04-12-2012، 14:48
شک کرده بودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم “من” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من !!!
حالا یقین دارم “من” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من !!!
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |
||||||||||||||
04-12-2012، 14:48
شک کرده بودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم “من” بین دو نفر بودم ! چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من !!!
04-12-2012، 14:50
دلتنگي.....؟حاضر.....
غم......؟حاضر...... درد.....؟حاضر..... عشق.....؟ . . . بلندتر ميخوانم.....عشق.....؟ بازهم نيامده....؟ غيبت هايش از حد مجازش ديري است كه گذشته..... . . اخراجش ميكنم..... با انكه نميشود اما.....زندگي را ادامه ميدهم.... . . . مشق هر شبتان همين باشد.....
04-12-2012، 14:52
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم و نه به فرداهایی که “شاید” بیایی …
می خواهم امروز را زندگی کنم … خواستی باش … نخواستی نباش
04-12-2012، 14:53
آدم بايــد يه "تـــو" داشته باشـــه ،
كه هر وقتــــ از همه چي خستهـ و نااميـــد بود بهــش بگه: "مهــم اينه كه "تــــو" هستـــي..... بيخيــال دنيـــ×ــا...."
04-12-2012، 14:54
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-12-2012، 14:54، توسط i think just about you.)
فلانی نردبان هوسش را برداشت و از اینجا رفت چون میدانست با این چیزها قدش به
عشق نمیرسد ، عشق بال میخواهد که او نداشت ! فلانی نردبان هوسش را برداشت و از اینجا رفت چون میدانست با این چیزها قدش به عشق نمیرسد ، عشق بال میخواهد که او نداشت !
04-12-2012، 14:55
دیدی آخرش منو گذاشتو رفت،از زمین قلبمو بر نداشت و رفت
دیدی آخرش منو دیوونه کرد،واسه رفتن همینو بهونه کرد دیدی اون وعده هایی که رنگی بود،تمومش فقط واسه قشنگی بود دیدی اون که دلموبهش دادم،رفت و ازچشمای نازش افتادم دیدی اونی که میگفت مال منه،دم آخر نیومد سر بزنه دیدی خط زد اسممو ازدفترش،رفت و اسفند نزدم دور سرش دیدی اون نخواست برم به بدرقش،دیدی که باختم توی مسابقش دیدی مهربونیا رو زد کنار،رفت و چشمامو گذاشت تو انتظار دیدی رفت گذاشت به پای سرنوشت،گفت شاید ببینمت توی بهشت
04-12-2012، 14:55
کاش می دانستی
هوای سرد سگ لرزه هایش و باران و برفش را دوست دارم برای اینکه در آغوشم جای بگیری آن هم به بهانه ی گرم شدن ...؟
04-12-2012، 14:57
می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک، مجبور به زیستن هستم. از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟ از چه بنویسم؟ از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟ ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد. از چه بنویسم؟ از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟ شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم، دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند. شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم به نوعی گناهکاری شناخته شدم. نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید، یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم. که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی... امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی... از من بریدی و از این آشیان پریدی
04-12-2012، 15:00
تو فقط با من باش…
من قول میدهم با خودم هم قطع رابطه کنم !
04-12-2012، 15:01
من باختــــــــــــــــــــم ...
من پذیرفتم شكست خویش را پندهای عقل دوراندیش را من پذیرفتم كه عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید فراموشت كنم در فراموشی هم آغوشت كنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سردرا
| ||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|