نگو نگو از سکوت هیچ ..نه
من از سکوت دردناک تو
از کرشمه های چشم ِ شبه ناک تو
از ان خنده های ریز و بی صدای تو
از آن طرز با ماه رفتنت
در غروب بی کس و یگانه در افق راه رفتنت
درک می کنم سوختنی را که در تو بود
اشک هایی که در چشم سرخ تو نهفته بود
دردهایی که در غم نبودن یگانه ای در دلت فسرده بود...
درک می کنم درک می کنم، بدون هیچ طفره و دروغ...
اکتینیوم. 1392/11/3
من از سکوت دردناک تو
از کرشمه های چشم ِ شبه ناک تو
از ان خنده های ریز و بی صدای تو
از آن طرز با ماه رفتنت
در غروب بی کس و یگانه در افق راه رفتنت
درک می کنم سوختنی را که در تو بود
اشک هایی که در چشم سرخ تو نهفته بود
دردهایی که در غم نبودن یگانه ای در دلت فسرده بود...
درک می کنم درک می کنم، بدون هیچ طفره و دروغ...
اکتینیوم. 1392/11/3