آخرين نفس هاي منِ ديوانه...

[ჩяσOσкєη ժяєαм]

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدرجایت خالیست . . .
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد . . .
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان . . .
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار . . .
لمس کن لحظه هایم را. . .
تویی که نمیدانی من که هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن . . .

[pink devil]

اینـــ" آخَرینـــ" پاکَتــ بود
سیگآریــ نَماندهِــ بَرآیِهِـــ "کِشیدَنـــ". . .
تو بِمآنـــ
مَنــ «مِنَت» تُورا میکِشَمـــ . .
وَ تو [بودَنَت]را "بِکِشـــ"
بِهــ رُخِـــ واژِهــ هایِمــ. .

[*Nafas*]

دوای این بی خوابی ها تویی که الان خوابی …

[pink devil]

√ פֿـدایــا اِلتِمـاسِتـ مـﮯ ڪنَمـ هَمـﮧ בنیاتــ[ اَرزونــے] دیگَــراטּ وَلـﮯ ;
اونـیـڪـﮧ [בنـیـاے مَـنــﮧ] ـمالِ [ دیگَـرے ]نَبـاشـﮧ ..

[parnia tajik]

از کـسی کِـه نِمیشنــاسـی گـــاهـی بُتــی میســـازی……
آنقــدر بـُـــزرگـــ کــِــه حتــی از دَستـــ اِبـــراهیـــم هَـــم کـــاری بـَـر نِــمی آیـــد….

[pink devil]

ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﻪ بعضی ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ

ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺖ ﺩﻟﭽﺴﺐ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ . . .

[ÐeaÐ GiЯl]

کمی زود بود، ولی، دعایت گرفت،
مادربزرگ... پیر شدم ...!

[parnia tajik]

دست هایم برایت شعر می نویسند....

اماتوهرگز نخواهی خواند......

آتش عشق درچشمانم غوطه میزنند...

اماتوهرگز نخواهی دید.........

نه.توهرگز مرانخواهی فهمید...........

ومن با این همه اندوه....

ازکنارت خواهم گذشت......

وبازتو درک نخواهی کرد.....

زمانی مرا میفهمی که خیلی دیر است......

زیرا که من دیگر نیستم.....

[*Nafas*]

پا به پایم که نیامدی
دست در دستم که نگذاشتی
سر به سرم هم نگذار که قولش را به بیابان داده ام …

[maryam.ekh]

باران ميبارد..!

دلم برايت تنگ تر ميشود..

راه ميروم...

بدون چتر

من بغض ميكنم

.

.




آسمان گريه..!