( بـــــ ــرو خــ ـوشبخت بشــــی )

[ICe Angele]

بسمه... هر چي كشيدم بسمه

بسمه ديگه بريدم بسمه نميخوام بيشتر از اين زنده باشم

خير از زندگي نديدم بستمه

بسمه شكنجه هاي زندگي

بسمه در به دري آوارگي

بعد عمري روزو شب زگدو زدن

چي برام مونده خداا جز خستگي

خواسته هات نخواسته هام بود و نخواستي كه يه روز خوش ببينم

گل زندگيمو چيدي داغ عاشقي گذاشتي روي سينم

لحظه لحظه ي زندگيم , عذاب زنده بودنه

ذلت بيكسو يه عمري تنها بودنه

ديگه نه غرور برام مونده خداا نه آبرو

به چه جرمي اخه دنيامو تو كردي زيرو رو

توي زندگيم نديدم من يه روز راحتم

ديگه بس كن اي خدااااا بسه تموم طاقتم

[pink devil]

پشت پــ ــاخــ ــوردمـــ ز هــــرکس کــ ــه گفتــ یـــارمنـــه ....
چـــ ــون دیـــدمـــ روز وشــ ــب در پی آزار منــــه ...
هـــرکـــ ــه دستی از محبتـــ حلقـــ ــه کــ ــرد بــــرگــ ــردنمــ ...
دیــ ــدمــ آن دستـــ محبتـــ حلقــ ــه ی دار منـــه ... !

[*Nafas*]

برای قرصهایم لالایی می خوانم تا به خواب روند و فراموش نکنند که



خواب آورند نه یاد آور

[pink devil]

ﬤستـمـ رـا بالـآ مـے بـَرҐ

و آسمـــاטּ را پاييـטּ مے ڪشـمـ

مے פֿـواهــمـ بزرگے زميــטּ را نشـاטּ آسمـاטּ בهــمـ{!}

تــــا بـבانــﬤ

گمشـ♥ـבه ے مـטּ

نـﮧ ﬤر آغـوش او . . .

ڪﮧ ﬤر هميــטּ פֿـاڪ بـے انتهاسـﭞ
آنقـבر از ﬤل تنگے هايمـ بـرايـش

פֿـواهـمـ گفـﭞ
تــــا سُـرخْ شـوﬤ . . .

تــــا نـم نــم بگــــريـﬤ . . .

آטּ وقـﭞ رهـايـشْ مےڪنـمـ

و مے ﬤانـمـ

ڪسے هـرگـز نـפֿـواهـﬤ בانسـﭞ

غـҐ آטּ غـروب بارانے

همـﮧ از בلتنگےهاے مـטּ بــوﬤ{!}

[Armina]

בلتــלּـگـــے یعـــלּــے . . .

بشیــלּـے بـﮧ خاطراتت باهاش فک کــלּــے ...

بعـב یـﮧ لبخــלּــב بیاב رو لبت ولے چـלּـد لحظـﮧ بعـב شورے اشکهاے لعـלּـتے

[i think just about you]

بر عکس پول هایم زندگیم گوشه دارد ، همانجا که همیشه تنها مینشینم !

[*Nafas*]

به جای پاک کردن اشک هایتان؛

آن هایی که باعث گریه تان می شوند را پاک کنید ...

[Armina]

چه ازمون سختی ..
اینکه قلبت را سمت چب بگذارند ×
اما بگویند به راه راست برو ..

[L.A.78]

دَم از بازی حکم میزنی!
دَم از حکم دل میزنی!
پس به زبان “قمار” برایت میگویم!
قمار زندگی را به کسی باختم که “تک” “دل” را با “خشت” برید!
باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به دل ، “دل” نبندم!
یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم!
دل را باید بُــر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بــُری نکنند!

[Armina]

آنـقـבر بـﮧ آدمـهـآے رפے زَمـیـכּ بـے اعـتـمـآב شُـבه امـ

ڪـِـه مـیـتـرωـم!

وَقـتـے از خـوشـحـآلـے بـﮧ هـوآ بـپـرَمـ