27-08-2013، 17:35
(27-08-2013، 14:53)Azarbayjanliam نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.شما تا حدودی درست میگی ولی از کجا می دونی که همه ی این واژه ها که گفتی پارسی نبودن در گذشته!؟ از کجا می دونی که از پارسی به ترکی نرفتند!؟
واقعاً به چه علت، بسیاری از ما هر آنچه که بعنوان فارسی به ما معرفی می شوند را بدون اینکه ذره ای آنها را با فرهنگ فولکلورمان و دستورزبان کنونی فارسی تطبیق دهیم، آن را باور می کنیم؟
اسم بردن از اسماء ترکی به نام فارسی ، کمتر از یک دزدی در روز روشن نیست! هر اظهار نظر کننده ای در باب اسماء رایج در منطقه آسیا، حتماً بایستی قوائد زبان ترکی را بداند.
طهماسب ◄ تایمازئب (بی همتا شده) (چندی از معادل های این اسم در ترکی ◄ تایماز(هیچگاه همتا نمی گیرد-بی همتا) - تایمور(تیمور) (همتا نمی گیرد) و ...)
گئرچک ◄ از ریشه "گئرچمک" به معنای "حق - حقیقی"
چِزاندن ◄ ترجمه مستقیم از کلمه "چِزیردمک" به معنای "...وزاندن" -- این اصلاح رایجه در ترکی، مستقیماً به فارسی ترجمه شده است
باج ◄ از ریشه "با(نظاره)" بمعنای "حق النظاره - چیزی که در بابت نظارت می گیرند"
ویرانا(ویرانه) ◄ از مصدر "ویرماق" بمعنی "زده شده - متأثر از زدن"
ایپریشیم (ابریشم) ◄ (ایپ + ریشیم) نخ رشته ای - نخ رشته شده
یار ◄ بمعنی نیم (همین بار معنایی آن در اشعار می باشد ◄ یار بمعنی نیمه ای از انسان)
شادباش ◄ خوش سر
دوْشمن ◄ از ریشه "دوْشمک" بمعنی "در افتادن" -- این کلمه در ترکی با مشتق دیگرش نیز بکار می رود"دوْشوْنتی دوْشمک"
اومود(امید) ◄ از مصدر "اومماق"(منتظر شدن به امید چیزی) بمعنی "شخص امیدوار" می باشد. این کلمه عیناً در فارسی بجای فعل بکار گرفته می شود.
درد ◄ از مصدر "درمک"(دریدن!) بمعنی دریده شده از انسان --- عیناً مقابل همان کلمه، کلمه "درمان" بمعنی چیزی که جایگزین درد است، بطور عامیانه درمان درد.
آرام ◄ از مصدر "آراماق" بمعنی فاصله انداختن(ایضاً بصورت غیر صریح بمعنی دنبال چیزی گشتن) -- بمعنی انجام کار با فاصله (معادل همین کلمه، کلمه "یاواش" در ترکی بمعنی با نرمش انجام دادن می باشد)
خانه ◄ خان + حرف ربط در کل بمعنی "محل خان ، مربوط به خان، خان نشین"
سارای (سرای) ◄ از مصدر "ساریماق" بمعنای محل پوشیده شده، سر پوشیده
قالی ◄ از مصدر "قالماق" بمعنی "مانا" (همچنین اکثریت کلمات مربوط به بافندگی نیز برگرفته از ترکی می باشند "کیلیم، جئجیم، گبه، سیجیم، خورجون، کوْجی و ...")
تون(توان) ◄ از مصدر "توْنمک، توْسمک" همچنین کلمه توْسن(توسن) به اسبی گفته می شود که نیروی فراوان و رام ناشدنی داشته باشد.
گوپ(کوب) ◄ از مصدر "گوپاماق" دقیقاً بمعنی کوبیدن می باشد. (گوپون(کوبه) و ... از مشتقات این کلمه اند)
چیراق(چراغ) ◄ از مصدر "چیراماق" بمعنی روشنایی کوچک + پسوند نسبت. به معنی "چیزی که روشنائی کوچک دارد".
و هزاران نمونه کلمه ترکی دیگر در فارسی که تنها دفاعشان در مقابل غارت، قائده مندی و برخورداری از قوائد بی استثنای زبان ترکی است.
-----------------------------------------------------------------------------------
ضمناً قبل از تفکر به این که چرا اسامی عربی و ترکی جایگزین اسامی مذکور است، بایستی به این بیاندیشیم که چرا این اسامی بصورت فولکلور موجود نبوده است و پس از به قولی هزاران سال، چرا اکنون معرفی می شوند؟! و اینکه چه نسبتی با قوائد فارسی کنونی دارند؟ بنده این سخنان را در جهت توصیه گفتم، به احتمال قریب به یقین، این راه، راه اشتباهی است.
ببین هرچی باشه ترک ها و پارس ها سالیان سال همسایه بودن. طبیعی هست هر کدوم واژه ی دیگری رو پس از سال ها با کمی تفاوت به کار ببرند.
از این شباهت ها در همه ی زبان های دنیا هست. مانند واژه ی بد(خوب نیست) که در بسیاری از زبان ها همین جوری یا با اندکی تفاوت هجایی هست.