اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان های خــــــــنده دار و ترول***

#1
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! Smile))

 Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grinداستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول*** داستان های خــــــــنده دار و ترول***
مـیدونـی چـِرا آدَم وَقـتـی بُـزُرگـ ـ مـیشـهِ



بـِه جـای ِمِداد بــاَ خَودکــار مـینِویسـهِ؟

واسـِه اِیـنـکـِه یـاَد بـِگیـرِه...... هـَر اِشـتِبـاهـاتِـی رو نـِمیـشه ِپاک کـَرد.
داستان های خــــــــنده دار و ترول***
پاسخ
 سپاس شده توسط ( lιεβ ) ، ارش سلوکی ، M♥a ♥r ♥a♥ l ، دختری تنها درباران ، ღღ KaYiP pRenses ღღ ، عاشق سیروان خسروی ، سانا50 ، mario007 ، Andrea ، pegah 13 ، ✿♥нα৳є ...ℓσνє✿♥ ، لرد سینا ، امیر بهادر رفعتی ، بمب اتم ، A.R.K ، یاسی@_@ ، kitana
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان های خــــــــنده دار و ترول*** - elina17 - 05-12-2013، 9:18


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان