جمله های کوتاه عـــ ـــــ ــــاشــ ـقــــ ــــــ ـــــانـــــ ـه...!!!

[ÐeaÐ GiЯl]

زندگی چه قدر سخت شده است این جا!

بیا به خانه ی اول برگردیم؛
دوباره تو وسوسه ام کنی
و من این بار
فریب تو را نخورم...

[Apathetic]

چــشم هآیمــ رآ بَسـتَند ، به دَست هآیم زَنجیر زَدَند
و دَر زِندآن تَقدیر ، اَسیرَمـ ڪردَنــد
بادِ سَــرزنِش بر تـَـن خَستِـﮧ اَґ شلآق مے زَد
تَکــ و تَنهآ بودَم و כر اِنتظآر آمدَט تــو ثآنیـﮧ هآ رآ شِمـُردَґ
بآرهآ صِدآیت ڪـردَґ ، اَشڪ ریـפֿـتَمــ ، اَما هیچ کَس نَبــوב
مَـט بودَґ و تَنهایے اَم ، مے دآنم کِـﮧ مے دآنستے اَسیرґ ڪردِه اَنـــد
مُنتَظِرت بودَمــ
بـﮧ میلِـﮧ هآی زِنـכان مےڪوبــیدَمـــ
تـَـرس ، دِلهُره ،
اِضطراب ، اِنتِظار ، بیقـَرارے ، دِلوآپسے ، بےخَبریــ ،
בیــوانِگے ، تَنهایـﮯ ، غَریبے ، غَم ، غُصّـﮧ و چشــمــ بـﮧ رآهے
ویــرآنـґ کَرده بود ؛
نآگـهآن دَر بـاز شُد ، سَـرنِوِشت بے رَפـمانِــﮧ פֿـَـندیـــد
وَ آט وَقـتـــ بوב کِـﮧ فَهمـیـכَґ
مَرآ اَز تــو ،
تو رآ اَز مـَـט جُدآ ڪـَـردَند . . .

[MissLone]

خسرو شکیبایی می گفت:

بعضی وقت ها یکی طوری می سوزونتت

که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،

... بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه

که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.

زمانه ایست که خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست.

[MissLone]

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

[Apathetic]

هیچ گاه عشق به آدمیان را همیشگی مپندار ،

از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی ...

و اگر خُرد شدی باز هم نامید مشو چون آرام جان دیگری در راه است

[MissLone]

رویـا هـا را ول کن دلم
هـیـچ " تـو "یی دوستت نداشته
حـتـی " تـو"هـای رویــاهـایـت نـیـز
بـا " تـو " هـای دیگر رفـتـه انـد
بـلـند شـو
رویـــا دیـدن بس اســــــت !!!

[MissLone]

خسته ام از تظاهر به ایستادگی

از پنهان کردن زخم هایم

زور که نیست !

دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و

با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!

............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم

میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!

چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!

خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....

میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .....

[MissLone]

درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،

شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!

و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...

تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....

دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس.................
نمیــــفروشــــــــم​..!!!!

[MissLone]

به چه میخندی تـــــــــو؟
به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟
به چه چیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــز؟
به شکست دل من یا پیروزی خویــــــــــــــــش؟
به چه میخنـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــدی؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کــــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ؟
یا به افسونگری حرفهایت که مرا سوخت و خاکستر کــــــــــــــــــــــرد ؟
به دل سادهی من میخندی که دگرتا ابد نیز به فکر خود نیســــــــــــــــــــت ؟
خنده دار است بخنــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــد ...

[MissLone]

گاهی فقط گاهی

با یک نگاه...

با یک نفس شاید

مواظبم بودی

پس بگذار و بگذر

نگران من نباش

خواستی بیا و مرا ببین

من هنوز تکیه به دیوار دلواپسی ایستاده ام