ارسالها: 1,188
موضوعها: 109
تاریخ عضویت: Jun 2016
سپاس ها 13049
سپاس شده 9715 بار در 4286 ارسال
حالت من: هیچ کدام
22-04-2019، 17:23
(آخرین ویرایش در این ارسال: 22-04-2019، 17:24، توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ.)
گریه میکنی،میری تو اتاقت!
چهار زانو میشینی رو تخت و گریه میکنی،صورتتو میبری بین بالشت و پتوت جیغ میکشی!
یه صدایی از اون طرف میاد ک،خفه!اگه یبار دیگه صداتو بشنوم بد میبینی!
جیکتم در نیاد!
رژی ک رو لبته رو با پشت دست پاک کنی،ک پخش میشه رو صورتت
اشکات و پاک میکنی ک ریمل پخش میشه رو صورتت،انقد گریه میکنی ک همونجا رو تخت بیهوش میشی!(:
پایان یک شب نحص!
و چند صاعت بعد شروع صب مزخرف
-تمام
ارسالها: 718
موضوعها: 230
تاریخ عضویت: Aug 2018
سپاس ها 2385
سپاس شده 8331 بار در 2934 ارسال
حالت من: هیچ کدام
دل مثه جارو برقیه
پر ک بشه
دیگع نمیکشه ... !
ارسالها: 1,188
موضوعها: 109
تاریخ عضویت: Jun 2016
سپاس ها 13049
سپاس شده 9715 بار در 4286 ارسال
حالت من: هیچ کدام
اونجا که میگه:[جهان در،جدالُ حالِ منو اشکهایِ نیمه شب]
چرا نمردیم خب؟ ما باید همونجا تموم میشدیم(:
ارسالها: 1,188
موضوعها: 109
تاریخ عضویت: Jun 2016
سپاس ها 13049
سپاس شده 9715 بار در 4286 ارسال
حالت من: هیچ کدام
_ مش قاسم : آدم چطور میفهمد عاشق شده است؟
+ والله بابام جان ... دروغ چرا ...
اونکه ما دیدیم اینجوری است که وقتی خاطر یکی را میخواهی، آن وقتی که نمیبینیش،
توی دلت پنداری یخ میبنده !
وقتی میبینیش، یک هورمی توی این دلت بلند میشه پنداری تنور نانوایی را روشن کردهاند !
همه چیزِ دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای اون میخواهی، پنداری حاتم طائی شدی !
خلاصه آرام نمیگیری مگر آن دختر را برات شیرینی بخورند.
اما اینهم هست اگر خدایی نکرده آن دختر را به یکی دیگر شوهر بدهند، آن وقت دیگر واویلا ...!
ما یک همشهری داشتیم خاطرخواه شده بود ...
یک شب آن دختر را برای یکی دیگه شیرینی خورندند،
صبح آن همشهری ما زد به بیابان تا حالا که بیست سال گذشته هنوز هیچکی نفهمیده چی شده ...
پنداری دود شد رفت آسمان ! ❤
ارسالها: 1,188
موضوعها: 109
تاریخ عضویت: Jun 2016
سپاس ها 13049
سپاس شده 9715 بار در 4286 ارسال
حالت من: هیچ کدام
همیشه دوس داشتم یکیو داشته باشم که هرموقع ازش پرسیدن از چی میترسی
به من اشاره کنه و بگه از روزی که این دیوونه دیگه پیشم نباشه..(:
ارسالها: 38
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2019
سپاس ها 855
سپاس شده 623 بار در 426 ارسال
حالت من: هیچ کدام
يكيو دوست داشتم
اونقدر بهش فكر كردم كه
تصورى كه ازش داشتم
از خود واقعيش سبقت گرفت...
بعدها
ديگه خودشو دوست نداشتم،
تصور ذهنى خودمو دوست داشتم!