30-04-2012، 17:33
وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی،نترس!
تو برنده ای، چون خدا همیشه دو دستش پره!
تو برنده ای، چون خدا همیشه دو دستش پره!
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ |
|||||||||||||||||||||||||||||
30-04-2012، 17:33
وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی،نترس!
تو برنده ای، چون خدا همیشه دو دستش پره!
01-05-2012، 11:09
دلم بد جوری گرفته بود و بغض توی گلوم داشت خفه ام میکرد........
خواب تو رو دیدم....جایی می بردی منو...... نمی دونم کجا بود ....... دستم توی دست مهربونت بود..... اما وسط یه جاده تنها موندم....... خودمو تنها و در به در دیدم که دارم دنبال تو می گردم ..... صدات کردم جوابمو ندادی....... کلافه و خسته یه گوشه نشستم....... احساس می کردم باهام هستی همون اطراف ولی خودت رو پنهان .... می کردی تا من نبینمت!.......برا یه لحظه به عقب برگشتم....... دیدمت که با یه لبخند محزون داری نگام می کنی...... یه لباس مشکی تنت بود داشتی واسم دست تکون می دادی و ازم دور میشدی........ از خواب پریدم ..... صورتم خیس خیس بود....... تا یه مدت نگران بودم نکنه ازم دور بشی !..... اما حالا تعبیرش رو فهمیدم!........ کاش میشد همه خوابهامون تعبیر نشه!..... اگه هم میشه یه جوری بشه که خاطرمون آزرده نشه!....... می خواستم بار دلتنگیهام رو از دوش مترسک بردارم و از این جا برم .....آخه قلب مترسک دیگه جایی واسه .. دلتنگیهام نداره!...... نوشتن انگیزه می خواد نه تکرار!....... اما یه حس مرموز منو وادار به نوشتن و موندن میکنه ....... تا بنویسم وبگم هنوز هستم!.... زنده ام.... نفسی هست ...... لا اقل اینجوری میتونم دلتنگیهام رونگهش دارم واسه اون روزی که شاید لبخندی بزنم و یادم رفته باشه دلم تنگه!........ اعتراف میکنم دلم واست تنگ شده ...... واسه صدای گرم و مهربونت....... واسه خنده های قشنگت که هنوزم توی گوشم یادگاری مونده!....... دفتر خاطراتم رو که ورق میزنم رده پاهای زیادی میبینم که همه خاطره شدن و تو ..... تو شدی ...... رویایی ترین خاطره زندگیم......... رویای یک حقیقت....... حقیقتی که سالها دنبالش بودم و باور کردم فقط یه رویاست...... این که میگن دل به دل راه داره رو باور می کنی یا نه؟....... ولی من که خیلی بهش معتقدم........ وقتی صدات میکنم میشنوی مگه نه!؟....... اینو دلم میگه جوابتو می شنوم باور کن!......... دلم می خواست همه چیزو بهت میگفتم و بعد می رفتم واسه همیشه...... ولی آخه چیزی نداشتم که قابل قبول باشه ....... همین ته ذره غرور هم می رفت و دیگه پیدا نمیشد....... نه اینکه از تنفر تو یا بر چسب دیگران می ترسیدم... نه ..... ولی نمی خواستم با حرفام خودمو توجیه کنم یا گول بزنم........ نمی خواستم بیشتر از این تحقیر بشم.. نمی خواستم تو هم منو یه دیوونه ببینی ...... نمی خواستم به این باور برسی که فریبت دادم..... نمی خواستم ... باور کن هیچی نمی خواستم...... به جز این که بدون هیچ قصد و نیازی دوست داشته باشم! هیشکی نمیتونه به جای دیگری درد و رنج بکشه....... شایدم احساس من دیوانه بود که تا این حد پیش رفت!... از عشق می ترسم....... زخم خوردم........ از عاشق شدن می گریزم ...... رنج دیدم...... تنهایی رو می فهمم ... سالها هم خانه ام بود....... غم رو می شناسم........ همزادم بود! نوازش جبر را احساس می کنم........ با آن زندگی کردم! دوستی را می پرستم ....... تا تو را همیشه دوست بدارم........ ولی حیف..... حیف که چیز دیگه ای به جز این ندارم...... می دونی این تنها چیزی هست که حق خودم می دونمش و به هر کسی هم دلم خواست می بخشمش! پس باور کن........ دوستت دارم واسه همیشه......... تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو!....... این دلا ویز ترین شعر جهان را همه وقت..... نه به یک بار و به صد بار بگو!...... دوستم داری؟! را از من بسیار بپرس!....... دوستت دارم را با من بسیار بگو!...... دوستت دارم
01-05-2012، 18:56
دنیای من بعد از تو نابوده ، بس کن برای رفتنت زوده باید بفهمی مرد این خونه ، تا پای جونش عاشقت بوده من بی قرارم و تو خونسردی ، انگار نه انگار عاشقم کردی گریم گرفت از بس صدات کردم ، من گریه کردم تا تو برگردی برگرد آخه این جاده بنبسته ، این جاده با تنهایی هم دسته عشق و تو قلبت مومیایی کن ، تا بغض این دیوونه نشکسته اشکای ما هم سن بارونه ، این گریه سهم هر دوتامونه با من بمون شیرین ترین لیلا ، فرهاد تو بدجوری مجنونه ترکم نکن بی تو نمیتونم ، من زندگیم و به تو مدیونم من بی تو احساس بدی دارم ، من بی تو حرفشم نزن جونم .
01-05-2012، 19:20
دلتنگ با تو بودنم اما نمی شود
بغض نشسته توی دلم وا نمی شود چشمت هزار جمله به من گفت نابه ناب چشمت هزار جمله که معنا نمی شود این هم قلم,دو بال برای خودت بکش یا می شود که پر بکشی یا نمی شود هی فکر می کنم که غزل دست و پا کنم دستم به احترام قلم پا نمی شود من در کلاس هستم,بابا نه,اب نه وقت مرور اب و بابا نمی شود اقا اجازه ,من بلدم بخشتان کنم خورشید نه,ستاره نه,اینها نمی شود اقا اجازه ,روی لبم بود,غیب شد مهتاب نه,نسیم نه,ای وای! نمی شود من گریه ام گرفت,به من صفر می دهید؟ فردا جواب می دهم! ایا نمی شود؟؟ فردا ولی به میمنت چشمهای تو, مهمانی ست,نوبت املا نمی شود فردا دوباره نام تو را بخش می کنم فردا دوباره بغض دلم را وا می کنم....
02-05-2012، 15:32
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-05-2012، 15:57، توسط frozen✘girl.)
::و این گونه غریب مرا گسستی::
::نمیدانم تا کی به جاده تنهایی چشم بدوزم:: ::نمیدانم تا کی به انتظارت بنشینم:: ::نمیدانم این دل تا کی منتظر ترنمی از تو باشه:: :: نمیدانم تا کی چشمم به نمایشگر تلفن باشه:: تو رفتی و این دل عاشقتر شده:: تو رفتی که خاطراتمون برنگرده:: ::امشب هم دلتنگتم نه مثل همیشه:: ::بلکه بیشتر و بیشترتر از همیشه:: ::امشب هم این دل خواهد گریست:: ::ولی افسوس که دیگه کسی به یاد ما نیست:: خیلی سخته که دلی روبا نگات دزدیده باشی وسط راه اما ازعشق،یه کمی ترسیده باشی خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی ازخودت می پرسی یعنی،میشه اون بره زمانی؟ خیلی سخته توی پاییزباغریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه چقدر از گریه اون شب،چشم تو سرش شلوغه خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت خیلی سخته بودن تو واسه اون بشه عادت دیگه بوسیدن دستات واسه اون بشه عبادت خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی تا که بین دوپرستو نباشه هیچ اختلافی خیلی سخته اونکه دیروز واسش یه رویا بودیاز یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی خیلی سخته بری یکشب واسه چیدن ستاره ولی تا رسیدی اونجا ببینی روزشد دوباره خیلی سخته که من وتو همیشه باهم بمونیم انقدعاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم
02-05-2012، 20:24
رفت و آمد ،
رفت و آمد ، اینقدر رفت و آمد که از یاد برد ، چیزی به نام ماندن هم وجود دارد!
02-05-2012، 20:34
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ي ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب شب و صحرا وگل و سنگ همه دلداده به آواز شباهنگ يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب آيينه ي عشق گذران است تو كه امروزنگاهت به نگاهي نگران است باش فردا گه دلت با دگران است تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن... با تو گفتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد چون كبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم باز گفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم اشكي از شاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم نرميدم رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نكني ديگر از آن كوچه گذر هم بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم؟...
چه تلخ است
علاقه ای که عادت شود عادتی که باور شود باوری که خاطره شود و خاطره ای که درد شود ..
02-05-2012، 20:42
اگر شبي فانوس ِ نفسهاي من خاموش شد،
اگر به حجله آشنايي، در حوالي ِ خيابان خاطره برخوردي و عده اي به تو گفتند، كبوترت در حسرت پر كشيدن پرپر زد! تو حرفشان را باور نكن! تمام اين سالها كنار ِ من بودي! كنار دلتنگي ِ دفاترم! در گلدان چيني ِ اتاقم! در دلم... تو با من نبودي و من با تو بودم! مگر نه كه با هم بودن، همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟ من هم هر شب، شعرهاي نو سروده باران و بسه را براي تو خواندم! هر شب، شب بخيري به تو گفتم و جواب ِ تو را، از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم! تازه همين عكس ِ طاقچه نشين ِ تو، همصحبت ِ تمام ِ دقايق تنهايي ِ من بود! فرقي نداشت كه فاصله دستهامان چند فانوس ِ ستاره باشد، پس دلواپس ِانزواي اين روزهاي من نشو، اگر به حجله اي خيس در حوالي ِ خيابان خاطره برخوردي!?
02-05-2012، 20:46
نمی دانم گناه ِتوست
یا عیب ِ چشمهای من؟!؟! اینکه بعد از تو تمام عالم از چشمم افتاده اند تو را خودم چشم زدم... بس که نوشتمت میان شعرهام بی آنکه اسفند بچرخانم میا ن واژه ها تو را خودم چشم زدم می دانم...
| |||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 3) | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |