11-11-2012، 16:28
دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی !
|
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ |
||||||||||||||||||||||||||||||||
11-11-2012، 16:28
دلم میخواهد ویرگول باشم تا وقتی به من میرسی ، مکث کنی !
11-11-2012، 17:54
خواهَم بَرگَردَم بِـﮧ روزهاے کودَکے …
آטּ روزها کـِﮧ : پِدَر تنها قَهرِماטּ بود… عِشــق ، تَنها در آغوشِ مادَر خُلاصِـﮧ مے ـشُد… بالاتَرین نُــقطِـﮧے زَمےـטּ، شـانِـﮧ هاے پِـدَر بُــود… بَدتـَرین دُشمَنَم ، بَرادَرَ ـم بُودَند… تَنــها دَردَم ، زانُو های زَخمـے اَم بود… تَنـها چیزی کِه میشِکَست ، اَسباب بـازیهایَم بـود وَ مَعناے خُداحافِـظ ، تا فَردا بود… آن روزها لااَقل عَروسَکی داشتَم تا با او دَردُدِل کُنَم فِکر میکَردَم به حَرفَم گوش میکُنَد این روزها میدانَم که او نِمیفَهمَد وَ هیچ کَسِ دیگَر را هَم نَدارَم خُدایا خَستِـﮧ اَم! دِلَم بَچِگے میخواهَد.....
11-11-2012، 18:04
سخت است ...
وقتی بدانی او کجای زندگی توست ولی ندانی تو کجای زندگی او هستی !
11-11-2012، 18:05
زیاد خوب نباش …
زیاد دم دست هم نباش ... زیاد که خوب باشی دل آدم ها را می زنی … آدم ها این روزها عجیب به خوبی ، به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند … زیاد که باشی ، زیادی می شوی …
11-11-2012، 18:11
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه، گم شدن تا ته تنهایی محض، یار تنهایی من با من گفت: هر کجا لرزیدی، از سفرترسیدی، تو بگو، از ته دل من خدا را دارم...
11-11-2012، 18:16
بنـــد دلـــم را
به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم که هر جـــا رفتـی دلــم را با خود ببری غــــافل از اینکه تو پـــا برهنـــه می روی و بی خبــــر…
11-11-2012، 18:27
می دانی..؟
آدم های ِ ساده.. ساده هم عاشق می شوند.. ساده صبوری می کنند.. ساده عشق می وَرزَند.. ساده می مانند.. اما سَخت دِل می کنند.. آن وقت که دل ِ می کنند.. جان می دَهند.. سخت میشکنند.. سخت فراموش میکنند.. آدم های ِ ساده…..
11-11-2012، 19:01
متنفرم از خاطره هایی که وقتی بشون فکر می کنم ، میگم من چه قدر احمق بودم
11-11-2012، 19:05
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی که هیچوقت یادم نمی آید کی؟! خوردمشان…
11-11-2012، 19:12
آی آدمها!!
پس از مرگم مکثی کنید و سپس به خاک بسپارید... او می آید,,,می دانم که می آید... اگر نیاید؟؟!! چشمانم تا ابد بازخواهند ماند... دستانم تا ابد از گور بیرون خواهند ماند... پس می آید... برای مطمئن شدن از مرگم ... تا گورستان نمور و تاریک می آید... لحظه ای صبر کنید... تا نیامده مرا به آغوش سرد خاک نسپارید... من به امید قدمهای اوست,که مرده ام...
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 3) | |||||
♥...:: بغــــــــــض قلــــــــــــم ::...♥ (نسخه ی 2) |