25-12-2021، 18:58
"عاشقانه های هدیه _ ق"
دوست دارَمَت به اندازه انتظار عشاقی که معشوق خود را راهی ِ میدان جنگ کردند..
#هدیه_ق
من و دلبر وقتی همو از دور میبینیم
لبخند رو لبامون سبز میشه؛
حالا نوبتی
یه بار اون سرشو میندازه پایین
من یه دل سیر نگاش کنم
یبار من..
#هدیه_ق
تابستون بود و
چشمات یه چشمهٔ خنک،
تن به آب زدیم و
غرق نگاهت شدیم ..
#هدیه_ق
دلتنگ خاطرات نیستم
دلتنگ غزل هایی هستم که درِگوشم نخواندی..
باباطاهر هم نشد،نشد
دست کم یک «بابالنگ دراز»برای ادامه زندگی میطلبم!
اگه نیاز من تو باشی،من تا ابد محتاجم!
#هدیه_ق
دلم تنگِ واسه لبهات
که میخندید زیر ماسک ..
#هدیه_ق
چقد دوست داشتم امروز وقتی کنار جاده قدم میزنم تو رد بشی و
منو ببینی و دلم هری بریزه زمین از خوشحالی
که به جای دیدن دستام،
دستامونو ببینم که هیچ فاصله ای بین شون نیست
یجوری انگشتامو از لابه لای انگشتات رد کنم که حتی هوا هم ازش نگذره
ولی اینجا نبودی
تو سرنشین هیچ ماشینی نبودی
حتی اینجا کسی شبیه تم نبود
یه جای دوری
پشت کوه های بلند
یه جایی که حتی اگه داد بزنمم صدام به قلبت نمیرسه
نبودیا
ولی کاش بودی
کاش الان که بهت فکر میکنم قلبت میلرزید و
به جای تموم «دلم تنگ شده » هایی که تایپ کردم و نفرستادم
تو مینوشتی «دلتنگتم » و میفرستادیش برام
کاش انقدر خودخواه نبودی
کاش میدیدی حواسم بهت هست..
#هدیه_ق
عاشقَش بودم اما
وقتی دیدمَش ،
قلبم برایش تند نَتَپید ؛
من تپش های تند دلم را
در همان روزی که
دلش را به دیگری تقدیم کرد
جا گذاشته بودم ..
#هدیه_ق
ما حداقلش میتونستیم
دوتا "دوست معمولی" باشیم ..
من میتونستم قول بدم که
دیگه عاشقت نشم ،
حتی دیگه از چشمات شعر نگم ،
حتی دیگه از مهربونیای بی دلیلت نگم ،
ولی تو بگو ،
از قد و قیافه ام بگو ،
از چهرم بگو ،
از چشام که بدجوری میگیرتت ،
از لبخندم که هیچوقت
موقع دیدنت پاک نشد ، کمرنگ نشد ،
اتفاقا بیشتر خندید ،
چشمام خندید ،
لپام ، لبام ، گوشام ، صورتم ، قلبم ،
آره ؛ حتی قلبمم با دیدنت خندید ..
ولی انصاف نبود که بری ،
ما حداقلش میتونستیم
دوتا "دوست معمولی" باشیم ؛
نمیتونستیم ؟!
#هدیه_ق
بی تو دست هایم یخ زد ،
چای از دهان افتاد ،
جوهرم خشکید
وَ قلبم شکست ..
#هدیه_ق
شبی که تو اتوبوس بودم و برمیگشتم خونه ،
اوّلین بار بود که دیده بودمت! فکرشم نمیکردم یه تیکه از وجودمو سالیانِ ســال تو فاصله چندصد کیلومتری از خودم جاگذاشتم،وقتی اتوبوس حرکت کرد داغ دلم تازه شد،سرمو که چسبوندم به شیشه ماشین ، هندزفری که تو گوشم بود و صدای آهنگی که پخش میشد، خاطـــرات رو مثل ِ یه فیلم کوتاه از جلو چشمام رد کرد،گرمی دستات و صدای دلنشینت به کناردلبرکم، آخ از اون نگــاهِت،آخ که یه ثانیه ام از جلو چشمام کنار نرفت..
به خودم اومدم و دیدم صورتم خیسه و گرمی اشکام! اونجا بود که فهمیدم دوری از تمام ِ تو یعنی:
دوری من از من!
همون لحظه بود که فهمیدم چقدر این فاصله ها به دوست داشتنم مربوطن
و اصلاً فاصله یعنی:
دلتنگی محض!
#هدیه_ق
زندگیمان
حول محور چشم های کسی چرخید
که حال،
دنیایمان تاریک است،
او دیگر برای ما چشم نمی گُشاید..
#هدیه_ق
بابالنگ درازِ عزیزم
سلام
از آخرین باری که باهم صحبت کردیم چهار روز و دوساعت و نه دقیقه میگذره.بابالنگ دراز جانم، با تمام ِ وجود،دلتنگت هستم و این نامه رو با ته مونده های دلم برای تو مینویسم،اینجا هوا بارونی شده،سیاه و دلگیر،مثل ِ کوچه های قلبم و من،بی پناه تر از هرزمانی،روزنامه های باطله رو روی سرم نگه داشتم تا مبادا یک مشت ویروس و میکروب با کوله باری از سرماخوردگی به سراغم بیان،گرچه این روزنامه ی خیس شده دیگه پاسخگوی تنم نیست و صدای تق تق ِ بهم خوردن دندونام مثل ِ تیک تاکِ ساعت رو اعصابم رفته، ایکاش اینجا بودی و با آغوش ِ گرمت که بهتر از هزاربخاری هیزمی گرمه رو نصیب ِ من تنها می کردی..
بابالنگ درازِ عزیزم، اگه این نامه رو مچاله کنی، دلتنگی ازش چکه می کنه.هرچه زود تر به قلبم برگرد..
امیدوارم دراولین روز از ماه جدید تو به جای خورشید از خواب بیدارم کنی...
#هدیه_ق
بابالنگ درازِ عزیزم
سلام
الآن که برای تو نامه مینویسم،شاهد غروب دلگیری هستم که به جمعه تعلق داره..بابالنگ دراز جانم،جمعه های نارنجی زندگی یقیناً بدون تو بی رنگ و خاکستری میشد، با اینکه گاهی دوری من از تو دستامو میلرزونه و دیده هامو تار میکنه، با اینکه نامه های نیمه تمام رو مچاله شده به سطل زباله روانه میکنم، اما باز هم با یاد پیچیدن انگشت های تو لابه لای موهای تاب دارم، لحن گیرای مردانه ات و نگاه تب داری که تو چشمای من جا گذاشتی، آسمون ابری چشمام آفتابی و منحنی لبخندم مثل رنگین کمون شکوفا میشه. بابالنگ دراز! حلّال تموم مشکلات من تویی، قفل قلب من با کلید دستای تو وا میشه.
خودت رو از من دریغ نکن...
#هدیه_ق
من عطر تورو نفس میکشم
تو که ریشه کردی تو قلبم
رو با تمام وجود می پرستم
دوست داشتنت رو تو ذهنم نگه
میدارم تا ابد و هرچند روز...
#هدیه_ق
با تو بودنو دوس دارم
تو دل بهار،زیر پتوی زمستون
با یه لیوان چای داغ کنار پنجرهٔ بخار زده پاییزی
یا یه شربت خاکشیر خنک تابستونی..
تو اوج ، رو ارتفاع،
تو عمق ، رو پَستی ،
چه پیاده شونه به شونهی تو
چه سواره روی کولِت ..
با تو بام تهران و
دریای شمال و
پل اصفهان و
آفتاب جنوب و دوس دارم؛
بی تو این زندگی به من نمیچسبه!
#هدیه_ق
کجا دیدی عاشق به معشوقش برسه؟!
عاشق شاعر میشه،
اصلا شینِ شعر یعنی شهریار،
از اون عاشقای دلسوخته که توو عشق،
راهش یک طرفه شد!
گرچه معشوق اومد اما "نوش دارو بعد مرگ؟"
می ترسم جانم!
میترسم از دست برم و بیای!
#هدیه_ق
بابالنگ دراز عزیزم سلام..
بی مقدمه بگویم.. شماهم عالمی دارید!
برای بوسیدنتان باید روی پنجه های پایم بایستم
وقتی از دور تماشایتان میکردم،تصویر قدّی شما در چهارچوب نگاه من جا میگرفت و هرچه نزدیک تر میشدید،راحت تر در چهار چوب قلبم جا میگرفتید
اصلا راست گفته اند که: دوری و دوستی
چون من میگویم : نزدیکی و عشق!
و چه کسی شمارا از بند من رهایی خواهد داد؟
تا زمانی که عشق در خاک قلبم ریشه دوانده..
بابالنگ دراز، میدانی؟ دلتنگی گاهی هوای دلم را ابری می کند اما من آموختم که گیاه عشق برای رشد در قلبم به باران چشم هایم نیازمند خواهد شد..
جوهرت را روی نامهٔ من تمام کن،بگذار قلمت یک بار هم به ساز من برقصد
روی پنجه پا میبوسمت..
#هدیه_ق
وسط بحثمون داد زدم
«تو منو بلد نیستی »
بعد از چند وقت که برای عشق جدیدش پست گذاشت
تو کپشن نوشت
«این خاصیّت عشق است باید بلدت باشم»
زیبا نیست؟
#هدیه_ق
داستان ما خیلی کوتاه بود؛
اون از من یه مجنون ساخت تو این شهر،
بعدش رفت و
دیگه هیچوقت برنگشت..
#هدیه_ق
نیمه گمشده میدونی کیه؟
اونی که بغلش اندازه تنت باشه..
#هدیه_ق
دوست دارَمَت به اندازه انتظار عشاقی که معشوق خود را راهی ِ میدان جنگ کردند..
#هدیه_ق
و تورا به آغوش نکشیدم اما
هرروز برای آن کنج دنج دلتنگم
براستی چگونه است؟
دلتنگی برای جایی که
هیچ گاه به آن تعلق نداشتی ..؟!
#هدیه_ق
گوش ها به نشنیدن و
چشم ها به ندیدن عادت می کنند امّا
دل به نتپیدن برای کسی،
عادت نمی کند ..
#هدیه_ق
میگن شاعرا که دلتنگ میشن
میرن سراغ شعراشون
آخه از لابه لای هر بیتی که میخونن،
عطر دلبرشون میپیچه تو فضای اتاق..
#هدیه_ق
مرا در آغوش بگیر
تا به «دوستت دارم» هایت
جامه عمل بپوشانی ..
#هدیه_ق
دوست دارَمَت به اندازه انتظار عشاقی که معشوق خود را راهی ِ میدان جنگ کردند..
#هدیه_ق
من و دلبر وقتی همو از دور میبینیم
لبخند رو لبامون سبز میشه؛
حالا نوبتی
یه بار اون سرشو میندازه پایین
من یه دل سیر نگاش کنم
یبار من..
#هدیه_ق
تابستون بود و
چشمات یه چشمهٔ خنک،
تن به آب زدیم و
غرق نگاهت شدیم ..
#هدیه_ق
دلتنگ خاطرات نیستم
دلتنگ غزل هایی هستم که درِگوشم نخواندی..
باباطاهر هم نشد،نشد
دست کم یک «بابالنگ دراز»برای ادامه زندگی میطلبم!
اگه نیاز من تو باشی،من تا ابد محتاجم!
#هدیه_ق
دلم تنگِ واسه لبهات
که میخندید زیر ماسک ..
#هدیه_ق
چقد دوست داشتم امروز وقتی کنار جاده قدم میزنم تو رد بشی و
منو ببینی و دلم هری بریزه زمین از خوشحالی
که به جای دیدن دستام،
دستامونو ببینم که هیچ فاصله ای بین شون نیست
یجوری انگشتامو از لابه لای انگشتات رد کنم که حتی هوا هم ازش نگذره
ولی اینجا نبودی
تو سرنشین هیچ ماشینی نبودی
حتی اینجا کسی شبیه تم نبود
یه جای دوری
پشت کوه های بلند
یه جایی که حتی اگه داد بزنمم صدام به قلبت نمیرسه
نبودیا
ولی کاش بودی
کاش الان که بهت فکر میکنم قلبت میلرزید و
به جای تموم «دلم تنگ شده » هایی که تایپ کردم و نفرستادم
تو مینوشتی «دلتنگتم » و میفرستادیش برام
کاش انقدر خودخواه نبودی
کاش میدیدی حواسم بهت هست..
#هدیه_ق
عاشقَش بودم اما
وقتی دیدمَش ،
قلبم برایش تند نَتَپید ؛
من تپش های تند دلم را
در همان روزی که
دلش را به دیگری تقدیم کرد
جا گذاشته بودم ..
#هدیه_ق
ما حداقلش میتونستیم
دوتا "دوست معمولی" باشیم ..
من میتونستم قول بدم که
دیگه عاشقت نشم ،
حتی دیگه از چشمات شعر نگم ،
حتی دیگه از مهربونیای بی دلیلت نگم ،
ولی تو بگو ،
از قد و قیافه ام بگو ،
از چهرم بگو ،
از چشام که بدجوری میگیرتت ،
از لبخندم که هیچوقت
موقع دیدنت پاک نشد ، کمرنگ نشد ،
اتفاقا بیشتر خندید ،
چشمام خندید ،
لپام ، لبام ، گوشام ، صورتم ، قلبم ،
آره ؛ حتی قلبمم با دیدنت خندید ..
ولی انصاف نبود که بری ،
ما حداقلش میتونستیم
دوتا "دوست معمولی" باشیم ؛
نمیتونستیم ؟!
#هدیه_ق
بی تو دست هایم یخ زد ،
چای از دهان افتاد ،
جوهرم خشکید
وَ قلبم شکست ..
#هدیه_ق
شبی که تو اتوبوس بودم و برمیگشتم خونه ،
اوّلین بار بود که دیده بودمت! فکرشم نمیکردم یه تیکه از وجودمو سالیانِ ســال تو فاصله چندصد کیلومتری از خودم جاگذاشتم،وقتی اتوبوس حرکت کرد داغ دلم تازه شد،سرمو که چسبوندم به شیشه ماشین ، هندزفری که تو گوشم بود و صدای آهنگی که پخش میشد، خاطـــرات رو مثل ِ یه فیلم کوتاه از جلو چشمام رد کرد،گرمی دستات و صدای دلنشینت به کناردلبرکم، آخ از اون نگــاهِت،آخ که یه ثانیه ام از جلو چشمام کنار نرفت..
به خودم اومدم و دیدم صورتم خیسه و گرمی اشکام! اونجا بود که فهمیدم دوری از تمام ِ تو یعنی:
دوری من از من!
همون لحظه بود که فهمیدم چقدر این فاصله ها به دوست داشتنم مربوطن
و اصلاً فاصله یعنی:
دلتنگی محض!
#هدیه_ق
زندگیمان
حول محور چشم های کسی چرخید
که حال،
دنیایمان تاریک است،
او دیگر برای ما چشم نمی گُشاید..
#هدیه_ق
بابالنگ درازِ عزیزم
سلام
از آخرین باری که باهم صحبت کردیم چهار روز و دوساعت و نه دقیقه میگذره.بابالنگ دراز جانم، با تمام ِ وجود،دلتنگت هستم و این نامه رو با ته مونده های دلم برای تو مینویسم،اینجا هوا بارونی شده،سیاه و دلگیر،مثل ِ کوچه های قلبم و من،بی پناه تر از هرزمانی،روزنامه های باطله رو روی سرم نگه داشتم تا مبادا یک مشت ویروس و میکروب با کوله باری از سرماخوردگی به سراغم بیان،گرچه این روزنامه ی خیس شده دیگه پاسخگوی تنم نیست و صدای تق تق ِ بهم خوردن دندونام مثل ِ تیک تاکِ ساعت رو اعصابم رفته، ایکاش اینجا بودی و با آغوش ِ گرمت که بهتر از هزاربخاری هیزمی گرمه رو نصیب ِ من تنها می کردی..
بابالنگ درازِ عزیزم، اگه این نامه رو مچاله کنی، دلتنگی ازش چکه می کنه.هرچه زود تر به قلبم برگرد..
امیدوارم دراولین روز از ماه جدید تو به جای خورشید از خواب بیدارم کنی...
#هدیه_ق
بابالنگ درازِ عزیزم
سلام
الآن که برای تو نامه مینویسم،شاهد غروب دلگیری هستم که به جمعه تعلق داره..بابالنگ دراز جانم،جمعه های نارنجی زندگی یقیناً بدون تو بی رنگ و خاکستری میشد، با اینکه گاهی دوری من از تو دستامو میلرزونه و دیده هامو تار میکنه، با اینکه نامه های نیمه تمام رو مچاله شده به سطل زباله روانه میکنم، اما باز هم با یاد پیچیدن انگشت های تو لابه لای موهای تاب دارم، لحن گیرای مردانه ات و نگاه تب داری که تو چشمای من جا گذاشتی، آسمون ابری چشمام آفتابی و منحنی لبخندم مثل رنگین کمون شکوفا میشه. بابالنگ دراز! حلّال تموم مشکلات من تویی، قفل قلب من با کلید دستای تو وا میشه.
خودت رو از من دریغ نکن...
#هدیه_ق
من عطر تورو نفس میکشم
تو که ریشه کردی تو قلبم
رو با تمام وجود می پرستم
دوست داشتنت رو تو ذهنم نگه
میدارم تا ابد و هرچند روز...
#هدیه_ق
با تو بودنو دوس دارم
تو دل بهار،زیر پتوی زمستون
با یه لیوان چای داغ کنار پنجرهٔ بخار زده پاییزی
یا یه شربت خاکشیر خنک تابستونی..
تو اوج ، رو ارتفاع،
تو عمق ، رو پَستی ،
چه پیاده شونه به شونهی تو
چه سواره روی کولِت ..
با تو بام تهران و
دریای شمال و
پل اصفهان و
آفتاب جنوب و دوس دارم؛
بی تو این زندگی به من نمیچسبه!
#هدیه_ق
کجا دیدی عاشق به معشوقش برسه؟!
عاشق شاعر میشه،
اصلا شینِ شعر یعنی شهریار،
از اون عاشقای دلسوخته که توو عشق،
راهش یک طرفه شد!
گرچه معشوق اومد اما "نوش دارو بعد مرگ؟"
می ترسم جانم!
میترسم از دست برم و بیای!
#هدیه_ق
بابالنگ دراز عزیزم سلام..
بی مقدمه بگویم.. شماهم عالمی دارید!
برای بوسیدنتان باید روی پنجه های پایم بایستم
وقتی از دور تماشایتان میکردم،تصویر قدّی شما در چهارچوب نگاه من جا میگرفت و هرچه نزدیک تر میشدید،راحت تر در چهار چوب قلبم جا میگرفتید
اصلا راست گفته اند که: دوری و دوستی
چون من میگویم : نزدیکی و عشق!
و چه کسی شمارا از بند من رهایی خواهد داد؟
تا زمانی که عشق در خاک قلبم ریشه دوانده..
بابالنگ دراز، میدانی؟ دلتنگی گاهی هوای دلم را ابری می کند اما من آموختم که گیاه عشق برای رشد در قلبم به باران چشم هایم نیازمند خواهد شد..
جوهرت را روی نامهٔ من تمام کن،بگذار قلمت یک بار هم به ساز من برقصد
روی پنجه پا میبوسمت..
#هدیه_ق
وسط بحثمون داد زدم
«تو منو بلد نیستی »
بعد از چند وقت که برای عشق جدیدش پست گذاشت
تو کپشن نوشت
«این خاصیّت عشق است باید بلدت باشم»
زیبا نیست؟
#هدیه_ق
داستان ما خیلی کوتاه بود؛
اون از من یه مجنون ساخت تو این شهر،
بعدش رفت و
دیگه هیچوقت برنگشت..
#هدیه_ق
نیمه گمشده میدونی کیه؟
اونی که بغلش اندازه تنت باشه..
#هدیه_ق
دوست دارَمَت به اندازه انتظار عشاقی که معشوق خود را راهی ِ میدان جنگ کردند..
#هدیه_ق
و تورا به آغوش نکشیدم اما
هرروز برای آن کنج دنج دلتنگم
براستی چگونه است؟
دلتنگی برای جایی که
هیچ گاه به آن تعلق نداشتی ..؟!
#هدیه_ق
گوش ها به نشنیدن و
چشم ها به ندیدن عادت می کنند امّا
دل به نتپیدن برای کسی،
عادت نمی کند ..
#هدیه_ق
میگن شاعرا که دلتنگ میشن
میرن سراغ شعراشون
آخه از لابه لای هر بیتی که میخونن،
عطر دلبرشون میپیچه تو فضای اتاق..
#هدیه_ق
مرا در آغوش بگیر
تا به «دوستت دارم» هایت
جامه عمل بپوشانی ..
#هدیه_ق