05-11-2013، 13:58
کاملا سکوته واسه همین صدای پات تو گوشت زیاد به نظر میاد صدای جیر جیرکها اذیتت میکنه دوست داری اونا هم خفه شن که اگه اتفاقی افتاد زود متوجه بشی. راه رفتنت دو صدا داره. یکی صدای پا گذاشتنت ویکی صدای برگشتن سنگهای کوچیکتر به حالت اولشون بعد از اینکه پاتو از سرشون بر میداری واسه همین احساس میکنی ممکنه یه موجود پشت سرت باشه و تعقیبت کنه اگه برگردی و یه نگا بندازی مجبور میشی هر چند لحظه یه بار اینکارو تکرار کنی پس بهتره به راهت ادامه بدی و این شک تو دلت بمونه.
دوتا چشم از دور می بینی که دارن توی تاریکی برق می زنن سر جات می شینی. اگه گرگ باشه میاد طرفت و اگه روباه باشه به راهش ادامه میده. تکون نمیخوری حتی پلک هم نمیزنی. بو کشید ولی نیومد. بلند میشی یه سنگ بر میداری میدویی طرفش سرعتت سه برابر همیشه است. پرت میکنی سمتش. فرار میکنه. همه موهای بدنت سیخ شده. عرق سردی رو پیشونیته به راهت ادامه میدی. احساس میکنی بعضی سنگای بزرگ دارن حرکت میکنن. بر خلاف میلت یه مکث میکنی خوب نگاشون میکنی ابروهاتو میذاری تو هم چشماتو جمع تر میکنی. دقت میکنی. متوجه می شی اشتباه فکر کردی به راهت ادامه میدی. دوس داری باد نیاد حتی کفشاتو هم دراری که صداهای جانبی کمتر و کمتر بشه...
دوتا چشم از دور می بینی که دارن توی تاریکی برق می زنن سر جات می شینی. اگه گرگ باشه میاد طرفت و اگه روباه باشه به راهش ادامه میده. تکون نمیخوری حتی پلک هم نمیزنی. بو کشید ولی نیومد. بلند میشی یه سنگ بر میداری میدویی طرفش سرعتت سه برابر همیشه است. پرت میکنی سمتش. فرار میکنه. همه موهای بدنت سیخ شده. عرق سردی رو پیشونیته به راهت ادامه میدی. احساس میکنی بعضی سنگای بزرگ دارن حرکت میکنن. بر خلاف میلت یه مکث میکنی خوب نگاشون میکنی ابروهاتو میذاری تو هم چشماتو جمع تر میکنی. دقت میکنی. متوجه می شی اشتباه فکر کردی به راهت ادامه میدی. دوس داری باد نیاد حتی کفشاتو هم دراری که صداهای جانبی کمتر و کمتر بشه...