خوابهای پریشان
سردردهای مداوم
غم
بی حوصلگی
تاریکی
همه وهمه
باتوپایان میگیرد
باتو سلام میکنم به خوشبختی
سردردهای مداوم
غم
بی حوصلگی
تاریکی
همه وهمه
باتوپایان میگیرد
باتو سلام میکنم به خوشبختی
جهنمی بپا خواهم کرد
عظیم ترازجهنم وعده داده شده
کافیست خاطراتت را به آتش بکشم
عظیم ترازجهنم وعده داده شده
کافیست خاطراتت را به آتش بکشم
خورشیدخانم
گیسوانت را جمع کن
ازدنیای من برو
میخواهم فقط سیاهی را ببینم
وتاریکی را میهمان کنم
دنیا سیاه باشد
بهتراست
تاپرازرنگهای ظاهرن زیبایی که
فقط غم را هدیه می کنند
گیسوانت را جمع کن
ازدنیای من برو
میخواهم فقط سیاهی را ببینم
وتاریکی را میهمان کنم
دنیا سیاه باشد
بهتراست
تاپرازرنگهای ظاهرن زیبایی که
فقط غم را هدیه می کنند
عاشق که شدی
یعنی دربند کشیده می شوی
دربند یک حس زیبا
یک اسارت دلنشین
یک اعتیاد خوشایند
همه و همه دست به دست هم تورا به سوی خوشبختی حرکت میدهند
آسمان آبی تر
گلها رنگی تر
پیچک دیوار خانه سبزتر
حتی دیگرهوای بارانی بدنیست بلکه برعکس زیباترین و دل انگیزترین هوای دنیاست
ولبخند میهمان که نه صاحب خانه لبهایت می شود
عاشق که شدی همه چیز زیباترمی شود
تمام وجودت احساس میشود
وهمه چیز اورا به یادت می آورد
صدای قلبت همیشه به گوشت میرسد
ضربانش هرلحظه عشقت را بیادت می آورد
چه حس زیباییست عاشقی
یعنی دربند کشیده می شوی
دربند یک حس زیبا
یک اسارت دلنشین
یک اعتیاد خوشایند
همه و همه دست به دست هم تورا به سوی خوشبختی حرکت میدهند
آسمان آبی تر
گلها رنگی تر
پیچک دیوار خانه سبزتر
حتی دیگرهوای بارانی بدنیست بلکه برعکس زیباترین و دل انگیزترین هوای دنیاست
ولبخند میهمان که نه صاحب خانه لبهایت می شود
عاشق که شدی همه چیز زیباترمی شود
تمام وجودت احساس میشود
وهمه چیز اورا به یادت می آورد
صدای قلبت همیشه به گوشت میرسد
ضربانش هرلحظه عشقت را بیادت می آورد
چه حس زیباییست عاشقی
قلبت که زخمی شد
شاید روزی التیام پذیرد
اما جای زخمها همیشه باقی است
ومن زخمهایم را میشمارم به یاد
روزهای گذشته
وباخود میگویم
این تاوانی است که باید بپردازی
تاوان اعتمادی که کردی
وتازه میشود زخمهایم
تیرمکشد می سوزد
درست مثل خط اشکی که صورتم را می سوزاند
شاید روزی التیام پذیرد
اما جای زخمها همیشه باقی است
ومن زخمهایم را میشمارم به یاد
روزهای گذشته
وباخود میگویم
این تاوانی است که باید بپردازی
تاوان اعتمادی که کردی
وتازه میشود زخمهایم
تیرمکشد می سوزد
درست مثل خط اشکی که صورتم را می سوزاند