فرق عشق و ازدواج...نخونی ضررمیکنی

[istanbul]

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد

داشته باش كه نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به

امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش

كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین

درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!

و این است فرق عشق و ازدواج ...
سپاس ونظر فراموش نشه...

[maryam.ekh]

ممنون ....

[saeed25/12]

خیلی خیلی جالب بود وزیبا ممنونم +100سپاس

[poyan lover you]

خعلی جالب بود
ممنون

[bi kas]

من اینو تو مجله خونده بودم

ممنون.

[maryam.ekh]

اشــ ـک هـ ـایـ ــی کـ ـه بــ ـی امـ ـان مـ ــی ریـ ـزنــ ـد

و بــ ـغــ ـضـ ـی کـ ــه هـ ـنــوز گــیـ ـر کـ ــرده !

نــ ـمـیــدانـ ـی چـ ــه دردی دارد

وقـ ـتــ ـی حـ ـالـ ــم در واژه هـ ــا هـ ــم ؛

نـ ـمـ ـی گـ ـنــجـ ـد!

[*Nafas*]

خاطراتت، از ابتدا خیس نبود!
آفتابی بود و زیبا. . .
مرا ببخش.
دست خودم نبود
بارش گاه و بیگاه
چشم‎هایم. . .

[maryam.ekh]

باران یـــا دوشِ آبــ . . . چـ ـه فَرقـی میکُنَــــد؟
وَقتــــی عاشِقــــــی زیـرِ هیچ کُدامــ آواز نَخــــوانَد . . .

[aLiReZaZ-iM]

خیلی جالب بود ممنون

[maryam.ekh]

باران

بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی!

اما ای کاش.....

نه کوچه انتهایی داشت و نه باران بند می آمد...!