امتیاز موضوع:
  • 62 رأی - میانگین امتیازات: 4.39
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2)

زین محبسی که زندگی اش خوانند

هرگز مرا توان رهایی نیست

دل بر امید مرگ چه می بندم

دیگر مرا ز مرگ ، جدایی نیست

مرگ است ، مرگ تیره ی جانسوز است

این زندگی که می گذرد آرام

این شام ها که می کشدم تا صبح

وین بام ها که می کشدم تا شام

مرگ است ، مرگ تیره ی جانسوز است

این لحظه های مستی و هشیاری

این شام ها که می گذرد در خواب

و آن روز ها که رفت به بیداری

تا چند ، ای امید عبث ، تاچند

دل برگذشت روز و شبان بستن ؟

با این دو دزد حیله گر هستی

پیمان مهر بستن و بگسستن ؟

تا کی برآید از دل تاریکی

چشمان روشنی زده ی خورشید ؟

تا کی به بزم شامگهان خندد

این ماه ، جام گمشده ی جمشید ؟

دندان کینه جوی خدایانست

چشمان وحشیانه ی اخترها

خندد چو دست مرگ فروپیچد

طومار عمر بهمن و آذرها

دانم شبی به گردن من لغزد

این دست کینه پرور خون آشام

دانم شبی به غارت من خیزد

آن دیدگان وحشی بی آرام

تا کی درون محبس تنهایی

عمری به انتظار فرو مانم

تا کی از آنچه هست سخن گویم ؟

تا کی از آنچه نیست سخن رانم ؟

جانم ز تاب آتش غم ها سوخت

ای سینه ی گداخته ، فریادی

ای ناله های وحشی مرگ آلود

آخر فرا رسید به امدادی

سوز تب است و واهمه ی بیمار

مرگ است و راه گمشدگان درپیش

اشک شب است و آه سحرگاهان

وین لحظه های تیرگی و تشویش

در حیرتم که چیست سرانجامم

زیرا از آنچه هست ، حذر دارم

زین مرگ جاودانه گریزانم

در دل ، امید مرگ دگر دارم

اینک تو ، ای امید عبث ! بازآی

وینک تو ، ای سکوت گران ! بگریز

ای ماه آرزو که فرو خفتی

بار دگر ، کرشمه کنان برخیز

جانم به لب رسید و تنم فرسود

ای آسمان ! دریچه ی شب واکن

ای چشم سرنوشت ، هویدا شو

او را که در منست هویدا کن
آگهی
تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ ،
ﻓﻘﻂ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ ...
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 218
 سپاس شده توسط ps3000
از خاطرات گمشده مي‌آيم ، تابوتي از نگاه تو بر دوشم

بعد از تو من به رسمِ عزاداران ، غير از لباسِ تيره نمي‌پوشم

در سردسيري از منِ بيهوده ، وقتي که پوچ و خسته و دلسردم

شبها شبيه خواب و خيال انگار ، تب مي‌کند تن تو در آغوشم

تکثير مي‌شوند و نمي‌ميرند ، سلولهاي خاطره‌ات در من

انگار مانده چشم تو در چشمم ، لحن صداي گرمِ تو در گوشم

هر چند زير اين ‌همه خاکستر ، آتش بگير و شعله بکش در من

حتي پس از گذشت هزاران سال ، روشن شو اي ستاره خاموشم

.

.

.

بعد از تو شايد عاقبتِ من نيز ، مانند خواجه حافظِ شيراز است

من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم ، مرد‌ُم نمي‌کنند فراموشم
دَمــَــش گـــَــرمـ ...
بـــاران را مــےگـــویـــــَــمــ
بـــه شـــانـــہ امـ زد وگــُـفــــت : خــَـســتـــہ شُــــدے.. امــــروز را تــُــو اســـتـــراحــَـت کـــُـن...
مـَــن بـــه جــــایـــَـت مـــے بـــارَمـ.....
خوب، ولی اشتباه...
وقتی كه می رفتی
بهار بود

تابستان كه نیامدی
پاییز شد

پاییز كه برنگشتی
پاییز ماند

زمستان كه نیایی
پاییز می ماند

تو را به دل پاییزی ات

فصلها را
به هم نریز
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 218
 سپاس شده توسط ps3000
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من ؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم

که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل ، نه بسته کس به من دل

چو تخته‌پاره بر موج ، رها ، رها ، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن که نزدیک ، ازو جدا ، جدا من !

نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟

که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من ؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
دیگه تصمیم خودم رو گرفتم این همونیه که من میخوام !

هیچ وقت منو از یادش نمیره

اگه دنیا از من بی خبر بشن بازم اون به یادمه

هرچــقدر هم که دلش رو بشکنم بازم میاد سراغم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مــن عـاشـــق غــم شـــدم !
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 218
 سپاس شده توسط ps3000
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سویم ؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم ، او مرده و من سایه اویم

من او نیم ، آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا ، با همه کس ، در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت

من او نیم ، این دیده من گنگ و خموش است

در دیده او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده میخفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو میخواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه

چون دید و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سینه من ، این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
 سپاس شده توسط Apathetic
نميـدانـ ـد ...!

کـه قـهـقه مـيزنم ؛

تا صـداي عشـق بازي اش با ديگـري را نشـنوم ...!

هـي تـ ـو ... !

من ناراحـتـ ـم ؛

امـ ـا نه بـراي تو

^
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) 218
 سپاس شده توسط Apathetic ، ps3000
دو تا آدم برفی دو طرف رودخونه عاشق هم میشن
از آتیش عشق همدیگه آب میشن تا بلكه وسط رودخونه به هم برسن...
زندگی کوتاه است ؛ تازمانیکه دندان دارید لبخند بزنید !!




 سپاس شده توسط Apathetic


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 22 مهمان