08-02-2021، 23:54
نیازی نیست اطرافمان پر از آدم باشد...
همون چند نفری که اطرافمون هستند...
آدم باشند کافیه
همون چند نفری که اطرافمون هستند...
آدم باشند کافیه
|
بغض قلم ❥ .. (نسخه دهم) |
||||||||||||||||||||||||||||||||
08-02-2021، 23:54
نیازی نیست اطرافمان پر از آدم باشد...
همون چند نفری که اطرافمون هستند... آدم باشند کافیه
09-02-2021، 0:35
يه سريام هستن تا نفع خودشون در ميون نباشه درميون نيستن!
09-02-2021، 11:13
گفت: هیچکس از دوری و نبود هیچکسی نمُرده، مُرده؟
تو دلم گفتم: مرده ها که زبونِ گفتن ندارن!
09-02-2021، 12:23
یکی از شجاعانه ترین تصمیماتی که باید توی زندگیت بگیری؛ اینه که اجازه بدی هر چیزی که قلب و روحت رو آزار میده بره..
09-02-2021، 12:49
دخــتـر کــ از ایــن کـارا نـمــیـکنـهـ....(:
09-02-2021، 14:49
تو یه دونه آجر بزار؛من ده تا میزارم تو یکیشو بنداز من همشو خراب میکنم نمیدونم اسمش لجبازی یا هر چیه ولی من همینم( :
09-02-2021، 15:10
بین خودمان باشد
هر شب دور از چشمان دیگران عکست را ،در حوض میبوسم دلبر جان شبها فقط روی حیاط خانه ی من بتاب میترسم عاشقت شوند(◍•ᴗ•◍)❤
09-02-2021، 15:46
آدما...هیچوقت اولین چیزارو یادشون نمیره...!
قبول داری؟ اولین معلم... اولین باری که دست یه نفرو عاشقانه میگیری... اولین رفیق... اولین "جدایی" ^-^
09-02-2021، 16:19
ببین چهقدر منتظر موندیم!؟
منتظر موندیم برف بیاد ، آسانسور بیاد ، پیش بیاد ، فردا بیاد ، جوش بیاد، به دنیا بیاد، خوشش بیاد! خوشش بیاد ازمون ! منتظر موندیم دانلود شه ، شب شه، حاضر شه، پاییز شه، نرم شه، یازده شه، خشک شه، سرخ شه، پیدا شه ! منتظر موندیم ببینه، بشنوه، بخنده، برسه، بگه، بفهمه، بیاد! بیاد بمونه! بره! بره گمشه! منتظر موندیم یخ بزنه، زنگ بزنه، داد بزنه، صدا بزنه، شکوفه بزنه، در بزنه، پیانو بزنه، حرف بزنه ! حرف بزنه بگه چه مرگشه !؟ ببین چهقدر منتظر موندیم !؟ نکنه بگیم "کدوم غذاتون زودتر از بقیه آماده میشه!؟ همونو بدین!" نکنه زندگیمون بشه کلکسیونِ چیزای زودتر !؟ نکنه دیگه حال نداشته باشیم منتظر بمونیم !؟ نکنه دیگه برامون مهم نباشه !؟ هی سوپِ قارچ بخوریم و سالادِ فصل !
09-02-2021، 20:37
(آخرین ویرایش در این ارسال: 09-02-2021، 20:41، توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ.)
هی مینوشتم...
هی رنگ میکردن... هی مینوشتم... هی رنگ میکردن... هی مینوشتم... هی رنگ میکردن رنگ رنگ رنگ رنگ... هی وصفت میکردم هی رنگش میکردن!انگار میخواستن گذشته ای که مث میل داغ میخوره به پوستم و روحم و میسوزونه با رنگ از بین ببرن...هه ولی من بازم نوشتم.. گفتن فراموشش کن گفتن گفتن اصن رو کاغذ بنویس بعد پرتش کن مثل موشکایی که تو دبستان با شوق و ذوق پرتش میکردی بره آسمون پرواز کنه که آزاد باشه... ولی من برای نوشتن فقد دیوار میخواستم..دیوار و نمیشه مث موشک دور انداخت تو رو نمیشه دور انداخت... رو دیوار مینوشتم... از دقدقه هام،از خنده هات،از نداشتنام،از بودنات،از از از تو... از دار و ندارم از تو من مینوشتم.... هی مینوشتم... هه...احساس می کنم تموم واژه های پشت دیوار طلبکار نکام میکنن از همون پشت... ولی من پشیمون نیستم(:! ۲۱:۱۹ #در اوج بیکاری! آنسیل:>!
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|