نقل قول: ممنون واقعا جالبه حکومتش هم قوی بوده
درسته حکومت تزار در برابر تندبادهای قحطی,جنگ های تحمیلی(حمله ناپلئون و..),شورش ها(شورش کثیف پوگاچف که شورشیان به زنان
تجاوز کردند...و...)کودتا هاوتوطئه ها(کودتای دکابریست ها وتوطئه های یهودیان برای نابودی سلطنت تزار...)و... ایستاد .اما فشار جنگ جهانی
که هر حکومتی را آذار می داد باعث شد تا یک عده کثیف لعنتی که خودرا کمونیست می خواندند وانقلابیون فریب خورده حکومت تزار را درهم
بشکنند.
چند عکس از نیکلای در هنگام جنگ جهانی اول هم میگذارم.
نیکلای دوم به سربازان خیلی اهمیت می داد وهمیشه بسیار تاکید داشت تا اسلاح کرده,مرتب ومنظم باشند وبه کوچکترین جزئیات نظم آنها دقت می کرد.زندگی نظامی جزئی از زندگیش بود وحتی دوره ولیعهدیش هم به سربازی ها می رفت به دلیل اینکه سربازها بسیار سیگار می کشند نیکلای دوم هم با معاشرت در سربازی ها سیگاری ومعتاد به سیگار شد وحتی میان غذای خود هم سیگار می کشید(از اون به بعد در جهان مد شد تا میان غذای خود سیگار بکشند)اعتیاد نیکلای به سیگار در زمان تبعیدش بسیار برای او سخت بود.
نقل قول: خیلی شبیه ادمای باشخصیته و شایدم واقعا باشهSleepy....
معلومه که هست نیکلای همیشه در کمال ادب با افراد صحبت می کرد ومادرش همیشه به او گوشزد می کرد که ادب را در همه جا رعایت کند وباعث می شد مخاطبش مجذوب او شود و دوست دار او شود.
او حتی با سربازان محافش در تبعید(که بعدا نیکلای وخانواده اش را به قتل رساندن) با ادب رفتار می کرد.
محافظ نگهبان تبعید نیکلای در اکاترینبورگ به نام آودیف که فردی مست بود به خانواده نیکلای در عین مستی حرف های رکیک می زد یا سربازان
آودیف عکس های زشت از خانواده تزار وراسپوتین در دستشویی می کشیدند وآنهارا مجبور می کردند جلوی آنها دستویی کنند یا آن تصاویر
زشت را ببینند یا خود آودیف وقتی مست می کرد سر میز غذای ساده خانواده تزار می آمد وبا گستاخی واهانت غذای آنها را می خورد وبه
نیکلای می گفت: نیکلای خونخوار ویا می گفت :نیکلای خونخوار هر قدر درگذشته خوردی کافی است واینک نوبت من است که بخورم.یا نگهبانان
وقتی پیانو وآواز برای اذیت خانواده نیکلای می نواختند(درحالی که بلد نبودند پیانو بزنند) خانواده تزار سرود های مذهبی می خواندند.
نیکلای دوم درکمال ادب وآرامش با این رفتارها برخورد می کرد واین سبب شد تا نگهبانان بفمند او چه فرد خوبی است ومجذوب او می شدند
وپیش نمی آمد قصد آزاد کردن اورا داشته باشند اما کمونیست ها به سرعت سربازان را عوض می کردند تا سربازان با تزار آشنا نشوند
یکی از نگهبانان می گفت:
((من نیکلای دوم را طوری به خاطر دارم که گویی اکنون مقابل من ایستاده است واومردی بود متوسط القامه ولباس سربازی بدون سردوشی دربر ونیم چکمه های کهنه ورنگ رفته برپا داشت ودرریش او موهای سفید زیاد دیده می شد.هردفعه که چشم های او به چشم های من می افتاد در نگاهش آثار محبت می دیدم وآن نگاه نان می داد که او مردی نیک فطرت است واز نگاهش می فهمیدم که میل دارد با من حرف بزند ومن هم مایل به صحبت با او بودم ولی از همقطارانم وبه خصوص آودیف می ترسیدم.))