10-08-2013، 16:00
شما هم باید شکست عشقی بخورید!
بیشتر شکستهای عشقی در روابطی رخ میدهد که از نوع اول هستند؛ یعنی عشق آتشین دوران نوجوانی که طرفین شکل آرمانی طرف مقابل را دوست دارند و وقتی با شکل واقعی او مواجه میشوند، رابطه را قطع میکنند
عشقهایی که بالغانه شروع میشوند، حتی اگر خوب ادامه پیدا کنند، میتوانند بالغانه تمام شوند و این از نظر من شکست تلقی نمیشود. بیشتر شکستهای عشقی در روابطی رخ میدهد که از نوع اول هستند؛ یعنی عشق آتشین دوران نوجوانی که طرفین شکل آرمانی طرف مقابل را دوست دارند و وقتی با شکل واقعی او مواجه میشوند، رابطه را قطع میکنند و دوره سوگواری شروع میشود که نام آن شکست عشقی است.
باید شکست عشقی را تجربه کنید!
البته گاهی این اتفاق در روابط بالغانه هم میافتد، یعنی آدمی دیگری را واقعا بالغانه دوست دارد ولی طرف مقابل دیگر او را دوست ندارد یا دلش جای دیگری است. قطع چنین رابطهای هم به طور طبیعی احساس شکست را در فرد ایجاد میکند. از نظر روانپزشکان اگر کسی بخواهد ازدواج کند، باید 3 مرحله بلوغ را طی کرده باشد؛ بلوغ جنسی، بلوغ فکری (که معمولا در 23-22 سالگی رخ میدهد) و بلوغ عاطفی (که در دنیای جدید در دختران در 27 سالگی و در پسران بین 3?-?0 سالگی شکل میگیرد).
برای اینکه آدمها به بلوغ عاطفی برسند، باید حتما شکست عشقی را تجربه کنند. کسانی که این تجربه را نداشتهاند، ممکن است به بلوغ لازم برای زندگی نرسیده باشند. در قدیم سیستم سنتی چارچوبی را فراهم میکرد که تکلیف زن و شوهرها در آن معلوم بود و بر مبنای این چارچوب و نظام سنتی حرکت میکردند و خیلی در تکالیفشان ابهام وجود نداشت اما در سالهای اخیر، ما از چارچوبهای سنتی فاصله گرفتهایم و دیگر تعریف واحدی وجود ندارد.
خیلی از کسانی که با این تجربه به روانپزشکان مراجعه میکنند، دنبال راه درمان میگردند ولی متاسفانه یا خوشبختانه هیچ راهحل و درمانی غیر از گذشت زمان ندارد چون واکنش کاملا طبیعی انسانی است در مقابل چیزی که از دست داده است. من این دوره را به پوست انداختن تعبیر میکنم زیرا در آن هم درد وجود دارد و هم بزرگ شدن؛ دردی است توام با بلوغ.
در اولین شکست عاطفی معمولا دوره سوگ حتی تا 6 ماه هم ادامه پیدا میکند ولی بهطور معمول 3-2ماهه به پایان میرسد. نکته بسیار مهم این است که تا به حال هیچکس از این شکست عاطفی و سوگ پس از آن نمرده است اما خیلی از افرادی که میترسند وارد این دوره سوگ شوند و هرگونه رابطهای را تحمل میکنند، این نکته را نمیدانند. حتی متوجه نیستند ورود به چنین دورهای، فقط تخریب روان را در پی ندارد و منافع زیادی برای بلوغشان در آینده خواهدداشت.
ممنوعیتهای سوگ عاطفی
اینکه در این دوره چه کارهایی انجام نشود خیلی مهم است. خیلی اعتیادها ممکن است در دوره سوگ شروع شود یا فرد نخواهد با درد آن مواجه شود و پناه ببرد به قرصهای مخدر و آرامبخشها. پیامد چنین رفتارهایی این است؛ آدمی که باید صبر میکرد تا دوره طبیعی سوگ سپری شود، معتاد شده است!
این آدمها فکر میکنند عاشق هستند ولی وادار کردن طرف مقابل به چیزی که دلش نمیخواهد، فرسنگها با عشق فاصله دارد. واکنش دیگری که در این سالها میبینیم و نوعی ناهنجاری محسوب میشود، پدیدههایی مثل برخورد خشونتآمیز بعد از شکست عاطفی یا حتی اسیدپاشی است.
کسانی که حتی چنین چیزی از ذهنشان میگذرد، یقینا باید بدانند فقط عاشق خودشان هستند و هیچ عشقی به طرف مقابل ندارند. در هیچ عشقی، هیچ عاشقی حتی یک ثانیه به این فکر نمیکند که میتواند به معشوقش صدمه بزند؛ چه برسد به اینکه با اقدامی سالها او را از زندگی عادی محروم کند.
تولد دوباره
فردی که سوگ را میپذیرد، دردش را تحمل میکند و به صورت طبیعی دوره شکست عاطفی را طی میکند، با آنچه قبلا بوده خیلی تفاوت دارد، در اغلب موارد انگار موجود جدیدی متولد شده؛ انسانی با بینش و تفکر جدید و بلوغ بسیار زیادی که طی این چند ماه، هم از درد کشیدن کسب کرده و هم از فکر کردن درباره رفتارهای خودش و چیزهایی که دوست داشته در رابطهاش باشد و نبوده و چیزهایی که دوست نداشته. پس لزوما شکست عشقی چیز بدی نیست و در بسیاری موارد باعث بزرگتر شدن آدمها میشود. مهم این است که چه رفتاری بعد از شکست عشقی و دوره سوگ پس از آن داشته باشیم.
سوگ طولانی
اگر کسی نتوانست به صورت طبیعی این دوره را بگذراند و دوره سوگش بیش از 6 ماه طول کشید، باید حتما به روانکاو مراجعه کند چون این نوع سوگهای طول کشیده خیلی وقتها فقط سوگ نیستند و حسهای دیگری هم وجود دارند که یا باعث میشوند این سوگ طولانی شود یا ناخودآگاه فرد ناکامیها و سختیهای دیگر زندگی را به این سوگ چسبانده است. گاهی هم اشتغال ذهنی طولانی مدت با یک فرد یا رابطه از دست رفته، یک واکنش دفاعی است و فرد از آن استفاده میکند تا به چیزهای دردناک مهمتر زندگیاش مثل شکست تحصیلی فکر نکند. چنین افرادی ناخودآگاه ذهن خود را با این سوگ مشغول میکنند چون دردش کمتر از چیزهای دیگر مثل مسوولیت نپذیرفتن در زندگی، کار نکردن، تحصیل نکردن و زیر بار تعهدات نرفتن است. آنها ناخودآگاه ترجیح میدهند ذهنشان را مدت طولانی درگیر دختر یا پسری کنند تا به موضوعات مهم و اساسی بپردازند و چنین اشخاصی حتما باید به روانپزشک مراجعه کنند تا ریشههای مشکلشان پیدا شود.
بیشتر شکستهای عشقی در روابطی رخ میدهد که از نوع اول هستند؛ یعنی عشق آتشین دوران نوجوانی که طرفین شکل آرمانی طرف مقابل را دوست دارند و وقتی با شکل واقعی او مواجه میشوند، رابطه را قطع میکنند
عشقهایی که بالغانه شروع میشوند، حتی اگر خوب ادامه پیدا کنند، میتوانند بالغانه تمام شوند و این از نظر من شکست تلقی نمیشود. بیشتر شکستهای عشقی در روابطی رخ میدهد که از نوع اول هستند؛ یعنی عشق آتشین دوران نوجوانی که طرفین شکل آرمانی طرف مقابل را دوست دارند و وقتی با شکل واقعی او مواجه میشوند، رابطه را قطع میکنند و دوره سوگواری شروع میشود که نام آن شکست عشقی است.
باید شکست عشقی را تجربه کنید!
البته گاهی این اتفاق در روابط بالغانه هم میافتد، یعنی آدمی دیگری را واقعا بالغانه دوست دارد ولی طرف مقابل دیگر او را دوست ندارد یا دلش جای دیگری است. قطع چنین رابطهای هم به طور طبیعی احساس شکست را در فرد ایجاد میکند. از نظر روانپزشکان اگر کسی بخواهد ازدواج کند، باید 3 مرحله بلوغ را طی کرده باشد؛ بلوغ جنسی، بلوغ فکری (که معمولا در 23-22 سالگی رخ میدهد) و بلوغ عاطفی (که در دنیای جدید در دختران در 27 سالگی و در پسران بین 3?-?0 سالگی شکل میگیرد).
برای اینکه آدمها به بلوغ عاطفی برسند، باید حتما شکست عشقی را تجربه کنند. کسانی که این تجربه را نداشتهاند، ممکن است به بلوغ لازم برای زندگی نرسیده باشند. در قدیم سیستم سنتی چارچوبی را فراهم میکرد که تکلیف زن و شوهرها در آن معلوم بود و بر مبنای این چارچوب و نظام سنتی حرکت میکردند و خیلی در تکالیفشان ابهام وجود نداشت اما در سالهای اخیر، ما از چارچوبهای سنتی فاصله گرفتهایم و دیگر تعریف واحدی وجود ندارد.
خیلی از کسانی که با این تجربه به روانپزشکان مراجعه میکنند، دنبال راه درمان میگردند ولی متاسفانه یا خوشبختانه هیچ راهحل و درمانی غیر از گذشت زمان ندارد چون واکنش کاملا طبیعی انسانی است در مقابل چیزی که از دست داده است. من این دوره را به پوست انداختن تعبیر میکنم زیرا در آن هم درد وجود دارد و هم بزرگ شدن؛ دردی است توام با بلوغ.
در اولین شکست عاطفی معمولا دوره سوگ حتی تا 6 ماه هم ادامه پیدا میکند ولی بهطور معمول 3-2ماهه به پایان میرسد. نکته بسیار مهم این است که تا به حال هیچکس از این شکست عاطفی و سوگ پس از آن نمرده است اما خیلی از افرادی که میترسند وارد این دوره سوگ شوند و هرگونه رابطهای را تحمل میکنند، این نکته را نمیدانند. حتی متوجه نیستند ورود به چنین دورهای، فقط تخریب روان را در پی ندارد و منافع زیادی برای بلوغشان در آینده خواهدداشت.
ممنوعیتهای سوگ عاطفی
اینکه در این دوره چه کارهایی انجام نشود خیلی مهم است. خیلی اعتیادها ممکن است در دوره سوگ شروع شود یا فرد نخواهد با درد آن مواجه شود و پناه ببرد به قرصهای مخدر و آرامبخشها. پیامد چنین رفتارهایی این است؛ آدمی که باید صبر میکرد تا دوره طبیعی سوگ سپری شود، معتاد شده است!
این آدمها فکر میکنند عاشق هستند ولی وادار کردن طرف مقابل به چیزی که دلش نمیخواهد، فرسنگها با عشق فاصله دارد. واکنش دیگری که در این سالها میبینیم و نوعی ناهنجاری محسوب میشود، پدیدههایی مثل برخورد خشونتآمیز بعد از شکست عاطفی یا حتی اسیدپاشی است.
کسانی که حتی چنین چیزی از ذهنشان میگذرد، یقینا باید بدانند فقط عاشق خودشان هستند و هیچ عشقی به طرف مقابل ندارند. در هیچ عشقی، هیچ عاشقی حتی یک ثانیه به این فکر نمیکند که میتواند به معشوقش صدمه بزند؛ چه برسد به اینکه با اقدامی سالها او را از زندگی عادی محروم کند.
تولد دوباره
فردی که سوگ را میپذیرد، دردش را تحمل میکند و به صورت طبیعی دوره شکست عاطفی را طی میکند، با آنچه قبلا بوده خیلی تفاوت دارد، در اغلب موارد انگار موجود جدیدی متولد شده؛ انسانی با بینش و تفکر جدید و بلوغ بسیار زیادی که طی این چند ماه، هم از درد کشیدن کسب کرده و هم از فکر کردن درباره رفتارهای خودش و چیزهایی که دوست داشته در رابطهاش باشد و نبوده و چیزهایی که دوست نداشته. پس لزوما شکست عشقی چیز بدی نیست و در بسیاری موارد باعث بزرگتر شدن آدمها میشود. مهم این است که چه رفتاری بعد از شکست عشقی و دوره سوگ پس از آن داشته باشیم.
سوگ طولانی
اگر کسی نتوانست به صورت طبیعی این دوره را بگذراند و دوره سوگش بیش از 6 ماه طول کشید، باید حتما به روانکاو مراجعه کند چون این نوع سوگهای طول کشیده خیلی وقتها فقط سوگ نیستند و حسهای دیگری هم وجود دارند که یا باعث میشوند این سوگ طولانی شود یا ناخودآگاه فرد ناکامیها و سختیهای دیگر زندگی را به این سوگ چسبانده است. گاهی هم اشتغال ذهنی طولانی مدت با یک فرد یا رابطه از دست رفته، یک واکنش دفاعی است و فرد از آن استفاده میکند تا به چیزهای دردناک مهمتر زندگیاش مثل شکست تحصیلی فکر نکند. چنین افرادی ناخودآگاه ذهن خود را با این سوگ مشغول میکنند چون دردش کمتر از چیزهای دیگر مثل مسوولیت نپذیرفتن در زندگی، کار نکردن، تحصیل نکردن و زیر بار تعهدات نرفتن است. آنها ناخودآگاه ترجیح میدهند ذهنشان را مدت طولانی درگیر دختر یا پسری کنند تا به موضوعات مهم و اساسی بپردازند و چنین اشخاصی حتما باید به روانپزشک مراجعه کنند تا ریشههای مشکلشان پیدا شود.