04-12-2012، 12:07
کجایی ای معصومه من...
ای انسان...
که این لقب
فقط
به خاطر منجمد شدنت است...
ای انسان...
که این لقب
فقط
به خاطر منجمد شدنت است...
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |
||||||||||||||||||||||||||||||||
04-12-2012، 12:07
کجایی ای معصومه من...
ای انسان... که این لقب فقط به خاطر منجمد شدنت است...
04-12-2012، 12:08
در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه ، به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمیجوشه
04-12-2012، 12:08
هر آنچه تو بر تقدیر من مقدّر فرمایی
سراسر عشق است و عشق است و عشق نه قصد گلایه دارم و نه توان شکر نه می توانم هراسم را بگویم و نه قادرم از عاشقانه ترین لحظه بنویسم تنها سکوت می کنم به احترام این تغییر بزرگ که می دانم چقدر برایم عزیز و قابل احترام بود گر چه هیچ کدام از رویاهایی که همیشه در سر می پروراندم به حقیقت نپیوست گرچه حالا بیش از همیشه احساس تنهایی و بی پناهی دارم گرچه حالا دلیل محکمی بر از دست دادنش بر رفتنش بر تنها ماندنم بر جا ماند اما هر چه حکم توست، رضایت من است امروز دنیا را رنگ دیگر دیدم امروز تو را جستجو کردم امروز تغییر کردنم را فهمیدم مهربان ترینم امتحان سنگینیست و من خسته و دل شکسته دلم هوای حضورش را دارد و نیست....نمیتواند که باشد! او مرد روزگارانی بود که گذشت و به ابدیت پیوست او یار روزهای رفته است کمکم کن در این راه،نبودنش مرا به بیراهه ی نا شکری و کفر نکشاند کمکم کن که عاشقی کنم کمکم کن تا از این آزمون سر بلند بیرون آیم من مطمئنم آنچه تو بر ما پسندیدی آن هم در میان بی خبری حکمتی شاید به بزرگی زندگیم دارد من به خواست تو تسلیمم من عاشقانه دوستت دارم! و عاشقانه دوستش دارم! ....
04-12-2012، 12:09
دلتنگی،
محاله، من را از پا دراره چون همین دلتنگی، دوای زندگی و حیات منه!
04-12-2012، 12:10
خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد
و رمز جدول چنین بود: دوستم بدار
04-12-2012، 12:10
زمان،
حتی از طلا هم، با ارزش تره، کاش تو هم روزی قدر زمان را بدانی ان روز روز انفجار این عشق، از روی شادی هست!
04-12-2012، 12:10
خداوندا
میان تو و تو چگونه می توان انتخاب کرد که حقیقت محض این است که همه ی راه ها به سوی تو ختم می شود؟ فقط باید محکم بود و ادامه داد فقط باید نایستاد و در جا نزد این است راز رسیدن به تو از این در جا زدن خسته ام امروز را روز من قرار بده ♥
04-12-2012، 12:12
چیزی را که هردو مان نمیدانیم،
همان چیزیست که روزی به خاطرش دانه دانه موهایمان سفید شد. عــــــــــــــــشق
04-12-2012، 12:12
تبری در دستانت
تیشه به ریشه ی خاطره ها میزنی تا شاید مرا از قید این زنجیر برهانی چه تلاش بی نتیجه ای! صدایت می کنم نمیشنوی میان تو و توی خاطره های من چه فاصله ی عمیقی افتاده است فاصله ای که حتی صبوری را شرمنده ی ناتوانیش نموده دوباره صدایت می کنم شاید معجزه ای تو را از این حصار دردآور بیرون بکشد صدایت می کنم و خود در نوای حزن آلودم غرق می شوم اشک هایم را مخفی میکنم و این بغض لعنتی را فرو می دهم می خندم و خود از صدای این خنده می لرزم!
04-12-2012، 12:13
کاش واژه ی حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود که برای بیان کردن دوستت دارم ، نیاز به قسم خوردن نبود
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|