30-08-2013، 16:28
از متون زرتشتي و روايات اسلامي چنين بر ميآيد كه در سالهاي نزديك ظهور، لشكر روم (غربيان) پيشاپيش، عراق را فتح كرده و در آنجا مستقر مي شوند. سپس تركها از ارمنستان و آذربايجان برشوريده و با ايرانيان مي جنگند. آن گاه، روميان (غربيها) از مناطق غربي و جنوبي به ايران حمله ور مي شوند. لشكريان سفياني نيز پس از تسلّط بر سرزمين شام و ورود به عراق، ابتدا براي درگيرشدن با زمامداران ايران و سپس براي آسيب رساندن به نيروهاي حسيني خراساني، به سوي مرزهاي غربي ايران ميشتابند.
در اين زمان، حسيني خراساني و يارانش، پس از تسلّط بر بخشهايي از چين و آسياي ميانه، براي ياري حسني گيلاني و نجات ايرانيان از شرّ دشمنان، و به قصد آزادسازي عراق، از از طريق افغانستان وارد ايران ميشوند. بر اين اساس، در آخرالزمان، كشور ايران در محاصره كامل نيروهاي دوست و دشمن قرار ميگيرد؛ چنانكه امام علي(عليه السلام) در اين باره ميفرمايد:
... حلقه محاصره تنگ شود...(1).
شواهد و قرائن موجود نيز از شكلگيري چنين وضعيّتي در آينده اي نزديك خبر ميدهند، و به گفته تحليلگران و صاحب نظران:
با توجّه به حضور نظامي امريكا در افغانستان و روابط دولتهاي پاكستان، افغانستان، جمهوري آذربايجان و تركيه با دولتهاي امريكا، اسرائيل و اتّحاديّه اروپا ميتوان گفت كه حضور نظامي امريكا در عراق به منزله محاصره كامل نظامي ايران و سلطه مستقيم بر خليج فارس است(2).
قطعيبودن حمله به ايران
برخي سياستمداران خوشبين، حمله به عراق را امري حتمي، ولي سخن گفتن از حمله به ايران را غير جدّي و نوعي بازي سياسي ميپندارند؛ در حالي كه رانان لاري، سياستمدار امريكايي و وابسته ارشد مركز مطالعات راهبردي و بينالمللي در واشينگتون، در مقالهاي كه بيانگر طرز تفكّر حاكم بر سياستمداران ايالات متّحده امريكاست، ميگويد:
دولتمردان امريكا، اين روزها وقتي در باره عراق حرف ميزنند، در واقع در مورد ايران نظر دارند. غير قابل تصوّر است كه امريكا به عراق حمله كند، زرّادخانه و لابراتوارهاي غير متعارف آن را نابود سازد و پيروز شود، و در همين حال، ايران سَرِِ جايش باشد...
بايد همزمان به هر دو كشور ايران و عراق، ضربهاي كاري وارد آيد(3).اريئل شارون، نخست وزير اسرائيل نيز، اخيراً در گفتوگويي با روزنامه تايمز، گفت: ايران بايد هدف بعدي پس از حلّ مسأله عراق باشد؛ زيرا اين كشور براي خاورميانه، اسرائيل و اروپا خطرناك است(4).همچنين، روزنامه كانادايي تورنتو استار در يك گزارش مفصّل نوشت: هدف اصلي در جنگِ پيش روي (حمله امريكا به عراق)، جمهوري اسلامي ايران است كه از نگاه اسرائيل، مجرم اصلي و دشمن بسيار خطرناك ميباشد و در حقيقت، عراق بهانهاي از پيش تعيين شده براي تازيانهزدن به امريكا بود كه بتوان او را ديوانهوار وارد جنگ نمود و اعزام شمار انبوهي از نظاميان امريكايي به بينالنّهرين را توجيه كرد(5).
نشريّه معروف كانادايي تورنتو سان نيز طيّ تحليلي مينويسد:
در امريكا راستگرايان حاكم در كاخ سفيد در حال حاضر سرگرم طرح نقشه اشغال ايران(6) پس از عراق و اشغال ذخاير نفتي هستند. آنها اميدوارند يك حكومت امريكايي در ايران قدرت را به دست گيرد.
تورنتو سان ميافزايد:ايالات متّحده در انتظار اين لحظه در آن زماني است كه نظاميان اين كشور در عراق استقرار يافته باشند. آنان در شرايط كنوني مخفي نميكنند كه ورود نيروهاي نظامي امريكا ممكن است از سمت عراق (غرب ايران) صورت بپذيرد و در همان زمان ارتش اسرائيل معضل هميشگي خود با سوريه و لبنان را حلّ و فصل كند. ريچارد پرل، معاون وزارت دفاع امريكا، از تهاجم وسيع در برنامه TVO سخن ميگويد: امريكا در حال آمادهشدن براي حمله نظامي به سوريه، ايران و لبنان است(7).
نوام چامسكي در باره حمله به ايران ميگويد:حقيقت اين است كه جنگ با ايران امري است كه احتمالاً در شرف وقوع است. اين امر كاملاً آشكار شده است كه 12 درسد از نيروي هوايي اسرائيل در حال حاضر در جنوب شرق تركيه مستقر شدهاند و علّت اين حضور، كسب آمادگي براي حمله به ايران است(8).
در اينجا شايسته يادآوري است، اينكه زمامداران امريكايي به طور آشكار از جنگ و برخورد نظامي با ايران سخن نمي گويند، دلايلي دارد، از جمله:
1. هنوز زمان اعلان جنگ فرا نرسيده است.
2. نميخواهند روحيّه ستيزهجويي و سلحشوري ملّت ايران را خيلي زود تحريك كنند.
3. در صددند سران ايران را از كسب آمادگيهاي لازم براي رويارويي با شرايط دشوار جنگ باز دارند.
البتّه امريكاييها به خاطر ترس از افزايش توان دفاعي ايران و تجربيّات فراوان نيروهاي نظامي اين كشور در جنگ هشت ساله با عراق و نيز به دليل هراس از روحيّه جنگاوري ايرانيان و براي برنيانگيختن خشم دولتهاي اروپايي و روسيه و چين كه در ايران منافع زيادي دارند، بيش از جنگ، روي فروپاشي طبيعي نظام جمهوري اسلامي ايران بر اثر مواجهشدن با مشكلات داخلي برآمده از اختلاف رهبران، ضعف مديريّتها و تحريمهاي اقتصادي و تهاجم فرهنگي دنياي غرب، حساب باز كردهاند؛ چنانكه دونالد رامسفلد، وزير دفاع 70 ساله امريكايي، اخيراً طيّ سخناني گفته است:
رژيم اسلامي ايران يا توسّط مردم يا تحت تأثير مشكلات داخلي و دستهبنديهاي دروني خود رژيم سقوط خواهد كرد(9).
امّا غربيها هنگامي كه ميبينند مدّتي طولاني از عمر انقلاب ايران گذشته، ولي آرزوي فروپاشي نظام جمهوري اسلامي ايران از درون محقّق نگشته است، و از سوي ديگر، پيشرفتهاي ايران در زمينه فنآوري هستهاي خطري بزرگ براي دشمنانش، خصوصاً اسرائيل، به شمار ميرود، روحيّه خويشتنداري را از دست داده، كاسه صبرشان لبريز شده و اقدام به تهاجم نظامي ميكنند.
جالب است بگوييم، در استخراجي جفري نيز كه در سال 1379هـ .ش انجام گرفته و در آن از چگونگي برخورد امريكا با ايران در عصر حاضر سؤال شده است، كلمات صبر و حرب ديده ميشوند.
در هر حال، متون زرتشتيان، روايات اسلامي و اشعار نوسترادموس، همه حاكي از آناند كه خطرهايي جدّي ايران عزيز ما را از شمال غرب، غرب و جنوب تهديد ميكنند. برخي محاسبات جفري نيز از وقوع حملاتي از روي آب خبر ميدهند كه درياي خزر و خليج فارس، هر دو، را شامل ميشوند.
ذخاير درياي خزر
بعد از خليج فارس و سيبري، درياي خزر يكي از مهمترين ذخاير نفت جهان را داراست. در قلمرو اين دريا، در سواحل تركمنستان، قزّاقستان، روسيه و جمهوري آذربايجان، منابع غني نفت خام وجود دارند. در آبهاي ساحلي ايران نيز منابع نفت خام يافت ميشوند. در كنار منابع نفت درياي خزر، از منابع عظيم گاز آن بايد ياد كرد. ذخاير قطعي گاز منطقه خزر بين 236 تا 337 تريليون فوت مكعّب است(10). آمار ارائهشده در باره ذخيره احتمالي نفت درياي خزر، حدود 50 ميليارد بشكه ميباشد. البتّه بيشتر حجم ذخاير انرژي اين دريا در حوزه شمالي آن انباشته شده است. ناكاميهاي حاصل از حفّاري در مناطق جنوبي درياي خزر و ارزيابي جامع زمينشناسي، از كمبود منابع انرژي در حوزه جنوبي اين دريا و مناطق بكر و پُرعمق آن خبر ميدهند. شگفت اينكه همين مناطق، اخيراً موضوع منازعات سرزميني شده اند(11).
چالش بر سر خزر
بحران تعيين رژيم حقوقي درياي خزر، از سال 1991م كه اتّحاد جماهير شوروي فرو پاشيد، تا كنون ادامه دارد. بيش از يك دهه چالش ميان پنج كشور ساحلي درياي خزر، يعني ايران، روسيه، آذربايجان، قزّاقستان و تركمنستان، براي كسب سهم بيشتر از اين دريا در جريان است، و عليرغم برگزاري اجلاسهاي متعدّد كه اوج آنها برگزاري نشست سران اين كشورها در اوايل ارديبهشت 1381 در پايتخت تركمنستان (عشقآباد) بود، هنوز به توافق همگاني دست نيافتهاند.
ايران در ابتدا براي حلّ و فصلّ رژيم حقوقي درياي خزر، خواهان تقسيم مشاع اين دريا بود. سپس از سال 1998م/ 1377هـ .ش راه حلّ تقسيم مساوي خزر به نسبت سهم 20 درصدي براي هريك از كشورها را پيشنهاد كرد.
تركمنستان كه در شرق خزر قرار دارد، با اين نظر موافق است، امّا سه كشور ديگر (روسيه، قزّاقستان و آذربايجان) تقسيم اين دريا بر اساس خطّ مياني يا طول ساحلي هر يك از كشورها را خواستارند. بر همين اساس، قزّاقستان و روسيه در ماه مه سال 2002 (ارديبهشت 1381) موافقتنامه دوجانبهاي در باره تعيين مرزهاي دريايي يكديگر امضا نمودند. چند ماه بعد، روسيه و آذربايجان نيز قرارداد مشابهي منعقد كردند.
امضاي اين موافقتنامهها كه بدون در نظر گرفتن مواضع ايران و تركمنستان انجام گرفت، با اعتراض ايران روبهرو شد، و تهران با كشاندن موضوع به سازمان ملل متّحد، اعتراض خود را به عنوان سند اين سازمان منتشر كرد. ايران به توافقي استناد ميكند كه در سال 1992م بر اساس آن، پنج كشور ساحلي خزر متعهّد شدند كه تعيين رژيم حقوقي اين دريا بايد با اجماع كامل كشورها صورت گيرد. امّا از سال 1992م تغييرات ژئوپلتيكي در منطقه، اشتهاي سيريناپذير و هجوم شركتهاي نفتي خارجي به ميدانهاي نفت و گاز خزر و ضعف ديپلماسي ايران در اين پهنه آبي سبب شده تا تحوّلات مربوط به رژيم حقوقي بزرگترين درياچه جهان به زيان ايران رقم زده شود(12).
گفتني است، تقسيم بستر درياي خزر بر اساس طول ساحل، با توجّه به قرارگرفتن سهم آبي ايران بين خطّ مستقيم آستاراـخليج حسينقلي و نوار ساحلي، باعث تقليل آن به 12 درصد ميگردد. تحميل اين امر، به كشوري كه تا پيش از فروپاشي اتّحاد جماهير شوروي، حقوق مساوي و مشترك در تمام پهنه درياي خزر داشت، با اصول انصاف و عدالت مغاير است(13).
اصول كلّي حقوق بينالملل اشعار ميدارد كه درياها را ميتوان تقسيمبندي كرد، ولي درياچهها بايد تحت حاكميّت مشترك دولتهاي ساحلي باشند. ايران بايد اين برگ برنده را در دست بگيرد تا بتواند حقّ خود را، البتّه به دور از توهّم، به دست آورد(14). بنا بر اين، هر گونه نرمش آشكار يا سازش پنهان در برابر خواستههاي غير منطقي همسايگان شمالي، خيانتي بزرگ به شمار ميرود، و به اعتقاد برخي صاحبنظران، رژيم حقوقي درياي خزر، در حكم پيشلرزههاي تجزيه ايران است؛ زيرا رژيم فعلي حاكم بر اين دريا، به مفهوم از دست دادن بخشي از حاكميّت جمهوري اسلامي، و در نتيجه تجزيه ايران خواهد بود (15).
توطئه جديد غربيان در حوزه خزر
امريكاييان براي تسلّط بيشتر بر منطقه خليج فارس و غارت منابع عظيم نفتي آن، در صدد كشاندن بحران به حوزه نسبتاً آرام خزر و درگيرنمودن كشورهاي همسايه اين منطقه با يكديگرند. اكنون دشمنان غربي ما براي تحقّقبخشيدن به اين هدف شيطاني و ديگر اهداف شوم خود، به جنگ كشاندن دو كشور شيعهمذهب و با اصالت ايراني، يعني آذربايجان و ايران، را در صدر برنامههاي خود قرار دادهاند، و با تقويت روابط خويش با دولت باكو و افزايش توان نظامي اين كشور، آذريها را براي جنگ با ايران در آيندهاي نزديك آماده ميسازند.
نِزاويسِمايا، روزنامه معتبر روسي، اخيراً با اشاره به اينكه نيروهاي مسلّح جمهوري آذربايجان با شتاب بينظيري با استانداردهاي نظامي ناتو(16) هماهنگ ميشوند، نوشت: توجّه اصلي كارشناسان نظامي ناتو به مدرنيزهكردن ناوگان نظامي
جمهوري آذربايجان، تقويت مرزهاي دريايي و تجهيز فرودگاههاي اين كشور براي كنترل حريم هوايي خود است (17).
در اينجا به سران دولتها و نيز ملّتهاي حوزه خزر هشدار ميدهيم، متوجّه توطئههاي شيطاني بيگانگان غربي و يهوديان باشند و بدانند كه در صورت بروز جنگ بين كشورهاي اين منطقه، خصوصاً ايران و آذربايجان، آرامش تمام منطقه بر هم خورده و همه كشورهاي حاشيه خزر آسيبهاي زيادي خواهند ديد، امّا گويا تقدير الهي، چيزي فراتر از خواستههاي قلبي خيرخواهان را رقم ميزند، و اهل خزر نيز مانند ديگر امّتهاي معاصر، به سبب غفلت و فساد، در آستانه ظهور منجي، در حال گرفتارآمدن به عذاب جنگ و پيامدهاي ناگوار حاصل از آناند.
همچنين، به جنگافروزان غربي و دوستان يهوديشان يادآور ميشويم، با شعله ورشدن آتش جنگ و بروز بحران در حوزه خزر، آگاهي و بيداري ملّتهاي شجاع و سلحشور اين منطقه، رشدي پُرشتاب يافته و زمينه براي قيامهاي پيش از ظهور فراهم مي شود.
زمينه درگيري بين ايران و آذربايجان
زيادهخواهي جمهوري آذربايجان در سهم خود از درياي خزر و عمليّات اكتشاف و استخراج يكجانبه اين كشور با كمك شركتهاي غربي در ميدان مشترك نفتي البرز و عدم توجّه به حقوق و سهم ايران از اين حوزه نفتي، زمينه درگيري بين دو كشور در عرصه آبهاي خزر را فراهم ميآورد. همچنين آذريها سالهاست با تحريك دشمنان غربي ايران، طمع خام تجزيه آذربايجانِ ايران و الحاق آن به كشور كوچك خود را در سر ميپرورانند، كه اين امر، به درگيري نظامي بين دو كشور در عرصههاي خاكي نيز خواهد انجاميد.
نوام چامْسْكي، نويسنده و دانشمند برجسته امريكايي نيز اخيراً گفت: تلاشهايي براي برانگيختن آذري زبانها در حال انجام است كه تركها را از ايران جدا كنند يا اينكه ايران را از منابع نفتي درياي خزر محروم سازند(18).
گفتني است، كشور آذربايجان در گذشتههاي نه چندان دور، بخشي از سرزمين ايران بود و به دنبال دو دوره جنگهاي ايران و روسِ تزاري و شكست قواي فتحعليشاه قاجار كه به انعقاد قراردادهاي گلستان در سال 1228هـ .ق و تُرْكَمانچاي (رودِ تركمان) در سال 1243هـ .ق منتهي شد، همراه سرزمينهاي شمالي رود اَرَس، به روسيه واگذار و از ايران جدا گرديد(19).
جالب است بدانيد، بر اساس شواهد تاريخي و به اعتقاد صاحبنظران، تنها آذربايجانِ ايران از قديم به اين نام شهرت داشته است، و هدف از انتخاب نام آذربايجان براي نخستين بار در سال 1918م براي جمهوري تازهتأسيسي كه بخشي از سرزمينهاي جنوبي قفقاز به شمار ميآمد و اَران نام داشت، ظاهراً اين بود كه وانمود كنند آذربايجان نام سرزمين واحدي است كه بر اثر جنگها و اختلافات ايران و روس دو پاره شده و پس از آزاديِ بخش شمالي آن از استيلاي روس، بايد بخش جنوبي آن هم از سلطه ايران آزاد شود(20).
زمينه درگيري در خليج فارس
نزديكبودن جزاير ابوموسي، تنب(21) بزرگ و تنب كوچك به تنگه راهبردي هرمز در منطقه حسّاس خليج فارس و اختلاف ايران و امارات عربي متّحده بر سر مالكيّت اين جزاير، زمينه را براي دخالت بيگانگان غربي و به جنگ كشاندن ايران با كشورهاي عرب عضو شوراي همكاري خليج فراهم نموده است.
گفتني است، جزاير ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك از ابتدا متعلّق به ايران بود، تا آنكه انگليسيها، به علّت ضعف دولت مركزي ايران و به بهانه مبارزه با دزدان دريايي و بردهفروشي، در سال 1282هـ .ش (1903م) اين جزاير را اشغال نمودند. دولت بريتانيا در تداوم سياستهاي استعماري خود براي تسلّط بر جزاير يادشده، در سال 1300هـ .ش (1921م) و پس از تجزيه رأسالخيمه از شارجه، در صدد برآمد كه جزاير تنب بزرگ و تنب كوچك را جزء رأسالخيمه و جزيره ابوموسي را ضميمه شارجه كند كه با مخالفت شديد دولت ايران مواجه شد. اين جزاير مدّتي در اختيار شيوخ رأسالخيمه و شارجه بودند تا آنكه همزمان با خروج نيروهاي انگليسي از خليج فارس و تأسيس كشوري مستقل به نام امارات عربي متّحده، در سال 1350هـ .ش (1971م)، دولت ايران به باز پسگيري جزاير يادشده اقدام نمود. همان زمان، بين ايران و شارجه، با پادرمياني انگليس، در باره جزيره ابوموسي يادداشت تفاهمي امضا گرديد كه در آن ضمن اشاره به حضور مشترك ايرانيها و شارجهايها در جزيره ابوموسي، هيچ كدام از طرفين، از ادّعاي مالكيّت اين جزيره صرفنظر نكردند. حاكميّت ايران بر جزاير سهگانه همچنان ادامه داشت تا اينكه در سال 1371هـ .ش (1992م) در پيِ جلوگيري ايرانيان از ورود گروهي از اتباع غير اماراتي به جزيره ابوموسي و مخالفت دولت ايران با اقدامات مشكوك دولت امارات در بخش عربنشين اين جزيره، بار ديگر مناقشه بر سر مالكيّت جزاير ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك آغاز گرديد و كشورهاي عرب عضو شوراي همكاري خليج نيز آشكارا از ادّعاي واهي امارات عربي متّحده حمايت كردند(22).
حمله به ايران و پيامدهاي آن
پيشگوييهاي متون زرتشتي
بر اساس عبارتي از اوستا، ايرانيان، پس از تحمّل يك دوره خشكسالي در آخرالزمان، ناگهان شاهد بارندگي زياد و سيل گسترده و تهاجم نظامي دشمنان به كشورشان خواهند بود:
بناگاه سيل ممالك آريايي را فرا گيرد. بناگاه لشكر دشمن به ممالك آريايي درآيد. بناگاه ممالك آريايي در هم شكند(23).
شايسته يادآوري است، به گفته يكي از كارشناسان نظامي، از عبارت اوستا چنين بر ميآيد كه تهاجم به ايران به صورت عمليّاتِ پس از باران خواهد بود؛ زيرا چنان كه ميدانيد، پس از باران، در نيروهاي دفاعي (پدافندي) كه از قبل در منطقه مستقرّند، نوعي حالت خستگي و زمينگيرشدن پديدار مي گردد كه اجراي عمليّات نظامي را براي آنان بسيار مشكل ميكند، امّا در نيروهاي تازهنفسي كه به صورت عمل كننده (آفندي)، پس از باران وارد منطقه ميشوند، نوعي نشاط و شادابي و آمادگي براي اجراي عمليّات نظامي وجود دارد و خيسبودن و چسبندگي خاك نيز مشكل چنداني براي آنان ايجاد نميكند.
در بندهش از حمله تركها و روميان (غربيها) به سرزمين ايران سخن به ميان آمده است:
... ترك به شمار بسيار و درفش بسيار اندر ايرانشهر(24) تازند اين ايرانشهرِ آباد خوشبوي را [ويران كنند] . . . هنگامي كه روميان آيند، يك سال حكومت رانند و آن هنگام از سوي كابلستان يكي آيد كه بدو فره(25) است . . . كي بهرام خوانند(26).
درفشِ (پرچم) بسيار از شركت نيروهاي چند ملّيّتي و كشورهاي مختلف در اين تهاجم حكايت دارد. بر اساس اين عبارت، حدود يك سال پس از تسلّط غربيها بر مناطق مرزي ايران، بهرام (شعيب بن صالح) از كابلستان (افغانستان) به سوي ايران آمده، با تقويت قواي حسني گيلاني، متجاوزان را از مرزهاي غربي كشور به عقب ميرانَد.
برخي عبارات نيز از استقرار امريكاييان و ديگر نيروهاي غربي در سرزمين عراق و مناطق غربي ايران و براندازي حكومت عربها و خوارشدنشان به دست ايشان، خبر مي دهد: گروهي آيند سرخ نشان و سرخ درفش و پارس و روستاهاي ايرانشهر تا بابل بگيرند و ايشان تازيان را نزار كنند(27).
گفتني است، سرخ درفش در عبارت يادشده ظاهراً به پرچم نيروهاي امريكايي اشاره دارد كه رنگ سرخ بر آن غالب است. همچنين مي تواند به پرچم نيروهاي سفياني اشاره داشته باشد كه طبق روايات اسلامي سرخ رنگ است و پس از حمله به ايران، به سوي منطقه فارس، در جنوب غربي كشور، پيشروي مي كنند.
بر اساس برخي متون قديم زرتشتيان، در تهاجم به ايران، عربها نيز با تركها و غربيها همكاري ميكنند، همان گونه كه در حمله قريبالوقوع امريكا و متّحدانش به عراق، با مهاجمان غربي همكاري خواهند نمود: تازيان با روميان [و] تركان اندر آميزند و كشور بياشوبند...(28).