ارسالها: 2,141
موضوعها: 520
تاریخ عضویت: Dec 2019
سپاس ها 13056
سپاس شده 21580 بار در 10117 ارسال
حالت من: هیچ کدام
به طرز وحشتناکی دلتنگ کسی ام که تو هیچ خیابونی باهاش قدم نزدم و زیرِ هیچ بارونی طعم شیرین اغوششو نچشیدم و حتی چشام یبارم تو چشای نازش خیره نشده ،
ولی اون تو تمام خاطراتم قدم میزنه ..
ارسالها: 3,274
موضوعها: 636
تاریخ عضویت: Oct 2015
سپاس ها 8915
سپاس شده 28326 بار در 10504 ارسال
حالت من:
➰
او
به آزار دل ما
هر چه خواهد آن کند
ما
به فرمان دل او
هر چه گوید آن کنیم...
[مولانا]
ارسالها: 718
موضوعها: 230
تاریخ عضویت: Aug 2018
سپاس ها 2385
سپاس شده 8432 بار در 2941 ارسال
حالت من: هیچ کدام
اگه با عذرخواهی کردن همه چی حل میشد، ما الان داشتیم توی بهشت سیب میخوردیم.
ارسالها: 3,274
موضوعها: 636
تاریخ عضویت: Oct 2015
سپاس ها 8915
سپاس شده 28326 بار در 10504 ارسال
حالت من:
گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بیقرارت کردم
#مولانا
ارسالها: 2,280
موضوعها: 1,159
تاریخ عضویت: Jul 2015
سپاس ها 27309
سپاس شده 20176 بار در 8029 ارسال
حالت من: هیچ کدام
من توی فرهنگ لغاتم نقطه ندارم،
پس نمیتونم آخر احساسم به تو نقطه بزارم.
من فقط می تونم کنار احساسم بهت، یه علامت بینهایت بچسبونم و از سر خط بعدی دوباره شروع کنم به دوست داشتنت!
ارسالها: 2,141
موضوعها: 520
تاریخ عضویت: Dec 2019
سپاس ها 13056
سپاس شده 21580 بار در 10117 ارسال
حالت من: هیچ کدام
11-05-2020، 22:07
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-05-2020، 22:09، توسط Ɗєя_Mσηɗ.)
داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم ،
یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد ..،
به هیچ کدوم از سوالات جواب نداده بود ..
فقط زیرِ سوالِ اخر نوشته بود :
« نه بابام مریض بوده ، نه مامانم ، همه صحیح و سالمن شکر خدا . تصادف هم نکردم ، خواب هم نموندم ، اتفاق بدی هم نیفتاده ..
دیشب تولدِ عشقم بود ، گفتم سنگِ تموم بزارم براش .. بعد از ظهر یه دورِهمی گرفتیم با بچه ها . بزن و برقص ، شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم . بعد گفت : بریم دربند ؟
پوست دستمون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید ! مخصوصا باقالی و لبوی داغ چرخی های سرِ میدون .
بعدش بهونه کرد بریم امام زاده صالح دعا کنیم به هم برسیم ، رفتیم . دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سرِ تهرون ، ساعت شده بود یکِ شب !
راست و حسینی حالشو نداشتم درس بخونم . یعنی لای جزوتم باز کردما ، اما همش یاد قیافش میفتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش ، خندم میگرفت و حواسم پرت میشد !
یهویی هم خوابم برد ، بیهوش شدم انگار ! حالا نمره هم ندادی ، نده . فدا سرت ! یه ترم دیگه اوارت میشم نهایتش .
فقط خواستم بدونی بی اهمیتی و این چیزا نبوده . یه وقت ناراحت نشی ! »
چند سال بعد تو یه دانشگاه دیگه از پشت زد رو شونه م:
« اون بیستی که دادی خیلی چسبید ..! »
گفتم: « اگه لای برگت یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد میدادم بچه . »
خندید و دست انداخت دورِ گردنم . گفت: « بچمون هفت ماهشه استاد . باورت میشه ؟.. »
گفت: « این موها رو کی سفید کردی؟این شکلی نبودی که . »
نشستم رو نیمکت سرد و فلزی حیاط . نشست کنارم . دلم میخواست براش بگم که یه شبی هم تولد عشقِ من بود ، که خودش نبود ، دورهمی نبود ، نایب نبود ، دربند نبود ، امام زاده صالح نبود ،
فقط سرد بود .. .
ارسالها: 2,280
موضوعها: 1,159
تاریخ عضویت: Jul 2015
سپاس ها 27309
سپاس شده 20176 بار در 8029 ارسال
حالت من: هیچ کدام
شاید دیگه تا آخر عمر عاشق نشی، وقتی بفهمی که عشق وادارت می کنه که چه گناهایی رو انجام بدی!
ارسالها: 718
موضوعها: 230
تاریخ عضویت: Aug 2018
سپاس ها 2385
سپاس شده 8432 بار در 2941 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بهش بگو دوسش داری وگرنه به خودت میای میبینی طرف بچه هم دارع:/
ارسالها: 2,141
موضوعها: 520
تاریخ عضویت: Dec 2019
سپاس ها 13056
سپاس شده 21580 بار در 10117 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بعضی وقتا ..
گاهی روزا ..
بی طُ قلبم میمیره ..
یا وسطِ گریه هام ..
یهو خندَم میگیره .. (:
ارسالها: 1,188
موضوعها: 109
تاریخ عضویت: Jun 2016
سپاس ها 13049
سپاس شده 9880 بار در 4381 ارسال
حالت من: هیچ کدام
تو زندگی گاهی باید گفت :
بیشتر ادم ها حرفند ،
دل سپردن به آنها
عاقبت ندارد !