت و تقوی و سایر اصول اخلاقی را ریشه کن می ساخت، بت پرستی عجیب و بهت آوری در سرزمین به اصطلاح کشور شوراها به وجود آورد که در هیچ یک از ادوار گذشته و اجتماعات عقب افتاده سابقه نداشت.»27 زیرا این نوع طرز فکر در توجه بیش از حد و اغراق آمیز به یک شخص، با دیدگاه سوسیالیست که مبتنی بر مردم گرایی و برابری همۀ مردم جامعه با یکدیگر می باشد (و شوروی مدعی آن بود) در تناقض محض است.28
در برخی از شماره های مردم ایران اطلاعیه هایی در مورد جدایی برخی از اعضای حزب توده (که از طبقات کارگری جامعۀ ایران بودند) و عضویت آنان در جمعیت آزادی مردم ایران منتشر شده و بر این نکته تأکید می نماید که این افراد دلیل جدایی خود را عدم تعلقات ملی گرایی و مذهب گرایی در سران کمونیست حزب توده ذکر کرده اند، زیرا این گونه افکار با اعتقادات آنان سازگار نبود.29
روزنامۀ مردم ایران در یکی از شماره هایش تحت عنوان «انگیزۀ دگرگونی توده ها چیست؟ راه اشتباهی که مارکسیسم پیموده است»،از دیدگاه فلسفی به انتقاد از مرام کمونیست و طرفدارانش می پردازد: «احزاب کمونیست جهان از آن جا که به تئوری مطرود و زنگ زده مارکسیسم متکی هستند و جهان بینی صحیحی ندارند با توجیه ماتریالیستی تحولات اجتماعی، ارادۀ ملت ها و جوامع را در سرنوشت خود بی تأثیر تلقی می کنند. آن ها سبب دگرگونی یک جامعه را تکامل جبری وسایل تولید می دانند؛30 یعنی مستقل از خواست مردم و بدون درنظرداشتن تمایلات انسان هایی که جامعه را به وجود می آورد.»31 در ادامه سعی شده تا با نمونه هایی تاریخی از انقلابات بزرگ ملل جهان، مثل انقلاب کبیر فرانسه،انقلاب تمدنی ژاپن و حتی پیشرفتی که در جامعۀ عقب ماندۀ عربستان با ظهور حضرت محمد(ص) روی داد، اثبات شود که این دیدگاه اشتباه است، چراکه وسایل تولید آن ها در آن مقطع زمانی که این وقایع سرنوشت ساز روی داد، تغییری نسبت به گذشتۀ آن نداشته و منشأ اصلی این تحولات را باید در زمینه های فکری و غیرمادی جست وجو نمود، و این که خواست و ارادۀ مردم در وقایع مذکور بسیار تاثیرگذار و قابل توجه بوده است.32
در شمارۀ دیگری از نشریۀ مردم ایران، که در تیرماه 1332 انتشار یافت، در مطلبی با تیتر «کارگران و زحمت کشان جهان از کرملین و افکار مارکسیستی، که ستایشگر کرملین بود، روی برمی تابند»، به بحث فکری و اعتقادی برای رد مارکسیست پرداخته شده و به این نکته توجه گردیده که اگرچه دیالکتیک مارکس و انگلس با نظریۀ «هیچ چیز ثابت نیست و همه چیز در معرض نابودی است»، برای انقلاب و دگرگونی اساسی کاربرد دارد و سران کمونیست شوروی با اعتقاد به این تز و برجسته کردن آن طبقۀ کارگر را علیه سرمایه دارن تحریک نموده33و در نهایت نیز موفق به واژگونی رژیم تزاری در روسیه شدند، ولی این منطق در برپایی یک ساختار جدید و استقرار یک نظم نوین ناتوان است: «منطقی که اعتقاد به حقیقت ثابتی را که می توانست تکیه گاه معتقدین به حق و شیفتگان عدالت از یوغ ظلم و ستم باشد مسخره و خرافی و کفرآمیز می دانست. منطقی که همۀ ارزش های اخلاقی را به دست انکار سپرد.34 در ادامه می نویسد، همین موضوع یکی از ریشه های استبداد و خفقان در جوامع کمونیستی می باشد، زیرا با چنین رویکرد فکری و اعتقادی حکومت کمونیستی شوروی نمی تواند با افراد جامعۀ خود رابطۀ نزدیک و دوستانه برقرار سازد و با این اوصاف تعلّق خاطری نیز نسبت به سردمدارن شوروی و حکومت کمونیستی در بین مردم قلمروشان وجود نخواهد داشت. بنابراین، حاکمان کمونیست مجبورند برای استمرار نظام سیاسی خود از دستگاه جاسوسی و پلیسی استفاده نمایند و با برقراری جوّ اختناق، کوچک ترین مخالفتی به شدت سرکوب خواهد شد: «برای جوابگویی به انتقاد خلق، زندان ها و تبعیدگاه های فراوان فراهم آوردند و چوبه های اعدام برپا ساختند.»35
نتیجه
در مجموع می توان این طور عنوان نمود که اگرچه روزنامۀ مردم ایران (که بیانگر دیدگاه های جمعیت آزادی مردم ایران بود) از یک جنبۀ بسیار مهم؛ یعنی گرایش سوسیالیستی، همانند حزب توده و الگوی خارجی اش؛ یعنی شوروی بود، و مانند آن ها بر حمایت کامل خود نسبت به اقشار رنج کشیده و طبقات پایین اجتماع اصرار می ورزید (چنان که با نگاهی به مطالب موجود در شماره های انتشاریافته از روزنامۀ مردم ایران، این مسئله به وضوح دیده می شود) و مردمگرایی در صدر اهداف و آرمان های دست اندرکاران روزنامۀ مذکور قرار داشت، ولی نقاط افتراقی که میان طرفین وجود داشت مانع از هرگونه رویکرد مثبت در روزنامۀ مردم ایران نسبت به حزب توده و شوروی می گردید، و نه تنها رویکرد مثبت، بلکه حتی مطلبی که نشان دهندۀ بی طرفی نسبت به حزب کمونیستی توده و حکومت کمونیستی شوروی در روزنامۀ مورد بحث وجود داشته باشد نمی توان مشاهده کرد و این نشانگر چیزی جز عمق اختلاف این روزنامه نسبت به آن دو (حزب و حکومت کمونیستی) نیست. (برخلاف عنوان روزنامه که شاید افراد زیادی را به اشتباه بیندازد.)
وحید جان اتفاقا همینجا باید این بحث را ادامه داد شما مگر خودتان آدم انتقادپذیری نیستید پس انتقادهای دیگران را بپذیر
بعدهم بهتره این بحث علنی باشه تاهمه مشکلات رفع بشه وهمه نظرشون رو بگن . منم که عالم دهرنیستم شاید جایی اشتباه کنم که بهم بگن