گفت و گو آزاد نسخه ۴۱4

[Emmɑ]

انشـا بنویس روزی روزگـاری بود ی آرمـی فوضولی بود همه جـا رخنه میکرد

بقیشو بعد از چـاِیی خوردنمـ میگمـ ):

@"ƤᴏᴏƁᴏи"

شترخیارشوری|:
دیگ با من حرف نزن._.

[Mohlek]

صبر کن الان بت تیتاب میدم =)

لازم نکرده خود آقای مدیر بهم بستنی دادن

چیجوری از گلوت پایین میره بی من بخوری ؟

[Волшебник]

آخ !
یادم رفت بهت خبر بدم .-.

اشکـالـی نـداره ):

دفعه ی بعد حتما بهت میگم |=
لعنت بر آلزایمر -_-

---

^^مبارکهههه

ووی قلبم *-*
ممنون گوگولی من (=

[моои]

@"ƤᴏᴏƁᴏи"
والا زبونمو ک خدا بم عطا کرده و سحر و جادو از خدا ب دوره استغفر الله:/
عه پ لابد دانشجوش خودتی فقط :/
دانشگاه با مدیریت تو چی بگم والا دیووونه خونه هم بهتره:/

/:خب جادوعه
یه مادرشوهری میشی ک نگم/:بیچاره بدبخت عروست
نه خیر همه هست جز تو هاها
/:تو نیا

والا من ک هیچی بلا ب دور اونی ک عروست بشه ی ثانیه بعر از عروسی دار میزنع خودشو:/
آخه دیووونه خونه جای رفتن دختر باهوس و مودب و فرهیخته ای مث منه؟:/

[Emmɑ]

یادش بخیر اقا ناظم وقتی میخواست موضوع بزنه اول به من خبر میداد:>

[Волшебник]

یادش بخیر اقا ناظم وقتی میخواست موضوع بزنه اول به من خبر میداد:>

واقعا؟

[Emmɑ]

/:خب جادوعه
یه مادرشوهری میشی ک نگم/:بیچاره بدبخت عروست
نه خیر همه هست جز تو هاها
/:تو نیا

والا من ک هیچی بلا ب دور اونی ک عروست بشه ی ثانیه بعر از عروسی دار میزنع خودشو:/
آخه دیووونه خونه جای رفتن دختر باهوس و مودب و فرهیخته ای مث منه؟:/

خیلی هم دلت بخواد مادرشوور ب این خوبییی
جرر خیلی میمونی

[ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ]

انشـا بنویس روزی روزگـاری بود ی آرمـی فوضولی بود همه جـا رخنه میکرد

بقیشو بعد از چـاِیی خوردنمـ میگمـ ):

@"ƤᴏᴏƁᴏи"

شترخیارشوری|:
دیگ با من حرف نزن._.

اِوا عـسیسمـ خوشت نیومـد !
میخوای یکـی دیگـه بگمـ ؟.-.

[Prometheus]

هعییی

[omidkaqaz]

سلامم...