امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حافظ پژوهیِ خودمانی.

#1
از سری مزیّت های فلشخور ، مجالِ فکر کردنه. مثلاً فلان موضوع شخصی یا صراحتاً توی گفتگو های آزاد بیان می شه یا نه در قالب یک تایپک با بیانی سمبلیسم ابراز می شه.
مزیّت جدیدی که فلشخور -حداقلّ برای من- داره ، فرصتِ خوانش دوباره است.
این جا دوباره دیوان حافظ رو تورق می کنیم، از همون غزل اوّل :

حافظ پژوهیِ خودمانی. 1

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها


وزن : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

کاس معنای ظرف می ده. جامی که در آن شراب می نوشند. قدیم الایّام شراب خوردن محفلِ به خصوص خودش رو می طلبیده. افراد دایره وار می نشستند و ساقی ، قدح به دست(قدح ظرف بزرگ شراب هست. یک چیزی همچو پارچ) دور تا دور می چرخیده و آدمیون رو شراب می خورانده.
ادر هم فعل امر هست به معنای بگردان. ناولها نیز به معنای "به ما بخوران" هست.

به بوی نافه کآخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دل ها


یک شبکه معنایی یا به عبارت ادبیات مآبانه ش مراعات نظیری بین کلمه نافه و مشکین و خون وجود داره.
مُشک ماده خوشبوییست که از نافه آهو می گیرند. نه که آهو رو صید بکنند ها ، فی الواقع هر از چند گاهی آهوان درد شکم می گیرند و برای خلاص شدن از درد شکمشون رو به سنگ ها و صخره ها می کشند و ماده سیاه رنگ آغشته به خونی از نافه آهوان به جا می مونه.
افرادی هم در موسم به خصوصی به جنگل ها رفته و این ماده خوشبو رو جمع می کردند و به قیمت گزافی هم می فروختند.

طُرّه هم تار های گیسوانِ یار هست که روی پیشونیش می افته. می تونیم مجاز از زلف یار بگیریم.

لبِ کلام این هست که زلف یار بوی مشک می ده از بس که لامذهب خوشبوست.
صبا هم که معرف حضور هستند. باد صباست که از میان گیسوان یار ما می گذره و بوی مشک رو بلند می کنه.

حالا چرا حضرت حافظ می فرماید بگشاید ؟ چرا بو باید گشاییده بشه؟
در مصراع بعد از "تاب جعد" صحبت می کنه. به طور کل معشوق ادبیّات کهن فارسی موهای فر داره. بالاخره زیبایی شناسی نسبیه و در هر دوره ای یک چیزی به قول ما امروزی ها مُد هستش.
وقتی موی یار خم اندر خم باشه ، گویی در زلفش گره هایی وجود داره که اون گره ها گشاییده می شند. برای همین حضرت در مصراع قبل می فرمایند "بگشاید"

مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها


*در بعضی نسخ مصراع اول این گونه ضبط شده : " مرا در منزل جانان چه جایِ عیش چون هر دم"

یک الگوی پر تکرار که از ادبیّات عرب هم وارد شعر ما شده ، زیربنای این بیت هست که در حال حاضر دقیق خاطرم نیست و ساعت هم شش و سی و سه دقیقه صبحه و هنوز نخوابیدم پس نمی خوام اراجیف بنویسم. فعلاً از این بخش می گذریم تا با اطمینان در بیت های آتی بیانش کنم.

نکته ای که برای این بیت باید گفت جرس هست. خیلی از شرح ها به اشتباه جرس رو چیزی همچو طبل یا حتّی شیپور تصوّر کردند که بغایت غلط هست. جرس چیزیست همچو زنگوله که به گردن اشتر های کاروان آویخته شده.

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها


اگر مجالی بود حتماً راجع به تصوف چیزکی می نویسم. امّا علی الحساب این رو داشته باشید که در راه تدریجی تقرب به خدا ، نیاز به مردانِ خدایی هست که به نام مراد می شناسیمشون. کسانی که مسیر سختی رو طی کردند و حالا علم دار هستند و فانوس راه به دستشونه. منی که می خوام راه پر پیچ و خم تصوف رو برم و نیازمند مراد هستم نیز نامم مرید هست.
عارفان دو دسته هستند. بعضی همچو شمس اعتقاد راسخی به مراد و مریدی ندارند و بعضی هم همچو حافظ بغایت معتقدند به داشتن یک مراد. خیلی جاها از این مراد با عنوان "پیر مغان" یاد می کنه که این عبارت خودساخته حافظ هست و پیش از حافظ کسی چنین عبارتی رو به کار نبرده.

پیر مغان یک تناقض بنیادینی داره که خیلی قشنگه. واژه "پیر" برای عارفانِ اسلامی به کار می رفت و واژه "مغان" به معنای روحانیِ زرتشتیست که در دوره حافظ اهالیِ این دین مرتد و گرفتار کفر شناخته می شدند.
حال اگر کفر رو سیاه در نظر بگیریم و پیر رو سفید، متوجه تناقض عبارت خودساخته حافظ میشیم.


تضاد بعدی رنگین کردن سجاده با می هست. شراب آلتِ کفر است و سجاده آلتِ ایمان.
اگر سجاده ای با می رنگین بشه ، طبق شرعیات نجس محسوب می شه و از عقلانیت به دور هست که مرد با ایمانی که مراد ما باشه از ما چنین درخواستی بکنه.
اما حافظ معتقده که اگر مراد ما چنین چیزی هم از ما خواست که در تضاد با شرعیات باشه، بی شک باید آن عمل صورت بگیره.

چرا که سالک از راه و رسم منزل ها - به عبارتی پیچ و خم راه- بی خبر و غافل نیست. به حتم مرادِ ما همچو خداوندش حکیمه و دلیلی برای درخواستش داره که ما بی چون و چرا باید انجامش بدیم.

*این جا ارجاعتون می دم به داستانِ قرآنی خضر و موسی. همون داستان معروف که خضر کشتیی رو سوراخ می کرد و موسی هم که دلیل رو نمی دونست به خضر خرده می گرفت و الخ ...

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها


همه کارم ز خودکامی به بد نامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها


فکر می کنم این بیت هم همچو بیت قبل نیازی به توضیح اضافی و هرزگویی من بنده نداره امّا راجع به "ساختن محفل از راز" باید بگم کنایه از نقل مجلس شدنِ راز هست.
رازی که در تمام محفل ها گفته می شه که نهان نمی مونه.

حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها


ترجمه مصراع دوم : چون به دیدار آن دوست رسیدی دنیا را واگذار و رها کن.






تا غزلی دیگر در پناه پشوتن باشید.
پاسخ
 سپاس شده توسط Thyme ، KᏙ¥றᏙƝ ، *Aɴѕel*
آگهی
#2
خب برا من همون چند خط اول کافی بود که کاملا جذب و مسحور مدل نوشتنت بشم و تا ته با هیجان بخونم -_-*
خودت نوشتی یا کپی از جایی بود ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Unknown
حافظ پژوهیِ خودمانی. 1
پاسخ
 سپاس شده توسط فرنودِ بن گیومرث ، *Aɴѕel*
#3
(21-02-2021، 10:20)ღ✿ ДVД ✿ღ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
خب برا من همون چند خط اول کافی بود که کاملا جذب و مسحور مدل نوشتنت بشم و تا ته با هیجان بخونم -_-*
خودت نوشتی یا کپی از جایی بود ؟

والله دیشب خوابمون نمی برد و این ها رو نوشتیم تا شاید سرگرم کننده باشه.
واقعاً خوش حالم که خوشتون اومده بانو. باز هم می ذارم پس .
پاسخ
 سپاس شده توسط *Aɴѕel* ، Thyme
#4
غزل دوّم :

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آبروی خوبی از چاه زنخدان شما


به نام خدا.
همگان با تشبیه آشناییم. مثلاً می گیم چشم یار شبیه گل نرگسه. امّا گاهی وقت ها نه تنها تشبیه می کنیم بلکه برتری هم می بخشیم. مثلاً می گیم سرو های باغ به یار ما رشک(حسرت) می برند. چرا که یار ما از سرو هم بلند قامت تره. پس در وهله اول قامت یار رو تشبیه کردیم به سرو و بعد قامت یار رو بر سرو هم برتری بخشیدیم.

بهش می گند تشبیه تفضیلی مضمر. چرا مضمر ؟ چرا که در بیت پنهان است و شاعر مستقیماً منظورش را به ما نمی رساند.

این جا هم همینه. در وهله اوّل رویِ درخشنده یار رو به ماه تشبیه کرده و بعد برتری هم بخشیده. می گه ماه ، فروغش رو از صورتِ شما می گیره. صورت شما اگه نباشه ماه فروغی نداره.
(ماه در میاد که چی بشه؟ می خواد عزیز کی بشه؟)


در حال حاضر دو واژه "نیک" و "خوب" رو مترادف می دونیم. امّا در ادبیّات کهن نیکی برای اخلاق و صفات باطنی به کار می ره . امّا خوبی برای زیبایی ظاهری.
زنخندان نیز فرورفتگی چانه معشوق است که همچو چاه است.
خوبی و زیبایی که در دنیا وجود دارد آبرویش را از چاه زنخدان یار می گیرد. حالا یک ایهام تناسب زیبا بین آب و چاه وجود دارد.


عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما


مصراع اول ایهام خارق العاده ای داره.
جان بر لب آمدن در دو معنا :
یک -> کنابه از سختی کشیدن
دو -> یک تشخیص برای جان به کار برده و او را موجودی بدانیم که واقعاً بر لب آمده تا بتواند یار را ببیند.


کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشتند مستوری به مستان شما


عافیت و سلامت ، دو مفهوم مقابل ملامت هستند. وقتی کسی عاشق می شود و در پی عاشقی ، رسوای زمانه می شود ؛ یعنی گرفتار ملامت شده است و سلامت و عافیت خود-در معنای آبرومندی- را از دست داده است.

نرگس استعاره از چشم یار هست چرا که گل نرگس همچو چشمِ مستیست که به گوشه ای خیره است.
تصویرش را سرچ بنمایید*

دور نرگست ، هم می تونه معنای اطراف چشم رو بده (مجاز از چشم) و هم دور در معنای روزگار . کسی در روزگارِ چشم تو عافیت ندید و همگی گرفتار ملامت و رسوایی شدند.

همان بهتر که مستوری(در معنای تقوا) به مستان شما(چشمان شما) نفروشند و منصه حضور نگذارند چرا که دچار ملامت خواهند شد.


بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زانکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما


در نسخه دیوان من و همین طور در سایت های معروف ، ترتیب ابیات غزل به همین صورته امّا من بنده حقیر فکر می کنم این بیت باید بیت دوّم باشد و بعد از مطلع شعر قرار بگیرد. چرا ؟ به دو دلیل.
یک. از لحاظ معنا و ترادف واژگان بین دیده و روی و زنخدان و ایضاً آب و آبرو.
دو.با ردالقافیه آشنایید؟ شاعر قافیه مصراع اول بیت اول رو با قافیه مصراع دوم بیت دوم یکی میاره. بیت اول رو نگاه کنید دوباره .
می گه : ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
این بیت هم قافیه مصراع دومش همینه : زانکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته
بو که بوئی بشنویم از خاک بستان شما


صبا که در غزل پیشین ، معرّف حضورتون شد.
بو دو معنا داره. یکی رایحه و دیگری آرزو.
بو که بوئی بشنویم یعنی تا باشد که رایحه ای از خاک بوستان شما بشنویم.


-ادامه غزل در پستِ بعدی-
پاسخ
 سپاس شده توسط *Aɴѕel*


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان