امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چشای تو

#1
#پارت_یک
غلتی زدم و چشامو باز کردم، حلقه دستاشو دورم محکم تر کرد و
گفت: توله سگ بخاب بزار منم بخابم خستم.
دستمو فرو کردم تو موهاش شروع ب بازی کردن با موهاش شدم اونم دوباره نفساش منظم شد، دوباره خابش برده بودSmile
فکرم رف ب چن سال پیش همون روزا ک تازه دیده بودمش و نمیشناختمش همون روزا ک کم کم شد دنیام...
10سال پیش
سارا ت گروه پی داده بود
سارا:عسل امروز ی ترنسی با رلش اومده باشگاه وسط بازی اومد دفاعم کنه خورد بم، من با این هیکلم دردم گرف، خیلی بد دفاع میکنه.
نمیدونم چرا ولی حس کردم اونی ک میگ رو میشناسم همونی ک ی بار باشگاه دیده بودمش، همونی ک خیلی چهرش و صداش مردونه بود.
_:ریش داش؟
سارا: نمیدونم دقت نکردم.
_:باشه حالا من پنج شنبه میام باشگاه ببینم چ خبره.
سارا: میبینمت
فکرم ناخودآگاه رفت سمتش، یاده دفعه اولی افتادم ک دیدمش باشگاه بودیم هنوز مربی نیومده بود مام با بچه ها صحبت میکردیم ک اومد همه شکه شده بودیم چون تاحالا ندیده بودیمش تو باشگاه، من اون موقع خیلی بد کراش میزدم هر هفته رو یکی ولی جدیدا اینطور نبودم داش رد میشد از رو ب روم ک یهو غزل با صدا بلند گفت
غزل: عسل کراش بزن.
چنان با تعجب برگشت سمتمون منو غزلم از خجالت اب شدیم سریع از اونجا رفتیم، تا بعد ک نشسته بود یکی از بچه ها ک دوست من بود رو صدا کرد ی جور خاسی صدا میکرد اصن حرف زدنش ی جور خاسی بود.
اون قضیه گذشت و من ی هفته بعد دوباره دیدمش بدون اینک باز جلوش ابرو ریزی کنم البته اون اصلا منو ندید کلا سرش پایین بود ولی من توجهم بهش جلب شده بود. از فکر در اومدم. رفتم اینستا شروع کردم چک کردن استوریا ک دیدم یکی عکسشو گذاشته تولدشو تبریک گفته پیجشم تگ کرده کلی دنبال پیج گشته بودم و الان بلاخره پیداش کردم سریع رفتم فالوش کردم بعدم گوشیو خاموش کردم رفتم درس بخونم تا شب بیام ببینم باز کرده پیجو یا ن.
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
 سپاس شده توسط لــــــــــⓘلی ، شـــقآیــق ، BIG-DARK ، مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב
آگهی
#2
#پارت_دوم
ساعت 8 بود ک مامان صدام کرد برم شام بخورم، وقتی شام خوردم برگشتم تو اتاق گوشیمو روشن کردم تا ببینم پیجشو باز کرده یا ن. پیجشو باز کرده بود رفتم تمام هایلایتاش رو نگاه کردم پستاشم لایک کردم بعد خواستم گوشی خاموش کنم بخوابم که دیدم بچه ها دارن تو گروه حرف میزنن. رفتم گروه ‌پی امارو بخونم ببینم چه خبره دیدم همشون دارن راجع به امتحان فردا حرف میزنن هیچ کدوم از بچه ها نخونده بودن منم نخونده بودم چون ریاضی کار کردم بعد نشستم رمان خوندم بیخیال شدم رو گوشی خاموش کردم خوابیدم.
ساعت هفت و که با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم، رفتم دست صورتمو شستم اومدم موهامو شونه کردم فرممو پوشیدم رفتم پایین تا برم مدرسه.
بچه های خودمون ریاضی داشتن واسه همین ندیدمشون، منم رفتم سرکلاس پیش آلا نشستم، ت کلاس فق با آلا دوست بودم وسط سال کلاسمو عوض کرده بودن منم از بچه های این کلاس خوشم نمیومد زیاد درس خون بودن اما آلا اینطور نبود واس همین بود ک دوس بودم باش. دبیر اومد سروع کرد ب تدريس من و آلام اروم حرف میزدیم، پنج دقیقه آخر کلاس که یواش یواش وسایلمو جمع کردم تا زنگ خورد سریع برم بیرون بچه ها را ببینم. ساناز مثل همیشه تا منو دید پرید بغلم با چشام دنبالش میگشتم همون درازی که این روزا مجبور بودم از دور ببینمشو باش حرف بزنم ، سینا کراشم بود دو سال هم کلاسی بودیم اما تو این دو سال اصلاً با هم حرف نمی زدیم چون من ازش خوشم نمیومد اما امسال روش کراش زده بودم. تازگی ها حسم مثل قبلاً نبود یعنی خودم خواستم که دیگه بهش فکر نکنم و دوستش نداشته باشم وقتی یکی دیگه رو دوست داشت میخواستم نسبت بهش بی تفاوت باشم، من عسل بودم عسل کسی که دوسش نداشته باشه و نسبت بهش بی تفاوت باشه رو دوست نداره عسل از این اخلاقا نداره ک غرورشو واس کسی بشکنه ک نسبت بش بی اهمیته.
با اومدن ماهور وغزل ساناز از بغلم در اومد.
ماهور:عسل خالدی چی کرد؟
_:هچ درس داد.حبیب امتحان گرفت؟سوالارو بدید.
ساناز سوالا رو داد رفتیم پایین ت حیاط با بچه ها مسخره بازی تا زنگ خونه خورد رفتیم خونه.
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
 سپاس شده توسط شـــقآیــق ، BIG-DARK
#3
[quote='Asal_ap' pid='3595145' dateline='1594993948']
#پارت_سه


پارت_سوم
_:مامان من اومدم.
مامان: سلام، امتحاناتو چیکار کردی؟
نمیزاره برسم اه.
_:هیچ خوب بود.مامان میخابم بعد ناهار میخورم.
مامان:باشگاه میری؟
_:ن.
میخاسم فردا برم اون یکی باشگاه ک اونو ببینم، همونی ک سارا راجبش گف.
فرم مدو با تاپ شلوارک عوض کردم رفتم خابیدم تا شیش.
مامان:پاشو دیگ خستم کردی چقد میخابی پاشو درستو بخون یا سرت ت گوشیته یا خابی یا میخوری یا باشگاهی خبر مرگت.
_:اف پاشدم دگ باشه.
عادتش بود همیشع همین کارو میکرد، عادت کرده بودم دگ فق ی بغض کوچیک میکردم با شنیدن این حرفاش. رفتم ی کتاب اوردم گذاشتم جلوم ک فک کنه درس میخونم دهنشو ببندم بعدم سرمو کردم ت گوشی ببینم چ خبره، مس همیشع کسی پی نداده بود عادت کرده بودم ب نبود هیچکی.
رفتم تل ت چنلا میچرخیدم تا ساعت هشت. دیدم اینجاس هیچ خبری نیس دیگ بیخیال شدم رفتم ی چی بخورم بخابم. چق میخابم هوف. مامانم تا دیدم گف
مامان:درساتو خوندی؟
_:اره خوندم گشنمه.
مامان:برو بکش خودت دارم فیلم میبینم.
بازم بی توجهی اینم مهم نیس. غذامو کشیدم رفتم نشستم بخورم ک شروع کرد.
مامان:این ی ذره ام شد غذا بمیری راحت شم ع دستت ک انق حرصم میدی.
بازم خفه شدم هیچی نگفتم اخه مگه ت میزاری همین دو لقمه ام ع گلوم بره پایین. خدا کی راحت میشم؟؟کی راحت زندگی میکنم؟؟؟هوفف. زورکی غذامو خوردم ظرفاشم شستم رفتم ت اتاق ک بخابم. هنذفریو رو وصل کردم اهنگمو پلی کردم خابیدم. عادتم بود همیشه نصفه شب خفه میشدم چون هنذفری دور گردنم میپیچید.هوف کی حال داره فردا بره باشگاه اه. با کلی فکر خیال جور وا جور بلاخره تونستم بخابم.
پاسخ
 سپاس شده توسط شـــقآیــق ، BIG-DARK
#4
#پارت_چهارم
اه این صدای چیه چرا خفه نمیشه خفه شو میخام بخابم، صدای مزخرف قطع شد اما دوبارع شروع شد ، وای این صدای تتلوعه اه کی داره زنگ میزنه خبر مرگش بیاد بدون اینک نگا کنم جواب دادم
_:ها؟چته چ مرگته زنگ میزنی نمیزاری بخابم://
صدا:خاک ت سرت کنن هنوز خابی پاشو ساعت چار ظهره.
_:تو کی اصن؟
صدا:خاک ت سرت کنن. سارام.
_:اها، ها چته؟
سارا:پاشو برو ی چی بخور عصر باشگاه داریم چن تا ع دوستامم میان.
_:باش بای.
گوشیو قط کردم باز خابیدم.اما دیگ خابم نبرد لنت بش. رفتم اشپزخونه تا ببینم چ خبره چی هست بخورم ک دیدم ناهار ماهی داشتیم، عوققققق ی لیوان شیر ریختم با کیک خوردم، همزمان با خوردن استوریای بچه هارم میدیدم ، ک ساعتو دیدم پشمام ریخت لعنت بش ساعت پنجه هوف سری رفتم ت اتاق تا آماده شم میخاسم امروز بهتر از همیشه باشم امروز قرار بود ببینمش موهامو چارتا گیس کردم ی خط چش کوچیک کشیدم رژمم زدم بعد لباسمو پوشیدم و دوباره با دیدن ساعت پشمام ریخت چ خبرهههه ی ساعت طول کشید تا اماده شم هوف سری کیفمو بر داشتم ست ورزیشمو برداشتم گذاشتم تو کیف بعد بابامو صدا کردم تا برسونتم باشگاه.ی ماه بود نیومده بودم این باشگاه دلم واس بچه ها تنگ شده بود.تا پامو گذاشتم تو باشگاه رومینارو دیدم با جیغ اسمشو صدا کردم ک برگشت نگام کرد اونم جیغ کشید پرید بغل هم
رومینا:کثافطط دلمم واست تنگ شده بود.
_:اییییی منمممم ک کوچولوممم.
ع بغلش ک دراومدم تونستم قشنگ دیدش بزنم موهاش یکم بلند شده بود.
_:رومی چرا موهاتو بلند کردی بهت نمیادد کوتا کن خر
رومی:واقعا؟نمیاد بم؟شاید کوتا کنم باز حالا ک تو میگی.
نیشمو براش باز کردم ک دیدم ظاهرا ی عضو جدید داریم تو باشگاه،
موهاشو پسرونه کوتاه کرده بود خوشگلم بود اما چشم دنبال یکی دیگ بود ک هنوز نیومده بود لنتی اگ نیاد چی هوف
_:رومی سارا کو؟
رومی:کلاس داره تمام ش میاد.
_:گفته بود چنتا ع دوستاشم میان.
رومی:نمیدونم خبر ندارم.
مربیمون اومد اما شخص مورد نظر من نیومده بود لنتی بیا دیگ.
داشتیم نرمش میکردیم ک همون دختره ک فمیده بودم اسمش ایداعه گف
ایدا:عه سارا اومد.
تا چشم ب سارا خورد جیغی کشیدم بغل اونم پریدم کلا بغل دوس
_:وییییی دلممم براتتت تنگگ شده بودد خررر.
سارا:منم دلم تنگ شده بود
سارا رو ول کردم تا لباس عوض کنه خودم برگشتم پیش بچه ها فک کنم ایدا یکی ع دوستاش باشه چمدنم. نرمش ک تمام شد چشم خورد ب ورودی سالن ک دیدم اومد.
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
 سپاس شده توسط شـــقآیــق ، BIG-DARK
#5
#پارت_پنج
ب طرز ضایعه ای بش زل زده بودم ولی اون اصن حواسش ب من نبود، دوتا دختر کنارش بودن ک همش با اونا بود.
رومینا:عسل بسه خوردیش داری پاس میدی چشت روشه بامون حرف میزنی چشت روشه میخندی چشت روشع باز کراش زدی؟
_:ارع فک کنم.
رومی:خاک ت سرت دوباره؟
_:ع رومی ت نگاش کن چق ع ن نگاش نکن ب من گوش کن چشاش خیلی خوبه ی لحظه ک نگام کرد پشمام ریخ اصن ی جور خاسی نگا میکنه وای وای
سارا: عسل دوبارععع؟
با مظلومیت سرمو تکون دادم، ک باعث شد جفتشون بخندن. همون موقع مربی صدامون کرد ک بریم ت زمین بازی کنیم. مث همیشه اکیپ ما باهم بود اون و همون دوتا دخترم باهم ت ی تیم بودن. بازی ک شروع شد تازه فهمیدم سارا چی میگف هیکلی بود وقتی خاسم دفاعش کنم ع کنارم ک رد شد خورد بم حس کردم نصف تنم رف خیلی بدنش سفتتتت بودد لنتیی ی بارم اون اومد دفاعم کنه ک خورد ب دستم افتادم دستم سرخخخ شد.
داشتیم لباس عوض میکردیم ک ب سارا گفتم
_:اگ من اسمم عسله کاری میکنم عاشقم ش.
سارا:فق حواست باشه خودت عاشقش نشی.
_:من عاشق نمیشم ته تهم همون کراشه.
سارا:امیدوارم.
رفتم خونه دوش گرفتم بعد رفتم سراغ گوشیم ببینم چ خبره، ک بازم مس همیشع هیچکس نبود.بیخیال گوشی شدم رفتم شام خوردم ک بخابم.
مامان:عسل عسل عسللل پاشو دیگ.
_:هوم ولم کن بخابم.
غلطی زدم و باز خابیدم دیگ صداشو نشنیدم. هنوز ت خابو بیداری بودم ک باز صدام کرد، اه نمیزاره بخابم، بلندش شدم رفتم دستشویی بعدم ی لیوان شیر ریختم رفتم با کیک خوردم کلا با شیر و کیک زندم.
کتاب علومو باز کردم ک بخونم دیدم گوزم نمیفمم ع ی تیکش از همون تیکه عکس گرفتم اینستا استوری کردم چون پیچم پیوی بود همه هم نهم بودن بلاخره یکی بلد بود توضیح میداد، گوشیو گذاشتم کنار ی دور دگ خوندمش ک دیدم بازم نفمیدم صدای نوتیف گوشیم بلند شد ک دیدم اونه پشمام ریخ.استوریمو ریپ کرده بود یااااا.

ادامه دارد...
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
#6
#پارت_شش
توضیح داده ک باید چطور حلش کنم ولی نفمیدم بازم بس ک خنگم. دیدم اینطور نمیشه ولش کنم باید بیشتر باش حرف بزنم ی سوال دیگ پرسیدم ع دایرکتش در اومدم ک دیدم لایو گرفته رفتم تو لایوش ک گف
: قیافه عسل الان موقع خوندن فیزیک و دیدن لایو من دیدنیه .
تایپ کردم: بقران هیچی نمیفمم خیلی سخته اه تهش تر زدنه دگ،
حالا بعد بیا بقیه جاهایی ک اشکال دارمو بگو خندید گف :باش
واییی چقددد قشنگگگ میشه وقتی میخنده وای چالم دارع
نتونستم کنترل کنم خودمو تایپ کردم
: وای چالششششو
باز خندید کلا فقط بلده بخنده اه اه
بعد داشت اهنگ عوض میکرد گفتم
: اهنگ شاید بهشتو داری؟؟
اونم گف اره پلی کرد اهنگو شروع کرد خوندن
تو اگه بی من بهتری؛ ترجیح میدم بری…
ولی قبلِ رفتنت؛ بیا دستاموُ بگیر
من قول میدم بهت؛ یه جا شاید بهشت ما بازم با همیم!
نشد بدم دنیاموُ؛ برا خنده هات
نشد بیای فرش کنم؛ کوچه رو برات
نشد زمین برقصه؛ با سازِ مون
نشد نری… نبری قلبموُ همرات
تو میری؛ ولی شعر میشی توو کتابم
یه رؤیای محال، توی خوابم
من لای ابرا دنبالت می گردم
تا شاید یه روز، یه جا با بارون بیای بازم
تو اگه بی من بهتری؛ ترجیح میدم بری…
ولی قبلِ رفتنت؛ بیا دستاموُ بگیر
من قول میدم بهت؛ یه جا شاید بهشت ما بازم با همیم!
باش وای این داره چیکار میکنه بام خدایا تو رحم کن بم .
تا اخر تو لایوش بودم ک دیگ قط کرد لایو اومد دایرکت جواب داد منم بش گفتم
: نت ضعیفه پی اما دیر میاد میشه شمارتو بدی واتساپ پی بدم اما مس سگ دروغ میگفتم داشتم شمارشو عسلم دگ چیکار کنم اونم قبول کرد رفتم بش پیام دادم گفتم
:وای فردا چقد بدبختی دارم ن ریاضی خوندم ن این فیزیک کوفتیو ن زبان سین کرد گف
: منم باید برم عکاسی بعدم باید برم کلاس بعدم کلی درس ک نخوندم
خندم گرفته بود از این تنبلی جفتمون تایپ کردم : هووو توعم مس من بدبختی
ک سین نکرد اف شد انقد اعصابم خورد شد ...
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
#7
#پارت_هفت
ی جمله ک میخوندم گوشیمو چک میکردم لنت بش خب ان شو دگ وای ن چی میگم زده ب سرم. صدا مامانمو شنیدم ک صدام میکرد برم سفره بندازم شام بخوریم .هوف کی حال داره
پاشه الان اه . با همون اعصاب درب و داغونم رفتم شام بخورم حالا همچین میگم اعصاب درب و داغون انگار چیشده خب اون بیشعوره تو چرا حرص میخوری احمق .
سفره رو انداختم شامو خوردیم همش فکرم پیش اون بود ینی الان جوابمو داده خب داده باشه این همه اون دیر سین کرد حالا من مث هولا برم سین کنم سریع ک یهو صدای شکستن شدیم بعله لیوان قشنگم موقع جمع کردن سفره ع دست عنم افتاد هوف
بابا:انقد هولی بری سراغ گوشیت فقط خراب کاری میکنی برو تو همون اتاقت
مامان:ولش کن بزار جمع کنه خودش غلط کرد بره همین تو لوسش کردی
بازم بحثای تکراری بازم حرفایی ک بدون فکر کردن ب زبون میارن اصن نمیگن ک ممکنه قلبم خورد شه با حرفاشون اشکام میرخت نمیتونستم جلوشونو بگیرم با همون حال تیکه های لیوانو برداشتم انداختم سطل اشغال بعدم سریع رفتم تو اتاقم ک مامانم اومد تو گوشیمو گرف
_:ول کن گوشیمو واس چی میخای بگیریش
مامان:بدش من ببینم همین بابات پروت کرده ول کن تا نزدم تو دهنت
گوشیو ول کردم اونم در اتاقو پشت سرش بستو رفت اشکام سرعت بیشتری گرفتن چراغ اتاقو خاموش کردم دراز کشیدم رفتم زیر پتو باز گریه کردم لنت بش متنفرم ازتون کی راحت میشم ازتون چرا انقد باید سختی بکشم اخه من چ زندگیه دارم من معدم باز درد گرفته بود تیر میکشید سرمم درد میکرد باید میخابیدم و گرنه بگا میرفتم تا صب....
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
#8
#پارت_هشت
صب با صدای نکرش از خاب بیدار شدم فرم مدرسمو پوشیدم و با برداشتن کولم از خونه زدم بیرون.کتاب علومم در اوردم تا سرویسم بیاد بخونم پنج دیقه بعد صدای بوقش اومد کتبامو گذاشتم تو کیفم رفتم تو ماشین سرمو گذاشتم رو شونه دیانا اونم سرشو گذاشت رو سرم عادت هر روزمون بود اتنام ک سوار شد خودشو پهن کرد رو من خابید باز رسیدیم ب این مدرسه گه اه
پیاده شدیم مقنعه هارو دادیم جلو رفتیم داخل سر صف کنار سیما ایستادم ب بقیه بچه ها با نگاه سلام کردم اصن مسخره بازیایی در میاریم ما وقتی باشونم دیگ غمامو یادم میره رفتیم سرکلاس خابم میومد اصن حس درس خوندن نداشتم اخه یکی نیس بگه تو کی حال درس خوندن داشتی دختر...
زنگ درو زدم صبر کردم تا درو باز کنن برم بخابمم لنتی خیلی خابم میومد با اینک کل تایم کلاس چرت میزدم رفتم داخل سلام کردم مستقیم رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم خابیدم...
مامان:عسل عسل پاشو پاشو دیگ
هوف باز این
_:خب باش بیدار شدم
مامان:یالا پاشو بشین درستو بخون گوشیتو نگرفتم ک بخابی
نشستم تو جام
_:باش مامان گفتم ک پاشدم
از اتاق رف بیرون دوباره دراز کشیدم تا ب ادامه خابم برسم ک باز از تو هال جیغ زد زنیکه روانی اه...

#پارت_نه
رفتم دستشویی بعدم مستقیم رفتم سراغ یخچال تا ی لیوان شیر بریزم برا خودم با کیک بخورم ک باز صداش بلند شد
مامان:غذا درست کردم این چیه میخای بخوری
_:شب میخورم الا نمیخام
مامان:درد بخوری تو
ایه ایه فقط غر بزن اه رفتم تو اتاق کتابمو بر داشتم همینطور ک میخوردم سوالا رو حل میکردم ک فهمیدم مامانم رفت حمام مس فشنگ از اتاق در اومدم رفتم تو اتاقشون سراغ کشو لنتی کیلدشو برداشته ایش ملافه روی تختو کنار زدم دس کردم زیر تشک ک بله ایناهاش سری گوشیمو در اوردم روشن کردم ک دیدم پی داده اخ قلبم هوف
اون:چیکار کردی امتحانو؟؟
_:تر زدم بدجور?تو چیکار کردی؟
بعدم گوشیمو خاموش کردم گذاشتم سرجاش کیلدم گذاشتم هموجنا برگشتم تو اتاق ادامه سوالا رو جواب دادم...
از عربی متنفرم لنتی چقدم تکلیف میده اه اه
کلمه هاش چقد سختن وای تف ولش کن صب میخونمشون اره حتما صب میخونیشون تو جهنم حالا شاید نپرسه با همین فکرا سوالا رو جواب دادم بعدم رفتم شام خوردم ی دور دیگ گوشمو چک کردم دیدم پی نداده بیخیالش شدم رفتم بخابم چ زندگی گهی دارم من...
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
#9
#پارت_ده
بازم صب و صدای نکرش بازم مدرسه و ناظما و معلمای عن بازم خستگی بازم خاب اما امروز باید میرفتم باشگاه پس میدیدمش?
وای موهامو چیکار کنم باید قشنگ ببافم دوتایی؟چارتایی؟ شیش تایی؟ اره هشت تایی میبافم
همون جور خسته و کوفته ناهارمو خوردم نشستم موهامو بافتم ک تا ساعت سه و نیم طول کشید رفتم تو اشپزخونه اب بخورم ک دیدم ننم همونجا رو کاناپه خابیده بابام پایین رو فرش خابیده بود ایول سری پریدم تو اتاقشون رفتم گوشیمو برداشتم روشن ک کردم سری رفتم واتساپ ک گفته بود من بد ندادم.
پیام بعدیش گفته بودی خوبی؟
واسش تایپ کردم اره خوبم تو خوبی؟میای باشگاه؟
از پیویش رفتم جواب بقیه رو بدم ک دیدم پی داد، ن بابا اینم بلده زود سین کرده
اون:شکر. اره میام تو چی؟
_:منم میام پس میبینمت.
ن سین کرد ن جواب داد باز رگ بیشعوریش باد کرد.رفتم تو اتاق فردا همش درسای چرت داشتیم اخه کی حال دفاعی داره اه اه جمله اولو خوندم رفتم رفت پیشش بش میخورد از اون لاشیای چس مثلا مغرور باشه ایش دختر توعم احمقی با این حسای گهت ولی خب چرا قضاوت کنم شاید اینطور نباشه خودمم هر کی نشناستم فک میکنه اون کارام اوه اوه ساعتو پنج و نیمه رفتم بابامو بیدار کردم خودمم لباس پوشیدم شیش از خونه زدم بیرون ده دیقه بعد باشگاه بودم رفتم تو رختکن لباس عوض کردم نشستم منتظر بچه ها و از همه مهم تر اون...
دست کم ده پله بالایی تو واسم از همهSmile
پاسخ
#10
Exclamation 
پارت یک محتوای سنگین تری نسبت به بقیه داشت
جوری که رفتارهای غزل به دوستش خیلی نزدیک بود،
ایمان به خدا اعتماد می‌آفریند،
حتی زمانی که نقشه‌های او را نفهمی!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
چشای تو 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان