29-04-2012، 13:43
عشق(طنز)
عشق ،يعني که تکان خورده و سرپا بشويم
زورکي هم که شده در دل هم جا بشويم
دست در دست هم اصلا ندهيم و نرويم
مگر آن وقت که ديوانه و تنها بشويم
عينک تيره و تيپ و هيجان و بلوتوث
همه جا چشم به راه اس ام اس ها بشويم
عشق ، يعني من و تو ، هيچ نگوييم به هم
زير عينک خرکي محو تماشا بشويم
تکيه بر هيچ نهادي ندهيم و خودمان
خودکفايي بنماييم و متکّا بشويم
گر که ديديم که پولي به زمين افتاده ست
متفاهم ، متبسّم شده ، دولّا بشويم
عشق ، يعني که فقط عاشق پيتزا نشويم
گاه برياني و گاهي لازانيا بشويم
نتواند احدي تفرقه ايجاد کند
جمعمان را بزند برهم و منها بشويم
آنقَدَر کم شود اين فاصله هامان که شود
جلوي تاکسي ِ شهري من و تو ، "ما " بشويم
عشق ، يعني من وتو راز دل هم باشيم
نه که مشهور تر از وامق و عَذرا بشويم
من وتو ؟...نه !...تو و من ...ما ؟...تو و من ؟...نه !...من وتو
بختمان يار شود آدم و حوّا بشويم
چشش از ميوه ي ممنوع ؟ - همين باد حلال !
با همين طنز دلي صاحب فتوا بشويم
عشق ، يعني دل من با دل تو جور شود
"بشوم " با " بشوي " جمع شود ، تا " بشويم "
من وتو پنجره هستيم پر از گرد وغبار
شيشه را پاک نماييم که زيبا بشويم
- نه که آن پنجره باشيم به ماشين ِ طرف
وقت آشغال پراني همه جا وا بشويم –
آنقَدَر صبر که شايد علفي سبز شود
پاي هم پير شويم و متوفّي بشويم !