اگه فاصله افتاده خیلی دوسشداشتم ولی اون تنهام گذاشت
اگه من با خودم قهرم هنوزم دوسش دارم
توکاری بادلم کردی
هرکی خواست داستان عشق من و مبینا رو بدونه نامه بده کاملا واقعی
که فکرشم نمیکردم
چه اسون دل بریدی از
دلی که پای تو گیره
که از این بدتر هم باشی
واسه تو نغسش میره
پی حس همون روزام
پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا
به حد مرگ میخوامش
دلم میخوادعاشق شم
آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده
من این دردو ازت میخوام
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بد جایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
آن روز که میبستی بار سفرت را
گفتی به پدر هر که هنر داشته باشد
باید برود هرچه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
کوه است دل مرد، ولی کوه، نه هر کوه
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
رفتی و من آن روز نبودم، دل من هم
تا با تو سر سیر و سفر داشته باشد
برگرد سفر طول کشید ای نفس سبز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد
----------------
خیلی وقته سایه تو بر سر ندارم
چشم به در دارم ازت خبر ندارم
خیلی وقته زیر رگبار محبت پای رفتن دارم
همسفر ندارم
تو برام همه کسی تو برام هم نفسی
نمی دونم که چرا تو به من نمی رسی
جای امن بودنم گرمی آغوش توست
دلی دارم نازنین که همیشه پیش توست
کی به تو گفته دیگه تو را نمی خوام
با دلی عاشق بدنبالت نمی آیم
کی به تو گفته دیگه دوستت ندارم
گل بوسه بر سر راهت نمی کارم
به من بگو کدوم صدا با تو هنوز عاشقونه می خونه
کدوم دل درد آشنا مثل دل من به پایت می مونه
شب های من بدون تو یه آسمون بی ستاره هست
بودن تو برای من مثل تولدی دوباره هست
خیلی وقته سایه تو بر سر ندارم
چشم به در دارم ازت خبر ندارم
خیلی وقته زیر رگبار محبت پای رفتن دارم
همسفر ندارم
تو برام همه کسی تو برام هم نفسی
نمی دونم که چرا تو به من نمی رسی
جای امن بودنم گرمی آغوش توست
دلی دارمنازنین که همیشه پیش توست
کی به تو گفته دیگه تو را نمی خوام
با دلی عاشق بدنبالت نمی آیم
کی به تو گفته دیگه دوستت ندارم
گل بوسه بر سر راهت نمی کارم
به من بگو کدوم صدا با تو هنوز عاشقونه می خونه
کدوم دل درد آشنا مثل دل من به پایت می مونه
شب های من بدون تو یه آسمون بی ستاره هست
بودن تو برای من مثل تولدی دوباره هست
*******************
از عشق که میگی دیوونم میکنی
به سوی زندگی روونم میکنی
از عشق که میگی حرفات شیرینه
هر یک کلمه اش به دلم میشینه
حرفای قشنگ میزنی . به دلم داری چنگ میزنی
به پای غم کهنه دل . با حرفات داری سنگ میزنی
میدونم نمیدونی . میدونم نمیدونی
زود به بن بست میرسه عاشقیا
وقتی که هجوم آورد خستگیا
عزیزم فردا پشیمون نشیا
با همه عشقا و دلبستگیا
با همه عشقا و دلبستگیا
تب تند عشق تو باعث دلواپسیه
به دلم افتاده در طالع من بی کسیه
بذار تا به حرفای قشنگ تو تکیه کنم
عشقو با رنگ حقیقت به خودم هدیه کنم
حرفای قشنگ میزنی . به دلم داری چنگ میزنی
به پای غم کهنه دل . با حرفات داری سنگ میزنی
با حرفات داری سنگ میزنی
تب تند عشق تو باعث دلواپسیه
به دلم افتاده در طالع من بی کسیه
بذار تا به حرفای قشنگ تو تکیه کنم
عشقو با رنگ حقیقت به خودم هدیه کنم
حرفای قشنگ میزنی . به دلم داری چنگ میزنی
به پای غم کهنه دل . با حرفات داری سنگ میزنی
با حرفات داری سنگ میزنی
از عشق که میگی دیوونم میکنی
به سوی زندگی روونم میکنی
از عشق که میگی حرفات شیرینه
هر یک کلمه اش به دلم میشینه
حرفای قشنگ میزنی . به دلم داری چنگ میزنی
به پای غم کهنه دل . با حرفات داری سنگ میزنی
میدونم نمیدونی . میدونم نمیدونی
زود به بن بست میرسه عاشقیا
وقتی که هجوم آورد خستگیا
عزیزم فردا پشیمون نشیا
با همه عشقا و دلبستگیا
با همه عشقا و دلبستگیا
قدیمها
قدیما حرفا شیرین . چون عسل بود
میون مردمی ضرب المثل بود
از یه گل بهار نمیشه
بی وفا که یار نمیشه
واسه عاشقا هیچ دردی
درد انتظار نمیشه
یه گل دادی به دستم
خیال کردم بهاره . خیال کردم بهاره
به دل گفتم نخور غم . آی نخور غم
دیگه پایان کاره . دیگه پایان کاره
قدیما حرفا شیرین . چون عسل بود
میون مردمی ضرب المثل بود
از یه گل بهار نمیشه
بی وفا که یار نمیشه
واسه عاشقا هیچ دردی
درد انتظار نمیشه
همیشه قلب من میل به غم داشت
انگار دل تنگم تو رو کم داشت
به قلبی که به خود ندیده عشقی
عاشق نشدن حکم ستم داشت
عاشق نشدن حکم ستم داشت
از وقتی میدونم تو رو دارم
بیشتر به خودم امیدوارم
بیشتر به خودم امیدوارم
قدیما حرفا شیرین . چون عسل بود
میون مردمی ضرب المثل بود
از یه گل بهار نمیشه
بی وفا که یار نمیشه
واسه عاشقا هیچ دردی
درد انتظار نمیشه
واسه من بریده از صف عشق
تو یک ندای عاشقانه بودی
واسه بیدارباش این دل خواب
واسه من بهترین بهانه بودی
واسه من بهترین بهانه بودی
از وقتی میدونم تو رو دارم
بیشتر به خودم امیدوارم
بیشتر به خودم امیدوارم
قدیما حرفا شیرین . چون عسل بود
میون مردمی ضرب المثل بود
از یه گل بهار نمیشه
بی وفا که یار نمیشه
واسه عاشقا هیچ دردی
درد انتظار نمیشه
دوست من
من مانده ام با یک دل لبریز از دلواپسی
ماندن و پوسیدن همانا . روزی به حرفم میرسی
در این غریب آباد تا آب بیگانه
تا خاک بیگانه
ای عاشق رفتن . خوش میروی خانه
هر جا که آهویی . گم کرده راهش را
معصوم میبینی طرز نگاهش را
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
هر جا کبوتری با قلب دلواپس
پر میزند اما افتاده از نفس
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
هر جا گلی از شاخه دیدی جدا ماند
پا در گلی از رفتن دیدی که وا ماند
هر جا قناریها را افسرده میبینی
یا پشت سالاری را تا خورده میبینی
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
من مانده ام با یک دل لبریز از دلواپسی
ماندن و پوسیدن همانا . روزی به حرفم میرسی
در این غریب آباد تا آب بیگانه
تا خاک بیگانه
ای عاشق رفتن . خوش میروی خانه
هر جا که آهویی . گم کرده راهش را
معصوم میبینی طرز نگاهش را
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
هر جا کبوتری با قلب دلواپس
پر میزند اما افتاده از نفس
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
آنجا تو یادم کن دوست من . دوست من
مگیرش از من
خدای من تو را قسم
به حرمت شکوه و غم
مگیرش از من
خدای من تو را قسم
به حرمت شکوه و غم
مگیرش از من
نیاور آن زمان که او
به عشق تازه رو کند
نیاور ای خدا که او
به خون من وضو کند
مگیرش از من
کنون که بسته عمر من
به گرمی وجود او
مگیرش از من
تب وفا شرر زند
ز تار من به پود او
مگیرش از من
مرا از او جدا مکن
به بحرغم رها مکن
دل پر از محبتش
به رنج من رضا مکن
در این قفس خدایا
تو کردهای اسیرم
رها مکن ز بندم
که دور از او بمیرم
مگیرش از من
خدای من تو را قسم
به حرمت شکوه و غم
مگیرش از من
خدای من تو را قسم
به حرمت شکوه و غم
مگیرش از من
نیاور آن زمان که او
به عشق تازه رو کند
نیاور ای خدا که او
به خون من وضو کند
مگیرش از من
کنون که بسته عمر من
به گرمی وجود او
مگیرش از من
تب وفا شرر زند
ز تار من به پود او
مگیرش از من
مرا از او جدا مکن
به بحرغم رها مکن
دل پر از محبتش
به رنج من رضا مکن
در این قفس خدایا
تو کردهای اسیرم
رها مکن ز بندم
که دور از او بمیرم
مگیرش از من