09-01-2014، 10:15
مـטּ ـهـر روز و ـهر لحظـﮧ نگرـانتـ مے شومـ ڪــﮧ چــﮧ مے ڪنـے ؟!
پنجـره ے اُتـآقمـ رـآ بــآز مے ڪنمـ و فریــآد مے زنمـ
تنهـآییتـ برـآے مـטּ
غصـﮧ ـهـآیـتـ برـآے مـטּ
ـهمـﮧ ے بُغضـهـآ و اَشڪ هـآیتـ برـآے مـטּ
بخنـد برـآیمـ بخنـد
آنقـدر بلنـد ڪـﮧ مـטּ ـهمـ بشنومـ صــدـآے خنـده ـهـآیتـ رـآ
صـدـآے ـهمیـشـﮧ خوبـ بودنتـ رـآ
دلمـ برـآیتـ تنگـ شده
دوستتـ دـآرمـ .
هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...
به دلتنگی هایمـــ دست نزن
می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشكهایی كه
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .
هوای مُردن
بیخ گوش من است
همانجایی که روزی
رد نفسهای تو بود
بیـــا “خــّر” هـــایـتــ را بگیـــر
دیگـــر تـــوانــ عبــور دادن آن هـــا را از پــُل نــدارمـ
وقتــی مــی دانـــمـ کــه در آخـــر مثــل همیشــه خــواهــی گفــتــ
“مـــا بــه درد هــم نمــی خــوریــمـ” . . .
همه چــیـز بــا تــو شــروع شــد امــــا هــیـچ چــیـز بــدون
تــــو تـمـام نـمـی شـــود حـــتـی هــمـیـن
دلــتـنگــی هــای مـــن !
عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند
هر داغی یک روز سرد می شود ، ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود . . .
دوستت دارم
من عشق رو باختم
نه برای اینکه بازی بلد نبودم …
نــــــــــه ..
فقط برای اینکه خنده تو رو ببینم
هیچوقت از خدا نخواستم همه دنیا مال من باشه...
فقط خواستم...
اونی که ماله منه واسه هیشکی نباشه...
نشسته ایم
خودم و قلبم..
با هم”نقطه بازی” میکنیم..
زبان نفهم قلبم نمیفهمد “قواعد” بازی را..
تمام خانه ها را با اسم ”تو” پر میکندگاهی لال میشود آدم ... حرف دارد ولی کلمه ندارد