امتیاز موضوع:
  • 62 رأی - میانگین امتیازات: 4.39
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2)

آدمــــــا
گاهی لازمه چند وقــت کرکره شونو بکشن پاییـــن
یه پارچـــه سیـاه بزنن درش و بنـویسن:
کسی نمـــــــرده
فقط دلـــــــــم گرفتــــــه…!
بعضیــآ مثــل ســُس خـــرســی مهــرآم میمونـــن !

فقط تــِــر تــِـر میکنـن ..


بــدون اینـــکه بــآزدهــی دآشتــه بـآشــن .. !!
آگهی
اگر عشق نبود،به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری.بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم.اگر عشق نبود،کینه نبود.قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش می کردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنان مان پر می کردیم...
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ،
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نت هاي آشفته
 سپاس شده توسط maryam.ekh
می گویند که ساکتم !
حکایتمان را برای هر که بگویم باورش نمی شود که آن همه عشق ، آن همه نیاز ، آن همه امید
ولی این همه حسرت …
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..

و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!

 ڪـωـے ڪـہ میگریزב..

 از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
 
 سپاس شده توسط maryam.ekh ، aCrimoniouSs
از آن زمــان کـه آرزو

چـو نقشی از سـراب شــد

تمــام جستجــوی مـــن

سـوال بی جـواب شــد
بعضیــآ مثــل ســُس خـــرســی مهــرآم میمونـــن !

فقط تــِــر تــِـر میکنـن ..


بــدون اینـــکه بــآزدهــی دآشتــه بـآشــن .. !!
 سپاس شده توسط ashkyakhee
حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب !
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..

و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!

 ڪـωـے ڪـہ میگریزב..

 از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
 
 سپاس شده توسط maryam.ekh
اگر عشق نبود،به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری.بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم.اگر عشق نبود،کینه نبود.قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش می کردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنان مان پر می کردیم...

دنیا را بد ساخته اند.کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد.کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز بهم نمی رسند و این رنج است.زندگی یعنی این...
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ،
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نت هاي آشفته
منتظرم کسی بیاید بگوید :
سُـــــــک سُــــــک
من پیدا کردم گمشده ام را …
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..

و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!

 ڪـωـے ڪـہ میگریزב..

 از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
 
 سپاس شده توسط ashkyakhee ، رعدوبرق
دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،
آدمی را همواره در پی گم شده اش،
ملتهبانه به هر سو می کشاند

من نمیخواهم که بعدازمرگ من افغان کنند
دوستان گریان شوندودیگران نالان کنند
من نمیخواهم که فرزندان ونزدیکان من
ای پدر جان!ای عمو جان! ای برادر!جان کِنند
من نمیخواهم پی تشییع من ، خویشان من
خویش رااز کار وا دارندوسرگردان کنند
من نمیخواهم پی آمرزش من ، قاریان
باصدای زیروبم ترتیل الرحمن کنند
من نمیخواهم خدارا گوسفندی بیگناه
بهراطعام عزاداران من قربان کنند
من نمیخواهم که ازاعمال ناهنجار من
زا یزد منان دراین ره بخشش وغفران کنند
آنچه در تحسین من گویند،بهتان است وبس
من نمیخواهم مرا آلوده ی بهتان کنند
جان من پاک است وچون جان پاک باشد،باک نیست
خوداگر ناپاک ، تن راطعمه ی نیران کنند
در بیابانی کجاازهرطرف فرسنگهاست
پیکرم را بی کفن،بی شستشو پنهان کنند

در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم
با همه نامهربانان مهربانی کرده ام
همدلی هم آشیانی هم زبانی کرده ام

بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست

من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام
نه شکایت از دو رنگی های یاران کرده ام
گرچه شکوه بر زبانم میفشارد استخوانم

من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام
صد گل امید را در سینه پر پر کرده ام
دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم

پشت سر پلها شکسته ،پیش رو نقش سرابی
هوشیار افتاده مستی ،در خرابات خرابی
مهربانی کیمیا شد ،مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند ،‌سربه زیری سر سپرده
میروم دلمردگی ها را ز سر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم

بر کلام نا هماهنگ جدایی خط کشم
در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم
در دو روز عمر خود بسیار هرمان ديده ام
بس ملامت ها کز این نامردمان بشنیده ام
سر دهد در گوش جانم ،مویه همرنگ شبانم

من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام
گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ،
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نت هاي آشفته
 سپاس شده توسط maryam.ekh ، رعدوبرق
همیشه کسانی از زندگی شکایت می کنند…

که چیز های غیر ممکن خواسته اند…
بعضیــآ مثــل ســُس خـــرســی مهــرآم میمونـــن !

فقط تــِــر تــِـر میکنـن ..


بــدون اینـــکه بــآزدهــی دآشتــه بـآشــن .. !!
 سپاس شده توسط ashkyakhee
قلب عزیز خفه شو
ودر همه کارها دخالت نکن
همان که خون پمپاژ کنی
کافیست............
اگرهم خسته شدی اجباری نیست به کار.......

قلب عزیز خفه شو
ودر همه کارها دخالت نکن
همان که خون پمپاژ کنی
کافیست............
اگرهم خسته شدی اجباری نیست به کار.......
˙·٠•●♥زندگي♥●•٠·˙
افتخارميدي....
چندقدم بامن راه بياي؟
 سپاس شده توسط ashkyakhee


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان