03-05-2012، 13:07
درد و رنج را می بینم و زبانم خاموش است
پرپر شدن گلها
زیر لگدهای خشمگین طوفان
دستم از یاری کوتاه است
بهاری که پشت پنجره مانده است
از اینهمه یورش بوران
در وحشت است
آنچه باقی مانده است
بغض و اشک سرد و افسوس است
و ضجه هایی که به سبب قطع درختان سبز
همه جا بگوش میرسد
وقرمزی غروب که همه جا سایه افکنده است
این همان سرزمین زیبا و شاد منست؟
*****************************************************************
از آن روزی که بخشیدم به چشمانت دل خود را
به چشم خویش می بینم همه شب قاتل خود را
تو همچون کودکان سرگرم بازی کردنی بانو
که جفت هم بچینی قطعه های پازل خود را
من اینسو خواب از چشمم پریده تا خروس صبح
که شاید حل کنم با تو تمام مشکل خود را
بدون شک وشبهه مال من هرگز نخواهی شد
مروری میکنم هر شب خیال باطل خود را
شب و دریایی از امواج اندوه و پریشانی
یقین گم می کنم دیگر نشان ساحل خود را
بگو ای بید مجنونی که درهم ریخته موهات
چگونه در کنار تو بسازم منزل خود را
تمام سهم من از زندگی شعر است و موسیقی
نشد از سر بریزم تا به پایت حاصل خود را
شبیه آرزوها و خیالا ت منی شاید
که از روز ازل دادم به چشمانت دل خود را
پرپر شدن گلها
زیر لگدهای خشمگین طوفان
دستم از یاری کوتاه است
بهاری که پشت پنجره مانده است
از اینهمه یورش بوران
در وحشت است
آنچه باقی مانده است
بغض و اشک سرد و افسوس است
و ضجه هایی که به سبب قطع درختان سبز
همه جا بگوش میرسد
وقرمزی غروب که همه جا سایه افکنده است
این همان سرزمین زیبا و شاد منست؟
*****************************************************************
از آن روزی که بخشیدم به چشمانت دل خود را
به چشم خویش می بینم همه شب قاتل خود را
تو همچون کودکان سرگرم بازی کردنی بانو
که جفت هم بچینی قطعه های پازل خود را
من اینسو خواب از چشمم پریده تا خروس صبح
که شاید حل کنم با تو تمام مشکل خود را
بدون شک وشبهه مال من هرگز نخواهی شد
مروری میکنم هر شب خیال باطل خود را
شب و دریایی از امواج اندوه و پریشانی
یقین گم می کنم دیگر نشان ساحل خود را
بگو ای بید مجنونی که درهم ریخته موهات
چگونه در کنار تو بسازم منزل خود را
تمام سهم من از زندگی شعر است و موسیقی
نشد از سر بریزم تا به پایت حاصل خود را
شبیه آرزوها و خیالا ت منی شاید
که از روز ازل دادم به چشمانت دل خود را