12-12-2012، 13:08
[img]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/img]
شهروند سودجو: از آب جمع شده در کشتی ماهی می گیرد.
- شهروند خیلی معمولی: داخل کابینی که پر از آب شده روی کاناپه دراز کشیده و سریال تلویزیونی می بیند.
- شهروند معمولی: برای گرفتن جلیقه نجات به انتهای صف می رود و از آخرین نفری که توی صف ایستاده می پرسد: «ببخشید آخرین نفر کیه؟»
- شهروند دهه پنجاه: با کسانی که می خواهند خودشان را توی صف جا بزنند، بحث می کنند و با نشان دادن انتهای صف، فردِ خاطی را به رعایت حقوق بشر تشویق می کنند.
- شهروند دهه شصت: با پیرمردی که پشت سرش ایستاده در مورد شکاف نسل ها و تفاوت میزان و محل سوختگی بحث می کند.
- شهروند دهه هفتاد: مادرش توی صف ایستاده، خودش هنوز توی رختخواب است و بیدار نشده.
- شهروند عَزب: به دنبال کِیس مناسبی برای نجات دادن می گردد.
- شهروند مُعذب: قبل از پریدن به داخل آب، لباس هایش را در می آورد و مایو می پوشد.
- شهروند مودب: مایو نمی پوشد.
- شهروند مدیر: کت و شلوار خود را اتو می کند تا بعد از نجات پیدا کردن، بتواند با ظاهری آراسته جلوی دوربین های تلویزیونی ظاهر شود.
- شهروند مسئولیت پذیر: برای حلِ مشکل با آتش نشانی تماس می گیرد.
- شهروند خبرنگار: با یکی از ملوانان کشتی به عنوان «جوان موفق» مصاحبه ای انجام می دهد.
- شهروند ملوان: به خبرنگار می گوید که از کودکی عاشق ملوان زبل بوده و این کار را به صورت حرفه ای از قایق پدالی هایِ قو شکل، شروع کرده است.
- یک مقام مسئول: وعده می دهد در عرض دو ماه سوراخِ کشتی را تعمیر کند.
- دومین مقام مسئول: قایق های نجات را تفکیک جنسیتی می کند.
- مسئول مربوطه: سوراخ شدن کشتی را تکذیب می کند.
- مسئول عملگرا: سعی می کند آب جمع شده در کشتی را با قاشق چایخوری خالی کند.
- شهروند روسی: یک تماس مشکوک می گیرد. نیم ساعت بعد یک زیردریایی برای نجاتش به روی آب می آید و فقط شهروند روسی را با خود می برد.
- شهروند کویتی: نوبت نفر اولِ صفِ جلیقه نجات را به قیمت یک دینار می خرد.
- شهروند آمریکایی: به خاطر انتخاب مجدد اوباما و ناامیدی از بهبود شاخص های زندگی در آمریکا، جیب هایش را پر از سنگ می کند تا زودتر غرق شود!
- شهروند انگلیسی: از داخل جیبش یک فندک بیرون می آورد و با زدن یک دکمه، فندک تبدیل به یک قایق موتوری می شود. بعدها یکی از مسئولین اعلام می کند که او یک جاسوس معروف به اسم جیمز باند بوده است.
- شهروند روشنفکر: بیانیه ای با عنوان «پارادایم های پوزیتیویسم برای عبور از شرایط گذارِ غرق شدگی به ساحل امن ثبات» را به دو زبان آلمانی و فرانسوی می نویسد و آن را با صدای بلند برای مردم می خواند.
- شهروند دانشجو: با نشان دادن کارت دانشجویی میکارت دانشجویی تواند جلیقه نجات را به نصف قیمت بخرد.
- دوربین صدا و سیما: مناظر زیبایی از دریا و غروب خورشید را نشان می دهد.
- شهروند خانه دار: مشغول پختن کتلت است. سپس کتلت ها را با گوجه و سبزی خوردن به صورت ساندویچی، لقمه می کند و به شوهرش می دهد تا در هنگام نجات پیدا کردن گرسنه نماند!
- شهروند سادیسم درا: به دروغ اعلام می کند در کابینش تعداد زیادی جلیقه نجات دارد و می خواهد آنها را بفروشد. جماعت زیادی برای خرید جلیقه نجات جلوی کابینش صف می بندند.
- شهروند تازه ازدواج کرده: چندتا از عکس های آتلیه ای عروسی اش را با میخ طویله به دیوار کابینش می کوبد که باعث سوراخ شدن دیواره کشتی و غرق شدن آن می شود.
اگه خوشتون اومد سپاس بدید
[/img]
شهروند سودجو: از آب جمع شده در کشتی ماهی می گیرد.
- شهروند خیلی معمولی: داخل کابینی که پر از آب شده روی کاناپه دراز کشیده و سریال تلویزیونی می بیند.
- شهروند معمولی: برای گرفتن جلیقه نجات به انتهای صف می رود و از آخرین نفری که توی صف ایستاده می پرسد: «ببخشید آخرین نفر کیه؟»
- شهروند دهه پنجاه: با کسانی که می خواهند خودشان را توی صف جا بزنند، بحث می کنند و با نشان دادن انتهای صف، فردِ خاطی را به رعایت حقوق بشر تشویق می کنند.
- شهروند دهه شصت: با پیرمردی که پشت سرش ایستاده در مورد شکاف نسل ها و تفاوت میزان و محل سوختگی بحث می کند.
- شهروند دهه هفتاد: مادرش توی صف ایستاده، خودش هنوز توی رختخواب است و بیدار نشده.
- شهروند عَزب: به دنبال کِیس مناسبی برای نجات دادن می گردد.
- شهروند مُعذب: قبل از پریدن به داخل آب، لباس هایش را در می آورد و مایو می پوشد.
- شهروند مودب: مایو نمی پوشد.
- شهروند مدیر: کت و شلوار خود را اتو می کند تا بعد از نجات پیدا کردن، بتواند با ظاهری آراسته جلوی دوربین های تلویزیونی ظاهر شود.
- شهروند مسئولیت پذیر: برای حلِ مشکل با آتش نشانی تماس می گیرد.
- شهروند خبرنگار: با یکی از ملوانان کشتی به عنوان «جوان موفق» مصاحبه ای انجام می دهد.
- شهروند ملوان: به خبرنگار می گوید که از کودکی عاشق ملوان زبل بوده و این کار را به صورت حرفه ای از قایق پدالی هایِ قو شکل، شروع کرده است.
- یک مقام مسئول: وعده می دهد در عرض دو ماه سوراخِ کشتی را تعمیر کند.
- دومین مقام مسئول: قایق های نجات را تفکیک جنسیتی می کند.
- مسئول مربوطه: سوراخ شدن کشتی را تکذیب می کند.
- مسئول عملگرا: سعی می کند آب جمع شده در کشتی را با قاشق چایخوری خالی کند.
- شهروند روسی: یک تماس مشکوک می گیرد. نیم ساعت بعد یک زیردریایی برای نجاتش به روی آب می آید و فقط شهروند روسی را با خود می برد.
- شهروند کویتی: نوبت نفر اولِ صفِ جلیقه نجات را به قیمت یک دینار می خرد.
- شهروند آمریکایی: به خاطر انتخاب مجدد اوباما و ناامیدی از بهبود شاخص های زندگی در آمریکا، جیب هایش را پر از سنگ می کند تا زودتر غرق شود!
- شهروند انگلیسی: از داخل جیبش یک فندک بیرون می آورد و با زدن یک دکمه، فندک تبدیل به یک قایق موتوری می شود. بعدها یکی از مسئولین اعلام می کند که او یک جاسوس معروف به اسم جیمز باند بوده است.
- شهروند روشنفکر: بیانیه ای با عنوان «پارادایم های پوزیتیویسم برای عبور از شرایط گذارِ غرق شدگی به ساحل امن ثبات» را به دو زبان آلمانی و فرانسوی می نویسد و آن را با صدای بلند برای مردم می خواند.
- شهروند دانشجو: با نشان دادن کارت دانشجویی میکارت دانشجویی تواند جلیقه نجات را به نصف قیمت بخرد.
- دوربین صدا و سیما: مناظر زیبایی از دریا و غروب خورشید را نشان می دهد.
- شهروند خانه دار: مشغول پختن کتلت است. سپس کتلت ها را با گوجه و سبزی خوردن به صورت ساندویچی، لقمه می کند و به شوهرش می دهد تا در هنگام نجات پیدا کردن گرسنه نماند!
- شهروند سادیسم درا: به دروغ اعلام می کند در کابینش تعداد زیادی جلیقه نجات دارد و می خواهد آنها را بفروشد. جماعت زیادی برای خرید جلیقه نجات جلوی کابینش صف می بندند.
- شهروند تازه ازدواج کرده: چندتا از عکس های آتلیه ای عروسی اش را با میخ طویله به دیوار کابینش می کوبد که باعث سوراخ شدن دیواره کشتی و غرق شدن آن می شود.
اگه خوشتون اومد سپاس بدید