امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چالش جمله

میگفت: خانه ی بزرگ نیاز به قربانی دارد...یاه یاه
من: ویییی رویا جیغغغغغغ
رویا: ....
پاسخ
آگهی
راه فراری نیستتتت 4
برگامون ریخته بود نمیدونستیم چیکار کنیم یهو دوستم از جیبش ی فندک درآورد
من: خاک ت سرت سیگار میکشی تو
دوستم : ول کن جون جدت تو این موقعیت به چی گیر دادی |=
راه افتادیم سمت راهرویی که روبرومون بود...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ناشناس


پاسخ
 سپاس شده توسط βάરãɲ
ب سمت راهرو ک میرفتیم هر لحظه بیشتر احساس ترس میکردم
صدا های عجیب ک از هر طرف می اومد حسابی عصبیم کرده بود
ب ی در سرخ رنگ رسیدیم و تصمیم گرفتیم....
☆هیچ مخدری مثل احترام بیش از حد...
                               توهم زا نیست ...♡


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16332835215615 ♡
پاسخ
تصمیم گرفتیم بریم داخل خم شدم که از سوراخ کلید داخل رو ببینم چیزی معلوم نمیشد درو باز کردم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ناشناس


پاسخ
 سپاس شده توسط βάરãɲ
در با صدای خیلی بدی باز شد
انگار ک سالها کسی اون رو باز نکرده بود
تاریکی عذاب آور شده بود و ما با نور کم فندک هم نمیدونستیم چیزی ببینیم
اما همه ما نیرویی ک درون اتاق بود رو حس میکردیم...
☆هیچ مخدری مثل احترام بیش از حد...
                               توهم زا نیست ...♡


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16332835215615 ♡
پاسخ
 سپاس شده توسط Âɴɢ℮ℓ Evιℓ
همیشه تو فیلما از این صحنه ها سکته میکردم
باید هر جور شده از این خونه لعنتی فرار میکردم
یهو چشم به پنجره افتاد....
پاسخ
 سپاس شده توسط βάરãɲ
فوری خودم رو به پنجره رسوندم

اما هرکاری کردم پنجره باز نشد عرق سردی روی ستون فقراتم نشسته بود

نمیدونستم چکار کنم صداهای عجیبی در سرم اکو میشد صدای جیغ و گریه صدای دختری که از من درخواست کمک میکرد

اب دهانم را صدادار قورت دادم و با گفتن ذکری زیر لبم ارام برگشتم اما با دیدن انچه که روبروم بود نفسم در سینه حبس شد

ناگهان.....
پاسخ
 سپاس شده توسط βάરãɲ ، دلارام1383
کل خانواده مونو دیدم که با صدای بلندی گفتن: تولدتتتتتت مبارکککککک
بعد مثل فیلما از این سوپرایزا کردن
گفتم: تولد من که چند ماه پیش بود -____-
بابام گفت:...
پاسخ
 سپاس شده توسط βάરãɲ
.-خاک برسرت بهت نیومده تو سوپرایز کردن
من.-:-|
بیا بدو برو گمشو نبینمت نکبت
میخواستم برگردم چیزی بگم ک
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16404195783388
ناشناس بنویس برام(:
پاسخ
دیدم یهو بغال محل رد شد بلند اسمششو گفتم..گفت سلام به ط بیا خونمون پرتغال رو باس جمع کنیم
یه فکرریز کردم و پریدم از حیاط کنارش رفتم....هوووع چت شد پریدی


ایمان به خدا اعتماد می‌آفریند، 
حتی زمانی که نقشه‌های او را نفهمی!
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Video یه جمله به خودت بگو
  °• چالش •°
  #چالش
  چالش
Photo یه جمله برای مادرت بنویس.
Big Grin اسم تو برعکس بنویس ؟ چالش ؟
  سه کلمه میگیم نفر بعدی باهاش جمله بسازه !! نسخـــــــــــ دومـــــــــ
  اگه نفر قبلیت ازت شمارتو بخواد کدوم جمله رو بهش میگی؟
Big Grin یه چالش مخصوص دختر پسرای مجرد
  «چالش بیان فرمو پر کنین منتظرمــــــــ»

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان