ضعیف نیستم...!!
میگن زن ضعیفه!
جالبه!!!
درد ماهیانه میکشه
درد زفاف میکشه
درد زایمان میکشه
درد نابرابری جنسیتی میکشه
اونوقت ضعیفه هم خطاب میشه
کدوم مردی تحمل چنین دردایی داره که قوی لقب گرفته . . .
************************************************************
تصور کن...حذف کن مرا از دنیایت...
من زنم
چکیده ی عشق .. مهر .. لطف آفریدگار
گاه ..
تن داده به تمام سختی روزگار
من ضعیفه نیستم .. ای قویترین آفریده .. ای همدم
تمام قدرتم در نگاهم نهفته ..
... همه در قلبم ...
همیشه پا به پای تو .. در تمام دردسرهای دنیایی
پر از سکوت شدم .. پر از قناعت شدم .. پر از همراهی
بودنم اگر به چشم تو نمی آید .. برای چند لحظه حذف کن مرا از دنیایت
ببین بدون من .. بدون این همخانه
چگونه گرم میشود ..
تمام زندگیت؟!؟!
************************************************************
یادم باشه که یه زنـــــــــــم...
از بچگی همیشه خوب بهم یاداوری شده که من یک زنم
وقتی چهار سالم بود وهی نق میزدم که با بابایی برم مغازه بابا دستی رو سرم کشید و گفت عزیزم دخترم شما نمی تونی با من بیای گفتم چرا بابایی گفت اخه شما یه خانمی یه زنی
وقتی روز اول مدرسه اماده می شدم برم مدرسه مامانی یه مقنعه اورد که سرم کنم گفتم نمی خوام گفت عزیزم دخترم شما خانمی یه زنی باید سرت کنی
وقتی 9 سالم شد با مامانی برای اولین بار رفتم مسجد دیدم وسط مسجد پرده داره و اقا ها اون طرف پرده اند من پرده را زدم کنار رفتم کنار داداشی ایستادم واسه نماز جماعت یهو یه پیرزن مهربون صدام کرد گفت دخترم شما باید اینجا بایستی واسه نماز گفتم چرا گفت اخه اقا ها باید جلو باشن شما خانمی یه زنی باید اینجا بایستی
بزرگ شدم بزرگ و بزرگ تر
وقتی رفتم دانشگاه روز اول ردیف جلو نشستم استاد اومد رو به من کرد گفت خانم میشه برین ردیف عقب گفتم چرا استاد گفت خانوما عقب بشینن اقایون جلو گفتم چرا استاد گفت چون شما خانمی یه زنی
وقتی با یه پسر اشنا شدم به دوستم گفتم می خوام برم بهش پیشنهاد دوستی بدم گفت نه نرو گفتم چرا گفت خانوم باش گفتم یعنی چی گفت تو یه زنی نباید این کارو بکنی
وقتی با همون پسر رفتم بیرون یه خانمی اومد جلو یه خواهر بسیجی گفت خانومم گفتم جانم گفت شالتو بکش جلو تر چرا رژت این رنگی چرا استین مانتوت کوتاه چرا لاک زدی اجازه نداد جوابی بدم گفت دیگه اینجوری نیا بیرون ورفت نگاه کردم به دوستم استینش خیلی کوتاه بود مدل موهاش گردن بندش زیر لب زمزمه کردم من یه زنم
حالا اینجا این لحظه می خوام از تموم اون ادمایی که دوستم داشتن یا نداشتن به خاطر این که اجازه ندادن من یه لحظه تو زندگی ام یادم بره که یه زنم تشکر کنم
اما اما اما
بابایی اون روز یادت وقتی حواست پرت بود پشت صندلی ماشین قایم شدم و با هات اومدم
مامانی اون روز وقتی رسیدم مدرسه مقنعه را از سرم برداشتم ومعلم مهربونمون هم نتونست باز سرم کنه
اون خانوم مهربون تو مسجد کاش بدونه که بعد از اون روز من دیگه هیچ وقت مسجد نرفتم
استاد از اون روز ما تنها کلاسی بودیم تو دانشگاه که دختر ها جلو می نشستن و پسرا عقب
من با لاخره به اون پسر پیشنهاد دادم و هنوز هم وقتی از خونه میرم بیرون هر چی که دوست دارم می پوشم
حالا می خوام فریاد بزنم که من یه زنم و افتخار می کنم که یه زنــــــــــــــــــــم
************************************************************
با .... چه می کنید؟؟؟؟
من زن خواهم بود
مرا كه بپیچید در روسری و چادر
با چشمانم چه می كنید
چشمانم سرشار از زندگی و عشق است
مرا كه بپیچید در برقع
با راه رفتنم راچه می كنید؟
راه رفتنی كه
زیباتر است از هر رقصی ست...
مرا كه بكشید
با گلی كه می روید بر خاكم چه می كنید ؟
كه عطرش مست می كند همگان را
من زنم
************************************************************
دروغ چرا ؟
گاهی می توان یک زنیکه ی پاپتی بود ...
گاهی می شود یک خانم به تمام معنا ! با چشمانی نازآلود و البته نجیب ... سرووضعی گرانقیمت و شیک پوش بود...
گاهی هم می شود یک قیافه ی مظلوم و مردنی !به خود گرفت ...
شاید هم یک دختر ساده و آفتاب مهتاب ندیده بشود به نظر آمد ...
اما در هر صورت آدمیزاد خودش را نشان می دهد ! همه مان از زنیکه هایمان بگیر تا آن آفتاب مهتاب ندیده هاشان از یک کرباسیم ... مردو زن هم ندارد ...
اینها را گفتم که بگویم : یک روز شادم یک روز غمگین ... یک روز آتش به جان گرفته ام ! یک روز بی حوصله ...
یک روز وجودم از عشق له له می زند و دلو جانم برایتان می جوشد یک روز حالم از همه تان به هم می خورد ...
قسم حضرت عباس هم که نخورده ام که همیشه یک جور بمانم . خورده ام ؟ کی ؟؟؟
احساس می کنم وارد یک مرحله ی جدید از خودم دارم می شوم !
فکر می کنم دلم می خواهد یک جور دیگر بشوم .
این را درست وقتی داشتم کرایه ی تاکسی را حساب می کردم و مردتیکه ی خوش لباس بغلی هی نخ می داد و من هم صاف صاف توی چشمانش نگاه می کردم فهمیدم !
همه اش دلپاچه ام ! که نکند یک جوری بشوم که خودم هم دوست نداشته باشمش !
تو بگو ؟
از بین آن " زنیکه ی شیک پوشو نجیبو مظلومو ساده و آتش به جان گرفته " قرار است چه از آب در بیایم ؟
شما که غریبه نیستید ...
دروغ چرا ؟
دلم می خواهد همین گهی باشم که هستم ... دلم برای خودم تنگ می شود
************************************************************
مـــــ ن یــــــ ک زنـــ م؟
من یک زنم...
ولی کسی صدایم کند زن، سرش فریاد میزنم که ” من اسم دارم، مرا زن خطاب نکن.”
چرا میخواهم زنیتم را پنهان کنم؟
چرا دلم میخواهد مرا قبل از آنکه یک زن ببینند، یک انسان ببینند؟
مگر زن بودنم مرا از انسان بودنم جدا میکند؟
من یک زنم ...
وقتی میگویند: بیا و قول مردانه بده؛ شاکی میشوم که من زنم، چرا باید قولم مردانه باشد؟
چرا زنیت مرا، هویت مرا، با کلمات تحقیر میکنند ؟
من یک زنم...
واین یعنی مرد نیستم.
نه به واسطه یک الت که بواسطه روحیات متفاوتم.چرا باید روحیاتم را سرکوب کنم؟
من یک زنم...
کسی که میگویند باعث شد انسان از کمالش کنده شده و به این دنیا سقوط کند.
چرا باید برای کاری که اشتراکی انجام شده من تنها توبیخ شوم؟
من یک زنم...
کسی که متهم است به فتنه گری؛ ولی ”فتنه گر”ی که همیشه، قدرت به صلابهاش کشیده.
من یک زنم ...
مرداَم ببینَدم و صدایم را بشنود، بی شک متهم میشود به بیغیرتی، به زن ذلیلی.
من یک زنم...
تلاش کنم به حقم برسم یعنی روحیات مردانه را در درونم پرورش دادن و اگر بخواهم به خواسته هایم بی صدا برسم متهمم به فتنه گردی و دروغگویی.
من یک زنم...
زنی به غایت آشفته و گیج. زنی که مانده بین زن بودن و نبودن. زنی که نمیداند چرا زن است؟
زنی که مانده زنیت اصلن چیست؟
زن یعنی بیا به این دنیا برای دیگری؟
زن یعنی اگر بخواهی خودت باشی یعنی خودخواهی؟
زن یعنی من نمیتوانم؟
زن یعنی اگر توانستی برتر باشی باید مشتری دائم نگاه خصمانهی مرد باشی ؟
زن یعنی مکمل مرد؟
زن یعنی زندگی کن تا مرد بتواند زندگی کند ؟
زن یعنی چی؟
من یک زنم ...
یک زن...
زنی که به واسطه یک رحم موظف است (شاید فقط) زندگی ببخشد و زندگی آفرینی کند.
زنی که از بخشیدن خسته است و میخواهد بخشیده شود.
ولی میداند عنقریب است که به چهار میخ کشیده شود.
زنی که گرداگرد زندگی موس موس میکند ومیبخشدش؛
ولی میخواهد زندگی هم بخشیده شود برایش. زنی که نگاهش همیشه توی دستان مردان است برای بخشیده شدن.
من زنم...
زنی که افکارش میگویند زن نیست.
من یک زنم؟
************************************************************
مست شو...!!
شعرهای من یکپارچه زنانگی ست
بی پرده مینویسم
عریان ببین
دستت را بگذار رویِ برجستگیِ واژه ها
تب کن
کنارِ نقطه های شعر عرق کن
پا بپایِ عاشقانههایِ من
دیوانه شو ، عاشق شو ، مست شو
از خواندنِ مکرر حرف های من خسته شو
خسته شو ... خسته شو
امشب روی ی این جملهها بخواب
فردا شعرهایم را دوباره بخوان
شعرهای من همه از درد
و اشک و عشقِ زنانگی ست
از میان این خطها ، خاطرهای بساز
دچار شو
عبور کن ... عبور کن ... عبور کن
( میدانم ، فردا که مستی از سرت پرید ، همه دردهای یک زن را فراموش میکنی).
میگن زن ضعیفه!
جالبه!!!
درد ماهیانه میکشه
درد زفاف میکشه
درد زایمان میکشه
درد نابرابری جنسیتی میکشه
اونوقت ضعیفه هم خطاب میشه
کدوم مردی تحمل چنین دردایی داره که قوی لقب گرفته . . .
************************************************************
تصور کن...حذف کن مرا از دنیایت...
من زنم
چکیده ی عشق .. مهر .. لطف آفریدگار
گاه ..
تن داده به تمام سختی روزگار
من ضعیفه نیستم .. ای قویترین آفریده .. ای همدم
تمام قدرتم در نگاهم نهفته ..
... همه در قلبم ...
همیشه پا به پای تو .. در تمام دردسرهای دنیایی
پر از سکوت شدم .. پر از قناعت شدم .. پر از همراهی
بودنم اگر به چشم تو نمی آید .. برای چند لحظه حذف کن مرا از دنیایت
ببین بدون من .. بدون این همخانه
چگونه گرم میشود ..
تمام زندگیت؟!؟!
************************************************************
یادم باشه که یه زنـــــــــــم...
از بچگی همیشه خوب بهم یاداوری شده که من یک زنم
وقتی چهار سالم بود وهی نق میزدم که با بابایی برم مغازه بابا دستی رو سرم کشید و گفت عزیزم دخترم شما نمی تونی با من بیای گفتم چرا بابایی گفت اخه شما یه خانمی یه زنی
وقتی روز اول مدرسه اماده می شدم برم مدرسه مامانی یه مقنعه اورد که سرم کنم گفتم نمی خوام گفت عزیزم دخترم شما خانمی یه زنی باید سرت کنی
وقتی 9 سالم شد با مامانی برای اولین بار رفتم مسجد دیدم وسط مسجد پرده داره و اقا ها اون طرف پرده اند من پرده را زدم کنار رفتم کنار داداشی ایستادم واسه نماز جماعت یهو یه پیرزن مهربون صدام کرد گفت دخترم شما باید اینجا بایستی واسه نماز گفتم چرا گفت اخه اقا ها باید جلو باشن شما خانمی یه زنی باید اینجا بایستی
بزرگ شدم بزرگ و بزرگ تر
وقتی رفتم دانشگاه روز اول ردیف جلو نشستم استاد اومد رو به من کرد گفت خانم میشه برین ردیف عقب گفتم چرا استاد گفت خانوما عقب بشینن اقایون جلو گفتم چرا استاد گفت چون شما خانمی یه زنی
وقتی با یه پسر اشنا شدم به دوستم گفتم می خوام برم بهش پیشنهاد دوستی بدم گفت نه نرو گفتم چرا گفت خانوم باش گفتم یعنی چی گفت تو یه زنی نباید این کارو بکنی
وقتی با همون پسر رفتم بیرون یه خانمی اومد جلو یه خواهر بسیجی گفت خانومم گفتم جانم گفت شالتو بکش جلو تر چرا رژت این رنگی چرا استین مانتوت کوتاه چرا لاک زدی اجازه نداد جوابی بدم گفت دیگه اینجوری نیا بیرون ورفت نگاه کردم به دوستم استینش خیلی کوتاه بود مدل موهاش گردن بندش زیر لب زمزمه کردم من یه زنم
حالا اینجا این لحظه می خوام از تموم اون ادمایی که دوستم داشتن یا نداشتن به خاطر این که اجازه ندادن من یه لحظه تو زندگی ام یادم بره که یه زنم تشکر کنم
اما اما اما
بابایی اون روز یادت وقتی حواست پرت بود پشت صندلی ماشین قایم شدم و با هات اومدم
مامانی اون روز وقتی رسیدم مدرسه مقنعه را از سرم برداشتم ومعلم مهربونمون هم نتونست باز سرم کنه
اون خانوم مهربون تو مسجد کاش بدونه که بعد از اون روز من دیگه هیچ وقت مسجد نرفتم
استاد از اون روز ما تنها کلاسی بودیم تو دانشگاه که دختر ها جلو می نشستن و پسرا عقب
من با لاخره به اون پسر پیشنهاد دادم و هنوز هم وقتی از خونه میرم بیرون هر چی که دوست دارم می پوشم
حالا می خوام فریاد بزنم که من یه زنم و افتخار می کنم که یه زنــــــــــــــــــــم
************************************************************
با .... چه می کنید؟؟؟؟
من زن خواهم بود
مرا كه بپیچید در روسری و چادر
با چشمانم چه می كنید
چشمانم سرشار از زندگی و عشق است
مرا كه بپیچید در برقع
با راه رفتنم راچه می كنید؟
راه رفتنی كه
زیباتر است از هر رقصی ست...
مرا كه بكشید
با گلی كه می روید بر خاكم چه می كنید ؟
كه عطرش مست می كند همگان را
من زنم
************************************************************
دروغ چرا ؟
گاهی می توان یک زنیکه ی پاپتی بود ...
گاهی می شود یک خانم به تمام معنا ! با چشمانی نازآلود و البته نجیب ... سرووضعی گرانقیمت و شیک پوش بود...
گاهی هم می شود یک قیافه ی مظلوم و مردنی !به خود گرفت ...
شاید هم یک دختر ساده و آفتاب مهتاب ندیده بشود به نظر آمد ...
اما در هر صورت آدمیزاد خودش را نشان می دهد ! همه مان از زنیکه هایمان بگیر تا آن آفتاب مهتاب ندیده هاشان از یک کرباسیم ... مردو زن هم ندارد ...
اینها را گفتم که بگویم : یک روز شادم یک روز غمگین ... یک روز آتش به جان گرفته ام ! یک روز بی حوصله ...
یک روز وجودم از عشق له له می زند و دلو جانم برایتان می جوشد یک روز حالم از همه تان به هم می خورد ...
قسم حضرت عباس هم که نخورده ام که همیشه یک جور بمانم . خورده ام ؟ کی ؟؟؟
احساس می کنم وارد یک مرحله ی جدید از خودم دارم می شوم !
فکر می کنم دلم می خواهد یک جور دیگر بشوم .
این را درست وقتی داشتم کرایه ی تاکسی را حساب می کردم و مردتیکه ی خوش لباس بغلی هی نخ می داد و من هم صاف صاف توی چشمانش نگاه می کردم فهمیدم !
همه اش دلپاچه ام ! که نکند یک جوری بشوم که خودم هم دوست نداشته باشمش !
تو بگو ؟
از بین آن " زنیکه ی شیک پوشو نجیبو مظلومو ساده و آتش به جان گرفته " قرار است چه از آب در بیایم ؟
شما که غریبه نیستید ...
دروغ چرا ؟
دلم می خواهد همین گهی باشم که هستم ... دلم برای خودم تنگ می شود
************************************************************
مـــــ ن یــــــ ک زنـــ م؟
من یک زنم...
ولی کسی صدایم کند زن، سرش فریاد میزنم که ” من اسم دارم، مرا زن خطاب نکن.”
چرا میخواهم زنیتم را پنهان کنم؟
چرا دلم میخواهد مرا قبل از آنکه یک زن ببینند، یک انسان ببینند؟
مگر زن بودنم مرا از انسان بودنم جدا میکند؟
من یک زنم ...
وقتی میگویند: بیا و قول مردانه بده؛ شاکی میشوم که من زنم، چرا باید قولم مردانه باشد؟
چرا زنیت مرا، هویت مرا، با کلمات تحقیر میکنند ؟
من یک زنم...
واین یعنی مرد نیستم.
نه به واسطه یک الت که بواسطه روحیات متفاوتم.چرا باید روحیاتم را سرکوب کنم؟
من یک زنم...
کسی که میگویند باعث شد انسان از کمالش کنده شده و به این دنیا سقوط کند.
چرا باید برای کاری که اشتراکی انجام شده من تنها توبیخ شوم؟
من یک زنم...
کسی که متهم است به فتنه گری؛ ولی ”فتنه گر”ی که همیشه، قدرت به صلابهاش کشیده.
من یک زنم ...
مرداَم ببینَدم و صدایم را بشنود، بی شک متهم میشود به بیغیرتی، به زن ذلیلی.
من یک زنم...
تلاش کنم به حقم برسم یعنی روحیات مردانه را در درونم پرورش دادن و اگر بخواهم به خواسته هایم بی صدا برسم متهمم به فتنه گردی و دروغگویی.
من یک زنم...
زنی به غایت آشفته و گیج. زنی که مانده بین زن بودن و نبودن. زنی که نمیداند چرا زن است؟
زنی که مانده زنیت اصلن چیست؟
زن یعنی بیا به این دنیا برای دیگری؟
زن یعنی اگر بخواهی خودت باشی یعنی خودخواهی؟
زن یعنی من نمیتوانم؟
زن یعنی اگر توانستی برتر باشی باید مشتری دائم نگاه خصمانهی مرد باشی ؟
زن یعنی مکمل مرد؟
زن یعنی زندگی کن تا مرد بتواند زندگی کند ؟
زن یعنی چی؟
من یک زنم ...
یک زن...
زنی که به واسطه یک رحم موظف است (شاید فقط) زندگی ببخشد و زندگی آفرینی کند.
زنی که از بخشیدن خسته است و میخواهد بخشیده شود.
ولی میداند عنقریب است که به چهار میخ کشیده شود.
زنی که گرداگرد زندگی موس موس میکند ومیبخشدش؛
ولی میخواهد زندگی هم بخشیده شود برایش. زنی که نگاهش همیشه توی دستان مردان است برای بخشیده شدن.
من زنم...
زنی که افکارش میگویند زن نیست.
من یک زنم؟
************************************************************
مست شو...!!
شعرهای من یکپارچه زنانگی ست
بی پرده مینویسم
عریان ببین
دستت را بگذار رویِ برجستگیِ واژه ها
تب کن
کنارِ نقطه های شعر عرق کن
پا بپایِ عاشقانههایِ من
دیوانه شو ، عاشق شو ، مست شو
از خواندنِ مکرر حرف های من خسته شو
خسته شو ... خسته شو
امشب روی ی این جملهها بخواب
فردا شعرهایم را دوباره بخوان
شعرهای من همه از درد
و اشک و عشقِ زنانگی ست
از میان این خطها ، خاطرهای بساز
دچار شو
عبور کن ... عبور کن ... عبور کن
( میدانم ، فردا که مستی از سرت پرید ، همه دردهای یک زن را فراموش میکنی).