مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ]

[Armadon]

نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد
کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای
که چون تو سرو ندیدم که در قبا گنجد

[מַברִיק]

در خواب تورا دیدم و گفتند که رویاست
شب تا به سحر در پی توخواب ندارم

بر چهره ی هر کس نگرم روی تو بینم
جز نقش رخت بر دل خود قاب ندارم

#معصومه_سلیمی

[Armadon]

مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

[מַברִיק]

دست شستم از تو با جانم، تمنّا را چه کار؟
با سر شوریده‌ام مِن‌بعد سودا را چه کار؟

_شاپورتهرانی

[Armadon]

روزی فکند یار نگاهی بسوی غیر
باز است چشم حسرت من سوی او هنوز

[shahid]

زان زمان کہ غلامت شدم یقین کردم
از این معاملہ ھرگز ضرر نخواھم کرد

[Armadon]

دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم
هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم
اشک سیمینم به دامن بود بی سیمین تنی
چشم بی خوابی ز چشم نیم خوابی داشتم

[מַברִיק]

می‌رسد روزی که ما هم‌سنگ یکدیگر شویم
می‌خورد یک روز قانون ترازوها به هم

_محمدحسین ملکیان

[Armadon]

مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ای زاهد خودپرست باما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند

[מַברִיק]

در چشم‌هات -این دو پریشانِ در‌به‌در-
طرح دو تا پلنگ جوان ایستاده‌است

مرتضی آخرتی