چالش جمله

[Emmɑ]

دست داداشمو ول کردم فرار کردم سر راه عشقمو دیدم که

[مهدی1381]

 برام چیپس خریده و میگه:

[Prometheus]

میگه: بیا بخور که دیگه گیرت نمیاداا
پلیسا ریختن دورمون یکیشون گفت دستگیرشون کنید
بعد بابام سر رسید گفت حسین مگه تو درس نداری... ._.

[_Strawberry_]

همه دست و پاشونو گم کرده بودن که ییهو فرشته ی وحی آمد....

[مهدی1381]

گفت بدانید و اگاه باشید از این پس هر کس در ملاعام چیپس بخورد جایش در جهنمس تا

[Emmɑ]

درودی دیگر بدرود!
ورفت ب سمت

[Thyme]

عشقش مرده و از شدت غم اونم سکته کرد و مرد.
تمام

ینی همون صفحه اول پوکوندی تاپیکو D:

---

اونجا بود که فرشتگان خشتک بر سر کشیده فریااد زدند

واهااای

بچه ها عالیین همتون عالییی  D:

---

و رفت به سمت نور تا در افق محو شد ! ماهم بعدش رفتیم سر خیابون تا تاکسی بگیریم ... D:

[Prometheus]

همون اول که صفحه پوکونده شده جنگ جهانی هفتم رخ داد...
بعد بابای منم اون وسط داد میزد حسییییین مگه تو درس نداری
که یه دفعه شیپور سوراسرافیل به صدا درومد...

[•ДmịrHoSsiŋ•]

و عمر دنیا به پایان رسید |=
صور دوم به صدا دراومد چشامو که باز کردم...

[Thyme]

دیدم رفیقم میگه داداش اینایی که میشنوی صدای صور نیست جنس دیشبو پشت و رو زدی اثرات اونه D:

(در حالیکه از خنده ریسه میرود دکمه ارسال را میزند  )