~* گفت و گو آزاد نسخه ۴۱۱ *~

[Prometheus]

من صد بار گفتم من اون بالا آکواریوم ندارم!!!! فحشت میدمااااا ._.
بعدشم هیس ._. میخوام فرنودو با ملیکا تو اتاق زندانی کنم حواسمو پرت نکن -__-

---

ارهههه من همین الانشم ۹۰۰ تا سوال دارم
ولی سعی میکنم منتظر بمونممم *.*

اگه ازم بپرسی باعث می شه که بفهمم کجاها جلب توجّه کرده. وقت کردی چند تاییش رو بگو.

منم از نویسندگیت خوشم میاد مرد! تزاهخباهحدلیتبتعرهزخبتهتب

ولی اینکه حرص بقیرو در میارم...خود خودمم .-.

یتبنیتب ممنونم.

آره وایبی که ازت می گرفتم همین بود. خوبه که درست از آب در میاد حدس هام.ها ها

البته من تو جمع بیشتر از 5 نفر جیکم در نمیاد -_-


تیکه هم زیاد میندازم -_-

[مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב]

یاخداا۰_۰ مچم گرفتهه شد  
خود خودشم 
خوبی تو زیبا 
چ کردی امروز رو ساختی

بهم گفتی زیبا؟ الان ملی میادو خفت میکنه ^.^
+
خوبم خوبم .. روز سنگینی بود واقعا ولی مطمئنا فردا خیلی بهتره :>
تو چطوری؟

اهمم... دختران مملکت مان زیبا هستند (= 
شکرخدا ...اره خب روز سنگین نباشه ساخته نمیشه که
عالی خداروشکر دارم تحریمات رو دور میزنم

[فرنودِ بن گیومرث]

فقط یک سوال رفقا.

من چند تا نقطه متفاوت توی داستان تا حالا گذاشتم که رفته رفته قراره به هم برسند.

این مسئله احساس پراکندگی بهتون نمی ده؟ یعنی بد در نیومده که؟ با من صادق باشید.

[Prometheus]

منم از نویسندگیت خوشم میاد مرد! تزاهخباهحدلیتبتعرهزخبتهتب

ولی اینکه حرص بقیرو در میارم...خود خودمم .-.

---

بوی ماهی مرده میاد .-.
یا شایدم.....ولش کن
+
اوه شعتتتت....کار خوبیه...ولی این ملبکا خطرناکه...فرنودو میکشه اونجا -_-

من که میدونم ماهی مرده نیست ._.
من که میدونم چیه
.—.

ولی سکوت میکنم lol
ملیکا خطرناکه؟!؟!؟ میخوای بمیری ؟؟؟؟

بخدا کار حسام بود -_-
+
اره.....نه .... تو میخوای بمیری؟ اگه خواستی بگو ها!
کلتو میکنم تو اکواریومت درررررجا میمیریییی
ادما میمیرن...اه...به همین سادگی
به مولا

[*VENUS*]

فقط یک سوال رفقا.

من چند تا نقطه متفاوت توی داستان تا حالا گذاشتم که رفته رفته قراره به هم برسند.

این مسئله احساس پراکندگی بهتون نمی ده؟ یعنی بد در نیومده که؟ با من صادق باشید.

من همچین حسی نداشتم
اتفاقا اینکه این چند تا نقطه کم کم بهم میرسن جالبش میکنه

[SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ]

دیدار به قیامت

[Prometheus]

فقط یک سوال رفقا.

من چند تا نقطه متفاوت توی داستان تا حالا گذاشتم که رفته رفته قراره به هم برسند.

این مسئله احساس پراکندگی بهتون نمی ده؟ یعنی بد در نیومده که؟ با من صادق باشید.

نه اتفاقن!
برای من خیلی جالب بود!


ژانر ترس یا وحشت...توی داستان هست؟

[Mohlek]

دوستان هرگز فراموش نکنید ک امشب شب جمعس =)
در شب جمعه مردم برای اموات در گذشته شان دعا میخوانند و از درگاه خداوند باری تعالی طلب آمرزش میکنند.

[سهَ‌ند]

این ها ملتفت نیستند

[*VENUS*]

من که میدونم ماهی مرده نیست ._.
من که میدونم چیه
.—.

ولی سکوت میکنم lol
ملیکا خطرناکه؟!؟!؟ میخوای بمیری ؟؟؟؟

بخدا کار حسام بود -_-
+
اره.....نه .... تو میخوای بمیری؟ اگه خواستی بگو ها!
کلتو میکنم تو اکواریومت درررررجا میمیریییی
ادما میمیرن...اه...به همین سادگی
به مولا

حسام؟ خجالت بکش ._.

+
تو میخوای منو بکشی جوجه؟
بذار اول ببینم از زیر دست ملیکا زنده میای بیرون :>