امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشعاری برای اهل بیت

#91
ھر چند کمی فرج تمنا کردیم
آقا ز سر خویش تو را وا کردیم
شرمندہ ولی خلاصہ تر می گوییم
با واژہ انتظار بد تا کردیم
پاسخ
آگهی
#92
باشد قرار و وعدہ ی ما جنت الحسین
دنیا برای سینه زدن جایمان کم است
پاسخ
#93
حُرمتش واجب است در دو جهان
هرکه در فکر احترام علی ست

از یمن تا به شام، معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی ست

پای نام علی ست دعواها...
دامن زخم را ز کف ندهیم

اختیار مناره را هرگز
به اذان‌های بی طرف ندهیم

در اذان‌های بی طرف، ارثی ست
که به اَشراف بی شرف برسد

کوری چشمِ تنگ این اَشراف،
روزی خلق از نجف برسد

جلوه‌ای کرد و صبح محشر شد
لیله القدر روز مادر شد

دل ما زلف و دست او شانه ست
مادر ما ز بس که حنانه ست

ابر شد و گاه و گاه باران شد
یک دو دم جلوه کرد و پنهان شد

گاه از جبر یار می‌گویم
گاه بی‌اختیار می‌گویم

عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک

جلواتش نهفته مانده هنوز
وصف زهرا نگفته مانده هنوز

از دو چشم علی صفاتش بین
پنج نوبت تجلیاتش بین

صبح صادق شراب نوری اوست
دل ما شیعه‌ی تنوری اوست

گره بغض را که وا می‌کرد
باز همسایه را دعا می‌کرد

غوت او بود سیری مردم
غصّه‌ی او اسیری مردم

من به او آفتاب می‌گویم
حیدر در حجاب می‌گویم

نفس او پرده‌دار دلبر بود
نفسش رونمای محشر بود

خشک مغزان از او چه می‌دانند؟
چشم خیسش غدیر حیدر بود

دو دم او قنوت طولانی
جانمازش جهاد اکبر بود

سفره‌ی وحی در زمین انداخت
پدرش را ز بس که مادر بود

حوریه آنقدر که من خواندم
از لباس خودش سبک‌تر بود

درک زهرا شهید می‌خواهد
مادر ما شهید پرور بود

لب دیوار و در پر از قسم است
او نخستین مدافع حرم است

رجز آن‌جا که اهل میدان است
صحبت از مادر شهیدان است

کم ما را زیاد کرده بتول
مادری بر عماد کرده بتول

کوثر آموزگار خوش عهدی‌ست
یکی ار نسل او ابومهدی‌ست

جبهه در جبهه نور پیشانی‌ست
مادر قاسم سلیمانی‌ست

جگرم بی‌قرار و درمانده‌ست
در رگم شور خون فرمانده‌ست

شعله آن شب که فکر غارت بود
شب جمعه شب زیارت بود

آن شب جمعه روضه احیا شد
تن فرمانده ارباً اربا شد

شیشه‌ی عطر شد، سرش گم شد
خون مرد آبروی مردم شد

تو بگو شعله پر کند جان را
خون ما تر کند خیابان را

این زمستان بهار قاسم ماست
تازه آغاز کار قاسم ماست

مالک ما دلیل راه علی‌ست
دست او پرچم سپاه علی‌ست

ریخت اردیبهشت در دی ما
زنده‌تر شد شهید زنده‌ی ما

ناف ما با جنون بریده خدا
خصم را احمق آفریده خدا

زلف این داغ، دست حاشا نیست
هر که کوتاه آید از ما نیست

بین خون خون خفته‌ایم و می‌گوییم
بارها گفته‌ایم و می‌گوییم

آن‌که دل را به آل احمد داد
به امان نامه رو نخواهد داد

خصم آشفته‌ایم و می‌گوییم
بارها گفته‌ایم و می‌گوییم

علم از دست ما نمی‌افتد
کربلا از صدا نمی‌افتد

دل به نور امید باید داد
پای پرچم شهید باید داد

شب حق بی‌سحر نخواهد ماند
ظلم بی‌ دردسر نخواهد ماند

پیر ما گفت کربلا اینجاست
مرگ بر کدخدا، خدا اینجاست

شب نماز مصاف باید کرد
با خدا ائتلاف باید کرد

آی بیگانه، اشک شبنم ماست
خون ما رنگ سرخ پرچم ماست

خار و ارزان مبین غم ایران
کفن ماست پرچم ایران

در دل خسته غم نخواهد ماند
این چنین نیز هم نخواهد ماند

گرچه غم قلب ما شکست، علی
رأی ما تیغ مالک است، علی

تکیه بر خنجر جریح ندهیم
دل به امثال اشعری ندهیم

مالکیم و سبک سری نکنیم
رأی خود خام اشعری نکنیم

رفته مالک که زنده‌تر گردد
وقت رجعت دوباره برگردد

این شهادت، غیورمان کرده‌ است
بی‌قرار ظهورمان کرده‌ است

شک ندارم فتد به زودی‌ها
شعله بر خرمن سعودی‌ها

ذوالفقار از قلاف بیرون است
تیغ زیر گلوی صهیون است

گفت قاسم ظهور نزدیک است
گفت صهیون به گور، نزدیک است

یوسف ما هنوز در چاه است
انتقامی شدید در راه است

در راه اذهان، قسم بر غم سلیمانی
کدخدا ماند و پشیمانی

از تب تیغ وام می‌گیریم
شک مکن انتقام می‌گیریم

امتحان قبضه‌ی ولایت ماست
تازه این اول حکایت ماست

با علی جان قلندری شده است
دل ما بیت رهبری شده است

چله‌ای هست آه ما عزلیست
دلخوشی‌مان وجود سید علی‌ست
پاسخ
#94
نیستم گرچه کلیم الله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست
پاسخ
#95
شاهنشهی که شیشه ی جانها به دست اوست

گر بشکنند به سنگ، فقط مزد شصت اوست

با این همه جاه و جلال و مرتبت و منزلت

گر امتش روند به جهنم شکست اوست
پاسخ
#96
مظلوم تر از جواد بغداد نداشت
آن مظھر داد، تاب بیداد نداشت
میخواست که فریاد کند تشنه لبم
از سوز عطش طاقت فریاد نداشت
پاسخ
#97
بر دشمن مرتضی علی صد لعنت
بر آنکہ لگد بہ بیت حق زد لعنت
بر غاصب حق شاہ احد لعنت
بر دومی لعین بی حد لعنت
پاسخ
#98
این کہ خلقت نیست جادو کردہ ای
تا بہ عالم یک علی رو کردہ ای
پاسخ
#99
بر خود کہ مرید حیدرم مینازم
ھمراہ خدا بہ دلبرم مینازم
دیدم کہ حرامزادہ شد دشمن تو
بر دامن پاک مادرم مینازم
پاسخ
روز ایجاد که حق خلقت دنیا می‌کرد
در پس پرده علی بود تماشا می‌کرد

بلکه از آینه کنت نبیا چو نبی
سیر در آب گل آدم و حوامی کرد

بود سر منزل آدم بشبستان عدم
که دو تا قدرسا در بر یکتا می‌کرد

گهر پاک وی اندر صدف علم اله
مشق آموختن حکمت اشیا می‌کرد

به خیابان چنان سیر احبا می‌داد
بحر کیفر بسقر منزل اعدا می‌کرد

یاد می‌داد ره و رسم عیادت به ملک
چون به تمحید خدا درج دهن وا می‌کرد

یاور دین احد بود معین احمد
هر کجا روی به بازوی توانا می‌کرد

روز را روز عزا در بر چشم کافر
تیره و تار به مثل شب یلدا می‌کرد

ذوالفقار دو دمش از رک شریان عدو
دشت را سر به سر از موج چو دریا می‌کرد

بدرش دیده امید مه گردون داشت
زرخش کسب ضیاء بیضه بیضا می‌کرد

بهر ایتام و ارامل شب و روز و مه و سال
وقف آسایششان رنج سر و پا می‌کرد

کاش در یاری فرزند غریبش ز نجف
یک زمانی به صف کرببلا جا می‌کرد

اندر آن دم که سرسینه دلبند رسول
شمر بی‌واهمه می‌آمد و ماوی می‌کرد

یا علی ساقی کوثر توو از شمر حسین
قطره آبی بلب تشنه تمنا می‌کرد

بی‌کسی بین که بنزد پسر سعد پلید
التماس شه دین دختر زهرا می‌کرد

شمر حنجر به گلوی شه لب تشن نهاد
زینب غمزده با گریه تماشا می‌کرد

هر یتمی شرر شعله‌اش اندر دامن
روی از خیمه سراسیمه به صحرا می‌کرد

چادر آن یک ز سر زینب بی‌کس می‌برد
و آن دگر رو به حرم از پی یغما می‌کرد

کرد خولی چو سر خسرو دین زیب‌ تنور
کاش از دود دل فاطمه پروا می‌کرد

برد سیلاب فنا خرمن صبر صامت
اندر آن روز که این مرثیه انشا می‌کرد
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان