امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قول و قرارهای الکی ازدواج

#1
Exclamation 
قول و قرارهای الکی ازدواج 1

نکاتی درباره ی قول و قرارهای الکی ازدواج کردن در این بخش قرار داده ایم.در ایستگاه قطار با امیر آشنا شدم وقتی که می خواستم خودم را به شهر محل تحصیلم برسانم، در همان نگاه اول عاشق شدم. در همان برخوردهای اولیه به امیر گفتم که اهل دوستی و این حرفها نیستم و اگر قصدش ازدواج است می توانیم به این رابطه را ادامه دهیم.
 
امیر هم حرف من را تایید کرد و باعث دلگرمی بیشتر من شد اما هر وقت به امیر می گفتم که برای خواستگاری اقدام کن هر بار بهانه ای می آورد. امیر وقتی که متوجه شد من از این مسئله ای ناراحتم یک روز خواهر و همسر برادرش را برای دیدن من آورد، خیلی برخورد خوبی داشتند. خواهرش همان روز به من گفت خیالت راحت باشد

 


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
قول و قرارهای الکی ازدواج 1

 
ما حتماً برای خواستگاری می آییم ولی تو باید کمی صبر کنی و به ما زمان بدهی ، امیر هنوز سربازی نرفته و شغل مناسبی ندارد. زمانی که این مشکلات حل شود چه کسی از تو بهتر؟ این دیدار ته دلم من را قرص کرد. امیر به سربازی رفت و من منتظر بودم که بر گردد در این دو سال ارتباطمان کمتر شده بود
 
ولی هنوز قول خواستگاری را تکرار می کرد. خواستگاران بسیار خوبی داشتم که از همه لحاظ موقعیت بهتری نسبت به امیر داشتند، اما من به قولی که به امیر داده بودم پایبند بودم و همه آنها را با بهانه ای رد می کردم، خانواده ام مشکوک شده بودند. تا اینکه دو سال باقی مانده درسم تمام شد و به شهر خودم برگشتم،
 


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
قول و قرارهای الکی ازدواج 1

 
امیر هم سربازیش تمام شده بود، هر روز ارتباطمان کمتر می شد احساس می کردم دیگر امیر علاقه ای به دیدار من ندارد.تااینکه یک بار وقتی تلفنی صحبت می کردیم از امیر خواستم که زودتر به خواستگاری بیاید ولی او دوباره بهانه آورد، وقتی که اعتراض کردم حق به جانب گفت، خانواده اش راضی نمی شوند که به خواستگاری من بیایند،گفت مادرش دختردیگری را برایش در نظر گرفته و بیشتر مراحل هم انجام شده ، من با شنیدن حرف های امیر در بهت فرو رفتم ولی او در کمال آرامش گفت که این رابطه از اول هم اشتباه بوده و بهتر است
 
من هم به دنبال زندگی خودم بروم و تلفن را قطع کرد. آن روز ضربه بزرگی به من وارد شد، مدتی دچار افسردگی شدم، هر چقدر خانواده ام تلاش کردند که بفهمند چه اتفاقی افتاده، من مهر سکوت بر لبانم زدم دوست نداشتم بدانند بخاطر بزرگترین اشتباه عمرم بهترین موقعیت های زندگی ام را ازدست داده ام، کاش آن روزها گول حرفهای امیر را نمی خوردم، کاش…این روایت سرگذشتی واقعی است از دختری ساده اندیش که بهترین سالهای زندگیش را به پایه دروغی بزرگ گذراند.
پاسخ
 سپاس شده توسط ✩σραqυєηєѕѕ✭
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  نقش اصلی والدین در ازدواج فرزندشان
  عدم تاثیر ازدواج بر بیماری روانی
  دلیل بازی با حلقه ی ازدواج چیست؟
Thumbs Up مخالفت پدر و مادر با انتخاب فرزندان برای ازدواج
Star شرایط ازدواج و خواستگاری برای افراد بیمار
Thumbs Down عواقب ازدواج با تک فرزند
Shocked ازدواج با این پسرها خطرناک است؟!
Star نکاتی مهم درباره ی ترس های قبل از ازدواج
Lightbulb ازدواج با عاقله مردان و مشکلات آن
Thumbs Up نکاتی مهم درباره ی سالگرد ازدواج

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان