استاد شهریار
الا ای داور دانا تو چه میدانی که ایران و ایرانی
چه محنت ها کشید از دست این تهران وتهرانی
چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر از یک زن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان اذربایجان را ترک خر گفتی
تو را اتش زدند و خود بر این اتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر ابرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشتی وحشی و بی تربیت باشی؟
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
تو از این کنج شیر کش خانه و دکان سیرابی
به جز بد مستی و لاتی و الواتی چه دریابی؟
در این کولز که ندهندت به جز لیسانس تون تابی
نخواهی بو علی سینا شد و بونصر فارابی
به گاه ادعا گویی که دیپلم داری از لندن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو عقل و هوش خود دیدی که در غوغای شهریور
کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشکر
به نق ناله هم هر روز حال بد کنی بدتر
کنون ترکیه بین ناز شست ترکها بنگر
که چون ماندند با ان موقعین از بلا ایمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
گمان کردم که با من همدل و هم دین همدردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه اوردی
اگر می خواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
فرو می ریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
چه گویم ای همه ساز تو بی قانون هر دمبیل
تو را یک شب نشد ساز نوا در رادیو تعطیل
تو را تنبور وتنبک بر فلک می شد مرا شیون
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
به قفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز
چو در ترکیه رفتم وه چه حرمت دیدم و اعزاز
به تهران امدم نشناختی از دشمنانم باز
من اخر سالها سرباز ایران بودم و جانباز
چرا پس روز را شب خوانی و افرشته اهریمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم خودم از پای ننشستم
به کام دشمنان اخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده ست حوضش چشم ما روشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
چو استاد دغل سنگ محک بر سکه مازد
تو را تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را بر اندازد
نخست ان جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد عمر یک را به تنهایی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی انکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد؟
چرا بیچاره اذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد؟
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار می بینی و گلشن را همه گلخن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو را تا ترک اذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگین و کارت هم بدین سان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل اسان بود
کجا شد ایل قشقائی کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان چون نی نه تیری مند و نه جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
کنون گندم نه از سمنان فراز اید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت ونه چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
الا ای داور دانا تو چه میدانی که ایران و ایرانی
چه محنت ها کشید از دست این تهران وتهرانی
چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر از یک زن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان اذربایجان را ترک خر گفتی
تو را اتش زدند و خود بر این اتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر ابرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشتی وحشی و بی تربیت باشی؟
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
تو از این کنج شیر کش خانه و دکان سیرابی
به جز بد مستی و لاتی و الواتی چه دریابی؟
در این کولز که ندهندت به جز لیسانس تون تابی
نخواهی بو علی سینا شد و بونصر فارابی
به گاه ادعا گویی که دیپلم داری از لندن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو عقل و هوش خود دیدی که در غوغای شهریور
کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشکر
به نق ناله هم هر روز حال بد کنی بدتر
کنون ترکیه بین ناز شست ترکها بنگر
که چون ماندند با ان موقعین از بلا ایمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
گمان کردم که با من همدل و هم دین همدردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه اوردی
اگر می خواستی عیب زبان هم رفع میکردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
فرو می ریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
چه گویم ای همه ساز تو بی قانون هر دمبیل
تو را یک شب نشد ساز نوا در رادیو تعطیل
تو را تنبور وتنبک بر فلک می شد مرا شیون
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
به قفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز
چو در ترکیه رفتم وه چه حرمت دیدم و اعزاز
به تهران امدم نشناختی از دشمنانم باز
من اخر سالها سرباز ایران بودم و جانباز
چرا پس روز را شب خوانی و افرشته اهریمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم خودم از پای ننشستم
به کام دشمنان اخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
کنون تنها علی مانده ست حوضش چشم ما روشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
چو استاد دغل سنگ محک بر سکه مازد
تو را تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی من کودن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را بر اندازد
نخست ان جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد عمر یک را به تنهایی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی انکه دشمن را ندانستی فریب و فن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد؟
چرا بیچاره اذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد؟
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گل را خار می بینی و گلشن را همه گلخن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
تو را تا ترک اذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگین و کارت هم بدین سان بود
چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل اسان بود
کجا شد ایل قشقائی کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان چون نی نه تیری مند و نه جوشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟
کنون گندم نه از سمنان فراز اید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت ونه چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟