10-06-2012، 20:20
جملاتی از شکسپیر
ویلیام شکسپیر
من وقت را هدر دادم و اکنون اوست که مرا هدر میدهد.
ای جسارت! دوست من باش.
دوستی نعمت گرانبهائی است ،خوشبختی رادوبرابر می کندوبه بدبختی تخفیف میدهد.
اگر كسی را دوست داری رهایش كن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده .
از بزرگی نترس؛ بعضی بزرگ زاده میشوند، برخی بزرگی را به دست میآورند و بعضی بزرگی را به دامانشان میاندازند.
آه که دروغ چه چهره زیبایی دارد.
به لبهایت خوار و خفیف کردن نیاموز که برای بوسیدن آفریده شدهاند.
خدا به تو یک صورت داده است و تو از آن صورت دیگری ساخته ای.
صورت شما كتابیست كه مردم می توانند از آن چیز های عجیب بخوانند.
به عمقت برو، در بزن و بپرس قلبت چه میداند.
اگر کلمات نایاب شوند، بهندرت بیهوده مصرف میشوند.
با خنده و شادی، بگذار چین و چروکهای پیری از راه برسند.
چقدر بدبختند آنان که صبر و شکیبایی ندارند؛ مگر نه آن است که زخم ذره ذره التیام مییابد.
ترسو قبل از مرگش بارها میمیرد؛ دلیر فقط یک بار طعم آن را میچشد.
عجیب است که گوش بشر در مقابل نصیحت کر شود ولی نسبت به چاپلوسی شنوا .
موطن آدمی را در هیچ نقشه جغرافیای نشانی نمی توان یافت، موطن آدمی در قلب همه کسانی است که دوستش دارند!
چرخ فلک، قایقهایی را به حرکت در میآورد که پارو آنها را به حرکت درنیاورده است.
زندگی داستانی است که یک ابله تعریف میکند؛ پر از غوغا و هیاهو اما نامفهوم.
زندگی کمدی است برای کسی که فکر می کند و تراژدی است برای کسی که احساس می کند.
اگر غبطه خوردن به عزت و شرافت گناه است پس من مجرمترین روح زمینم.
چیزی نداشته باشی؛ چیزی برای از دست دادن نداری.
ظن و گمان همیشه در کمین ذهن گناهآلود است.
جهنم خالی است چون همه دیوها اینجا هستند.
مگر پرتو شمع تا کجا میرسد؛ مرگ خوب هم در این دنیای حرف نشنو همین قدر میدرخشد.
من در قید خوشنودی تو، با جوابی که میدهم، نیستم.
اگر انجام دادن، به اندازه دانستن نیک از بد آسان بود، نمازخانهها کلیسا بودند و کلبه درویشان قصر پادشاهان.
اگر توانستی با نگاه به بذرهای زمان بگویی کدام جوانه میزند و کدام نمیزند، بعد با من حرف بزن.
نه خوب است و نه بد؛ فکر ماست که از آن خوب یا بد میسازد.
زندگی به اندازه یک داستان تکراری که گوش گنگ مرد خوابآلود را میآزارد خستهکننده است.
مثل امواج که به سوی ماسههای ساحل شتابانند لحظات ماست که برای رسیدن به پایان بیقرارند.
ای خدا، ای خدا! تا کی اسیر پلیدی [ناشی از] دروغ بمانیم.
ویلیام شکسپیر
من وقت را هدر دادم و اکنون اوست که مرا هدر میدهد.
ای جسارت! دوست من باش.
دوستی نعمت گرانبهائی است ،خوشبختی رادوبرابر می کندوبه بدبختی تخفیف میدهد.
اگر كسی را دوست داری رهایش كن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده .
از بزرگی نترس؛ بعضی بزرگ زاده میشوند، برخی بزرگی را به دست میآورند و بعضی بزرگی را به دامانشان میاندازند.
آه که دروغ چه چهره زیبایی دارد.
به لبهایت خوار و خفیف کردن نیاموز که برای بوسیدن آفریده شدهاند.
خدا به تو یک صورت داده است و تو از آن صورت دیگری ساخته ای.
صورت شما كتابیست كه مردم می توانند از آن چیز های عجیب بخوانند.
به عمقت برو، در بزن و بپرس قلبت چه میداند.
اگر کلمات نایاب شوند، بهندرت بیهوده مصرف میشوند.
با خنده و شادی، بگذار چین و چروکهای پیری از راه برسند.
چقدر بدبختند آنان که صبر و شکیبایی ندارند؛ مگر نه آن است که زخم ذره ذره التیام مییابد.
ترسو قبل از مرگش بارها میمیرد؛ دلیر فقط یک بار طعم آن را میچشد.
عجیب است که گوش بشر در مقابل نصیحت کر شود ولی نسبت به چاپلوسی شنوا .
موطن آدمی را در هیچ نقشه جغرافیای نشانی نمی توان یافت، موطن آدمی در قلب همه کسانی است که دوستش دارند!
چرخ فلک، قایقهایی را به حرکت در میآورد که پارو آنها را به حرکت درنیاورده است.
زندگی داستانی است که یک ابله تعریف میکند؛ پر از غوغا و هیاهو اما نامفهوم.
زندگی کمدی است برای کسی که فکر می کند و تراژدی است برای کسی که احساس می کند.
اگر غبطه خوردن به عزت و شرافت گناه است پس من مجرمترین روح زمینم.
چیزی نداشته باشی؛ چیزی برای از دست دادن نداری.
ظن و گمان همیشه در کمین ذهن گناهآلود است.
جهنم خالی است چون همه دیوها اینجا هستند.
مگر پرتو شمع تا کجا میرسد؛ مرگ خوب هم در این دنیای حرف نشنو همین قدر میدرخشد.
من در قید خوشنودی تو، با جوابی که میدهم، نیستم.
اگر انجام دادن، به اندازه دانستن نیک از بد آسان بود، نمازخانهها کلیسا بودند و کلبه درویشان قصر پادشاهان.
اگر توانستی با نگاه به بذرهای زمان بگویی کدام جوانه میزند و کدام نمیزند، بعد با من حرف بزن.
نه خوب است و نه بد؛ فکر ماست که از آن خوب یا بد میسازد.
زندگی به اندازه یک داستان تکراری که گوش گنگ مرد خوابآلود را میآزارد خستهکننده است.
مثل امواج که به سوی ماسههای ساحل شتابانند لحظات ماست که برای رسیدن به پایان بیقرارند.
ای خدا، ای خدا! تا کی اسیر پلیدی [ناشی از] دروغ بمانیم.