امتیاز موضوع:
  • 36 رأی - میانگین امتیازات: 4.31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ܓܨبُـ ـغض قلََََـ ــ ـم ܓܨ

اخرین حرف من اینه که {نمیخوام بمی[size=large]رم}
vبـیـرَحـْمی ر‍ا بَـلَـد نیستـَمـ ،

‍امــّــا حو‍اسَـتــ رو جَـمـْع کُن :

‍ِ‍اِسْتعد‍ادَمـ دَر یادْگیر‍ی فُوق ‍العادِه ‍استــ ...!ܓܨبُـ ـغض قلََََـ ــ ـم ܓܨ 45
 سپاس شده توسط مخ دخترا
آگهی
در این روز بارانی ،هوا پر شده از عطر عشقت

تو را سپرده ام به نسیمی که بوی باران میدهد

بارانی که مرا لبریز میکند از آنچه قلبم را پر تپش کرده ...

دستهایم پر از لطافت دستان تو ، آغوشم باز است برای در میان گرفتن تو

تا از خیسی تنت خیستر شوم در زیر باران

تا فاصله بگیرم از زمین و آسمان

تا بروم به رویاهایم ، نمیخواهم لحظه ای حس کنم که در خیالاتم

از عشق تو به جنون رسیدم ، چه سختی هایی کشیدم

تا در زیر باران به تو رسیدم و اینجا طعم شیرین عشق را با تو چشیدم

در این روز بارانی ، هوا پر شده از حضور مهربانت ، نه در جستجوی یک سرپناهیم

نه به انتظار رفتن ابرهاییم ، همین حال را میخواهیم با این هوای عاشقانه

همینجا را میخواهیم با این حس شاعرانه

وقتی با تو قدم میزنم در زیر باران ، قدر تو را میدانم بیشتر از هر زمان

میرویم و میرویم در زیر باران، نه خستگی است در پاهایمان

نه نا امیدی در دلهایمان ، من هستم و تو هستی و خدایمان

عطر دوستت دارم ها پر شده ، هر قطره از باران با عشق می آید

و تن ما را خیس میکند ، تا هر دویمان بوی عشق را بدهیم

در زیر همین باران همیشه با من بمان ای عشق بی پایان ،

نگذار زندگی مان مثل کویر باشد

من از درد کویر رها شدم و با یک قطره باران به دریای بی انتهای دلت رسیدم

غرق شدم ، عاشق شدم و اینک عاشقانه میپرستم تو را
در دنیــــــــــــایی كـــــــــه پسران هـو*س خودرا




ودختـــــــــران احـــــــــســـــــاس* احمقــــــانه ی خود را




عــــــــشــــــق می خوانند




مــــن همان ساكــت باشـم ـ بهتــــــر است
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست، اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست، آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست.
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ، غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست .
ببار که دلم گرفته است ، چشمهایم از اشک ریختن خسته است.
ببار ای باران ، که سکوت این لحظه ها با صدای تو و صدای گریه هایم شکسته شود، دلم از غصه ها خالی شود و لحظه هایم مثل همیشه بارانی شود.
ببار ای باران ، آمدن تو مرا آرام میکند ، قطره های تو مرا از چشمان غریبه ها پنهان میکند.
چه آمد بر سرم که اینگونه پریشانم ، باور ندارم که اینگونه تنهایم .
چه آمد بر سرم که اینک آرزوی کسی را دارم که با من قدم بزند در زیر قطره های باران، درد دل کند با من در این حال و هوای دلگیر آسمان.
ببار ای باران که غم از دلم رفتنی نیست ، هوای سرد قلبم گرم شدنی نیست.
راهم را گم کرده ام در کوچه پس کوچه های شهر در این شب بارانی ، کجا بروم، من که سرپناهی را جز تو ندارم ای باران ، در آغوش چه کسی آرام بگیرم من که هیچکس جز خدا را ندارم ای آسمان.
ببار ای باران ، این آرامش ناخواسته ام را در زیر قطره های باوفایت از من نگیر ، بیوفا نباش ، ای باران با وفا تنها همین شب هوای مرا داشته باش .
در دنیــــــــــــایی كـــــــــه پسران هـو*س خودرا




ودختـــــــــران احـــــــــســـــــاس* احمقــــــانه ی خود را




عــــــــشــــــق می خوانند




مــــن همان ساكــت باشـم ـ بهتــــــر است
زندگی را از نخست برای من بد ترجمه کرده اند :
زندگی را، یکی مرگ تدریجی نام نهاد
یکی بدبختی مطلق معنی کرد
یکی درد درمان ناپذیرش خواند
و سرانجام یکی رسید و گفت :
زندگی به تنهایی ناقص است !
تا عشق نباشد ، زندگی تفسیر نمی شود ...!
مـَسـيـرُ
مـيـشـهـ
سـاخـت از
رو
هَـدَفـ
Heartاخرین حرف من دوستت دارم می خواهم پیش عشقم باشم و از زندگی لذت ببرم
ܓܨبُـ ـغض قلََََـ ــ ـم ܓܨ 45
کاش میشد برگردمcryingcryingcrying
ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم
تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم
دکتر شريعتي

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ܓܨبُـ ـغض قلََََـ ــ ـم ܓܨ 45
مرگ شیرین ترین چیزی که دنیا هستHeart
از اجناس ِ تازه رسيده ِي ِ بازار بي خبرم . .



حتما جنس هاي ِ جديد آمده .... كه برايــت كُهــــــــــنه شدم . . .
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ܓܨبُـ ـغض قلََََـ ــ ـم ܓܨ 45
 سپاس شده توسط مخ دخترا
برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬

دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است…

و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !

شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛

میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود

فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم

احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم

چیزهایی مثل ِِ

آینده

رفتن

ماندن

حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن..
 سپاس شده توسط مخ دخترا
زن که بـاشـے …

عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد !

راسـت مـے گـویـنـد . .

چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه..

“تـو” ..

مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے
 سپاس شده توسط مخ دخترا


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 136 مهمان