21-05-2011، 6:57
خسرو پرويز
خسروپرويز (پيروز) به بالاترين قدرتي رسيد که ايران پس از خشيارشا به خود ديده بود، و [بر اثر غرور حاصل از همان قدرت] زمين? سقوط امپراطوري خود را فراهم ساخت. وقتي فوکاس، ماوريکيوس را کشت و به جاي او نشست، پرويز به آن غاصب اعلان جنگ داد (603) تا انتقام دوست خود را از او بگيرد؛ ماحصل آنکه دشمني ديرين بين دو امپراطوري از نو آغاز شد. چون بيزانس در نتيج? آشوب و انشقاق ضعيف شده بود، ارتشهاي ايران توانستند دارا، آمد، ادسا، هيراپوليس، حلب، آپاميا، و دمشق را تصرف کنند. (605-613). پرويز، که از کاميابي سرمست شده بود، عليه مسيحيان اعلام جهاد کرد؛ 26000 يهودي به ارتش او پيوستند. در سال 614، نيروهاي مشترک او اورشليم را غارت کردند و 90,000 مسيحي را کشتند. بسياري از کليساهاي مسيحي، از جمله «کليساي قيامت»، بکلي سوخت؛ و صليب واقعي، محبوبترين يادگار مسيحيان، به ايران برده شد. پرويز به هراکليوس، امپراطور جديد روم، نامهاي نوشت و سؤالي در خداشناسي مطرح کرد: «از خسرو، بزرگترين خدايان و ارباب تمام زمين، به هراکليوس، بند? بيمقدار و بيشعور خود: تو ميگويي که به خداي خويش اعتماد داري، پس چرا وي اورشليم را از دست من نجات نداد؟» در 616، يک ارتش ايراني اسکندريه را تسخير کرد، و تا سال 619 تمام مصر، که پس از داريوش دوم از ملکيت ايران خارج شده بود، به شاه شاهان تعلق يافت. در همين ضمن، يک ارتش ايراني ديگر بر آسياي صغير تاخت و خالکدون را تصرف کرد (617)؛ ايرانيان آن شهر را، که فقط به وسيل? تنگ? بوسفور از قسطنطنيه جدا شده بود، به مدت ده سال در دست داشتند. در آن ده سال خسرو پرويز کليساها را ويران کرد؛ ثروت و آثار هنري آنها را به ايران برد؛ و، با وضع مالياتهاي سنگين، آسياي باختري را چنان از توش و توان انداخت که در برابر حمل? اعراب، که يک نسل بعد صورت گرفت، پايداري نتوانست.خسرو ادار? جنگ را به سرداران خود سپرد، به کاخ تجملي خود در دستگرد (در حدود نودو شش کيلومتري شمال تيسفون) رفت، و خود را وقف هنر و عشق کرد. معماران، مجسمه سازان، و نقاشان را گردآورد تا پايتخت جديدش را بس زيباتر از پايتخت قديم سازند، و چهرههايي از شيرين، محبوبترين زن از سه هزار زن او، بر سنگ بتراشند. ايرانيان شکوه داشتند از اينکه شيرين مسيحي است، و حتي برخي ادعا ميکرند که شاه را نيز به مسيحيت گروانده است؛ به هر حال، در بحبوح? جنگ مقدس خود، خسرو به او اجازه داد تا کليساها و صومعههاي بسيار بسازد. اما ايران، که با غنايم جنگي و بردگان بيشمار ثروتمند شده بود، اشتغال شاه را به خوشگذراني و هنر، و حتي تساهل ديني او را، ميتوانست ببخشد. ايرانيان پيروزيهاي او را به منزل? غلب? نهايي ايران بر يونان سرانجام پاسخ اسکندر داده شد، و انتقام ماراتون، سالاميس، پلاتايا، و آربلا گرفته شده بود.از امپراطوري بيزانس چيزي جز چند بندر آسيايي، چند قطعه از خاک ايتاليا، شمال افريقا، يونان، و يک نيروي دريايي شکست نخورده، و يک پايتخت محاصره شد? دچار وحشت و يأس نمانده بود. هراکليوس ده سال وقت صرف کرد تا از ويرانههاي سرزمين خود کشور جديدي بسازد و ارتش نويني بيارايد؛ آنگاه به جاي عبور از تنگ? خالکدون، که مستلزم مخارج و تلفات زياد بود، ناوگان خود را وارد درياي سياه کرد، از ارمنستان گذشت، و از پشت سر به ايران حمله برد. همان گونه که خسرو اورشليم را ويران ساخته بود، هراکليوس کلوروميا، زادگاه زردشت، را خراب کرد و آتش مقدس جاودان آن را خاموش ساخت (624). خسرو ارتشهاي خود را يکي پس از ديگري به مقابله با او فرستاد؛ هم? آنها مغلوب شدند، و همچنانکه يونانيان پيش ميرفتند، خسرو به تيسفون گريخت، سردارانش، که از اهانتهاي وي آزرده خاطر شده بودند، در خلع او با اشراف همدست شدند. وي را زنداني ساختند و فقط نان و آب به او دادند؛ هجده پسرش را جلو چشم خود او کشتند؛ سرانجام يکي ديگر از فرزندانش به نام شيرويه او را کشت (628).![Sad Sad](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/sad.gif)
________________________________________________________________
با تشكر \mo@mmad:cool:![Exclamation Exclamation](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/exclamation.gif)
خسروپرويز (پيروز) به بالاترين قدرتي رسيد که ايران پس از خشيارشا به خود ديده بود، و [بر اثر غرور حاصل از همان قدرت] زمين? سقوط امپراطوري خود را فراهم ساخت. وقتي فوکاس، ماوريکيوس را کشت و به جاي او نشست، پرويز به آن غاصب اعلان جنگ داد (603) تا انتقام دوست خود را از او بگيرد؛ ماحصل آنکه دشمني ديرين بين دو امپراطوري از نو آغاز شد. چون بيزانس در نتيج? آشوب و انشقاق ضعيف شده بود، ارتشهاي ايران توانستند دارا، آمد، ادسا، هيراپوليس، حلب، آپاميا، و دمشق را تصرف کنند. (605-613). پرويز، که از کاميابي سرمست شده بود، عليه مسيحيان اعلام جهاد کرد؛ 26000 يهودي به ارتش او پيوستند. در سال 614، نيروهاي مشترک او اورشليم را غارت کردند و 90,000 مسيحي را کشتند. بسياري از کليساهاي مسيحي، از جمله «کليساي قيامت»، بکلي سوخت؛ و صليب واقعي، محبوبترين يادگار مسيحيان، به ايران برده شد. پرويز به هراکليوس، امپراطور جديد روم، نامهاي نوشت و سؤالي در خداشناسي مطرح کرد: «از خسرو، بزرگترين خدايان و ارباب تمام زمين، به هراکليوس، بند? بيمقدار و بيشعور خود: تو ميگويي که به خداي خويش اعتماد داري، پس چرا وي اورشليم را از دست من نجات نداد؟» در 616، يک ارتش ايراني اسکندريه را تسخير کرد، و تا سال 619 تمام مصر، که پس از داريوش دوم از ملکيت ايران خارج شده بود، به شاه شاهان تعلق يافت. در همين ضمن، يک ارتش ايراني ديگر بر آسياي صغير تاخت و خالکدون را تصرف کرد (617)؛ ايرانيان آن شهر را، که فقط به وسيل? تنگ? بوسفور از قسطنطنيه جدا شده بود، به مدت ده سال در دست داشتند. در آن ده سال خسرو پرويز کليساها را ويران کرد؛ ثروت و آثار هنري آنها را به ايران برد؛ و، با وضع مالياتهاي سنگين، آسياي باختري را چنان از توش و توان انداخت که در برابر حمل? اعراب، که يک نسل بعد صورت گرفت، پايداري نتوانست.خسرو ادار? جنگ را به سرداران خود سپرد، به کاخ تجملي خود در دستگرد (در حدود نودو شش کيلومتري شمال تيسفون) رفت، و خود را وقف هنر و عشق کرد. معماران، مجسمه سازان، و نقاشان را گردآورد تا پايتخت جديدش را بس زيباتر از پايتخت قديم سازند، و چهرههايي از شيرين، محبوبترين زن از سه هزار زن او، بر سنگ بتراشند. ايرانيان شکوه داشتند از اينکه شيرين مسيحي است، و حتي برخي ادعا ميکرند که شاه را نيز به مسيحيت گروانده است؛ به هر حال، در بحبوح? جنگ مقدس خود، خسرو به او اجازه داد تا کليساها و صومعههاي بسيار بسازد. اما ايران، که با غنايم جنگي و بردگان بيشمار ثروتمند شده بود، اشتغال شاه را به خوشگذراني و هنر، و حتي تساهل ديني او را، ميتوانست ببخشد. ايرانيان پيروزيهاي او را به منزل? غلب? نهايي ايران بر يونان سرانجام پاسخ اسکندر داده شد، و انتقام ماراتون، سالاميس، پلاتايا، و آربلا گرفته شده بود.از امپراطوري بيزانس چيزي جز چند بندر آسيايي، چند قطعه از خاک ايتاليا، شمال افريقا، يونان، و يک نيروي دريايي شکست نخورده، و يک پايتخت محاصره شد? دچار وحشت و يأس نمانده بود. هراکليوس ده سال وقت صرف کرد تا از ويرانههاي سرزمين خود کشور جديدي بسازد و ارتش نويني بيارايد؛ آنگاه به جاي عبور از تنگ? خالکدون، که مستلزم مخارج و تلفات زياد بود، ناوگان خود را وارد درياي سياه کرد، از ارمنستان گذشت، و از پشت سر به ايران حمله برد. همان گونه که خسرو اورشليم را ويران ساخته بود، هراکليوس کلوروميا، زادگاه زردشت، را خراب کرد و آتش مقدس جاودان آن را خاموش ساخت (624). خسرو ارتشهاي خود را يکي پس از ديگري به مقابله با او فرستاد؛ هم? آنها مغلوب شدند، و همچنانکه يونانيان پيش ميرفتند، خسرو به تيسفون گريخت، سردارانش، که از اهانتهاي وي آزرده خاطر شده بودند، در خلع او با اشراف همدست شدند. وي را زنداني ساختند و فقط نان و آب به او دادند؛ هجده پسرش را جلو چشم خود او کشتند؛ سرانجام يکي ديگر از فرزندانش به نام شيرويه او را کشت (628).
![Sad Sad](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/sad.gif)
________________________________________________________________
با تشكر \mo@mmad:cool:
![Exclamation Exclamation](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/exclamation.gif)