15-12-2021، 17:30
گاه نِفرت حاصِلش عِشق است
این را دَرک کُن ..
گاه اگر از تو دِلم بیزار باشَد
بهتَر است ..
#حسین_زحمتکش
مَـردی که کَنــده بـود در قَـلعه را زِ جــا
وا می کند پَس از تو درِ خانه را به زور
#حسین_زحمتکش
کمی دیر آمَدی ای عشق ..
امّا باز با این حال ،
اگر چیزی از این غارَت زده باقیست ،
غارت کُن ..
#حسین_زحمتکش
کسی حَرف مَرا باور نَخواهد کرد اگر روزی
بـگویـم شـیـرم و در چَنـگ آهـویی گرفتارم
#حسین_زحمتکش
چَشم وا کردم و دیدم به تو می مانَم ، مَرگ
کـــه بَـــرای هَـــمــه مَلموسَــم و نـامأنوسَــم
#حسین_زحمتکش
هَـر روز نِفـریـنَـم کُـن امّـا خاطرت بـاشَـد
پُشت سرِ عاشـق دُعای مـادَری هم هَست
#حسین_زحمتکش
سـپُرده ام به خُدا هر چه کرده ای با من
خطاست دست کسی جز خُدا سپُردن تو
#حسین_زحمتکش
از فارس تا تَبریز خاطرخواه داری ، آه
حتی شنیدم تازگی ها بندری ها هم ..!
#حسین_زحمتکش
غلط میگیرد از طرز ادای ضاد ضالینم
همان شیخی که میبینم هزاران رخنه در دینش
#حسین_زحمتکش
از تو پرسیدم برایت کیستم ؟ گفتی "رفیق"
آنچه در تعریف ما گفتی کم از تحقیر نیست
#حسین_زحمتکش
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش
معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها
#حسین_زحمتکش
دلخوش به خندههای منِ خیره سر نباش
دیوانهها به لطف خدا غالباً خوشاند
#حسین_زحمتکش
ما را اسیر تُنگ، به دریا سپرد و رفت
آزاد اگرچه کرد، ولیکن رها نکرد
#حسین_زحمتکش
شاعران از موی صاف و لَخت کمتر گفتهاند
بسکه مضمون در دل موی مُجعد ریخته
#حسین_زحمتکش
پیش عقل از ستم عشق شکایت کردم
به یهودی گله از ظلم مسلمان بردم
#حسین_زحمتکش
رد شدی از بغل مسجد و حالا باید
یا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویش
#حسین_زحمتکش
نه ترکم می کند عشقت، نه کاری می دهد دستم
جوان بیکار اگر باشد، وَبال خانه خواهد شد
#حسین_زحمتکش
تویی نماز و منم مست ، مانده ام چه کنم
که هم اقامه خطا، هم سبک شمردن تو
#حسین_زحمتکش
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو
#حسین_زحمتکش
گاهی مرا نگاه کنی و رد شوی بس است
آنان که بی کَسند به یک در زدن خوشند
#حسین_زحمتکش
می روم تکلیف خود را با دعا روشن کنم
این که می ترسانی ام از او رقیبی بیش نیست!
#حسین_زحمتکش
پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم
ای عشق گاهی وقتها پاکی به دامن نیست
#حسین_زحمتکش
بین بهشت و لمس تو، ترجیحِ من تویی
از دین خویش و بر تن تو، دست می کشم
#حسین_زحمتکش
اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم
برای دستهای تنگ، ایمانی نمی ماند
#حسین_زحمتکش